تلخ و شیرین صدور گذرنامههای دقیقه نودی
به گزارش خبرگزاری اقتصادایران، ستارخان، خیابان شهرآرا خیابانی شلوغ و پرهیاهو که معمولاً به بورس غذا معروف است. ترافیک نیمه سنگینی در خیابان حاکم و ماشینها یک طرفه از سمت بالا به محله ستارخان میروند. البته به دلیل موقعیت مکانی این محل، ترافیک در این خیابان امری طبیعی است. اما اینبار علت این ترافیک، تفریح و خوردن غذا آن هم ساعت چهار بعد از ظهر نیست؛ بلکه بخاطر رسیدن دل های عاشق بیتاب به معشوق است.
دست راست خیابان دقیقاً جلوی درب اداره مرکزی پلیس گذرنامه، وسعتی نزدیک به 200 - 300 متر از پیادهرو داربستهایی بزرگ با میلههای گرد آهنی نصب شده است. داربستهایی مارپیچ مانند که برای جلوگیری از ازدحام و ایجاد صفهایی منظم طراحی شده... دور تا دور داربستها و سقف آن با پرچمهای سیاهی که لبیک یا حسین (ع) روی آن حک شده و بنرهای اطلاعیه پوشیده شده است؛ برای همین خیلی از بیرون، داخل آن دیده نمیشود.
هر از چندگاهی صدای صلواتی بلند بر محمد و آل محمد (ص) از درون فضای پوشیده شده با داربستها شنیده و دوباره سکوتی عمیق در میان هیاهوی خیابان احساس میشود. وقتی وارد آن میشوی تصویری از هیئت و صف نذری برایت تجسم میشود. مردم در داربستهای مارپیچ صف بستهاند و تند تند پشت سر هم جلو میروند...
آدمهای درون صف همان دلباختههایی هستند که شبهای محرم به عشق سیدالشهدا سینه میزدند و بعد از اتمام عزاداریهای هر شب برای دیدار فردا قرار میگذاشتند. اما این بار این صف نذری امام حسین (ع) نیست بلکه راه رسیدن به موعود است؛ دیدار عاشق با معشوق... موعودی که این روزها خیلی از مسلمانها بیتاب فرا رسیدن زمان آن هستند. افرادی که به عشق دیدار با غریبالغربا تمام تلاش خود را میکنند تا بتوانند قبل از روز اربعین، خود را به ضریح برسانند و با اولین نگاه سلامی نثار حسین (ع) و اولاد (ع) و اصحابش (ع) کنند...
امسال هم به رسم هرساله جمعیت زیادی آمدهاند. یک سری از افراد روی نیمکتهای سنگی و بتونی کنار پیاده رو نشستهاند و برخی دیگر در داربستهای مارپیچی منتظر رسیدن نوبتشان برای گرفتن گذرنامهشان هستند. البته جمعیت امسال نسبت به سالهای گذشته هیچ است. چون بسیاری از زائران برای گرفتن گذرنامه خود از طریق درگاه اینترنتی «پلیس من» اقدام کرده و برخی دیگر به وسیله مأموران مستقر شده ادراه گذرنامه در هیئتها و زیارتگاههای مهم کشور، تقاضای تعویض و یا تمدید گذرنامهشان را دادهاند...
ساعت ده دقیقه به پنج عصر است، تند تند متقاضایان جلو میروند. ساعت کاری تمام شده است اما پایین یکی از داربستها یک بنر مستطیل سفید رنگ نصب شده که روی آن نوشته شده است: «قابل توجه مراجعین گرامی؛ ساعت کاری پلیس مهاجرت و گذرنامه فراجا در ایام اربعین حسینی (ع) از ساعت 6:00 الی 17:00 است.» در حالیکه بعید بود که این صف عریض وطویل تا 10دقیقه دیگر تمام شود.
همانطور که غرق در حساب و کتاب بودم توجهم به ازدحام جمعی از متقاضیان جلب شد که در وسط پیاده رو دور فردی حلقه زده بودند. کمی نزدیک تر شدم. آن فردی که همه دور او حلقه زده بودند، سردار علی ذوالقدر رئیس پلیس مهاجرت و گذرنامه بود که با لباس شخصی در میان مردم برای بررسی کردن شرایط و رسیدگی به امور حاضر شده بود.
همگی، برگههای درخواست خود را که مشخصاتشان روی آن نوشته شده به سمت او گرفته و از مشکلاتشان میگویند. خانم مسنی تقریباً 50-60 ساله با حالتی نگران و ناامید به سردار میگوید: «ما 9 نفر هستیم که قرار است همگی باهم ساعت یازده امشب با کاروان هیئتمان عازم کربلا شویم. گذرنامه همهمان رسیده و تنها گذرنامه یکی از پسرانم نیامده... من میترسم پسرم بخاطر نداشتن گذرنامه نتواند همراه ما به زیارت بیاید...»
خانم جوان دیگری با کلی اصرار درخواست گرفتن گذرنامه بین المللیاش را دارد آن هم زمانی جمعیت زیادی برای گرفتن گذرنامه زیارتی آمدهاند. او به سردار میگوید:«از طرف دانشگاه قرار است با یک تیم تحقیقاتی عازم آمریکا شوند و تنها یک ساعت دیگر برای گرفتن ویزا فرصت دارد که گرفتن ویزا مستلزم داشتن گذرنامه است...»
سردار ذوالقدر با صبر و حوصله و رویی گشاده به حرفها و درخواست های تک تک افراد گوش میدهد و تند تند روی برگههای هریک چیزی مینویسد و امضاء میکند... اما با افسوسی که نشان از خستگی دارد خطاب به مردم میگوید: «ما از اسفند ماه سال گذشته اعلام کرده بودیم تا افرادی که قصد سفر به عراق برای زیارت اربعین و سفرهای تابستانی را دارند هرچه زودتر اقدام کنند تا با این مشکلات رو به رو نشوند...»
ساعت پنج و نیم عصر بود. وارد صحن اداره مرکزی گذرنامه شدم. جمعیت داخل اداره گذرنامه چند برابر بیرون آن بود. نیم ساعت از اتمام زمان کاری اداره گذشته بود اما نیروها و مأموران آن همچنان دلسوزانه و خالصانه به کار خود ادامه میدادند. صدا به صدا نمیرسید. همراه سردار وارد یکی از ساختمانهای درون اداره که سر در آن به صورت برجسته روی یک تابلو سبز رنگ نوشته شده بود: «مدیریت پلیس مهاجرت و گذرنامه فراجا» شدم.
با آسانسور به طبقه دوم رفتم و همراه سردار وارد یکی از اتاقهای اداری این ساختمان شدیم. پشت یک میز اداری بزرگ که قریب به 20 نفر از کارمندان پشت سیستمهای نصب شده روی آن مشغول به تولید گذرنامههای زیارتی هستند نشستهاند. عده ای از آنها اطلاعات درخواست کنندهها را وارد سیستم میکردند و عدهای دیگر اطلاعات پاسپورتهای چاپ شده را در سیستم چک میکردند.
سردار با اشاره به کارمندان که پس از پایان ساعت کاری همچنان مشغول به کار هستند میگوید:«ما برای خدمت رسانی به موقع با سرعت بالا به زائران 300 درصد نیرو و تجهیزات خود را افزایش دادهایم. نیروهای ما با تمام توان برای اینکه کار زائران به زمین نیفتد تلاش میکنند.»
کارتن کارتن گذرنامههای دستهبندی شده، بسته بندی و برای رسیدن به دست صاحبانشان آماده میشدند. هر طرف از اتاق را که میبینی پر از گذرنامههای زیارتی با جلد آبی است که قرار است صاحبان آنها به زیارت بروند...
نیم ساعتی گذشت تقریباً کارم تمام شده است. عده کثیری جلوی در شیشهای جمع شده اند. اکثر آنها زائرانی هستند که چند ساعتی بیشتر به زمان حرکتشان نمانده اما همچنان در اداره گذرنامه منتظر گرفتن گذرنامهشان هستند. از کسی جز خودشان نمیتوانند گلیهای داشته باشند چون آنها به قول معروف مانند دانشجوهای شب امتحانی دقیقه نود دست به کار شده بودند. یکی از آنها برای دلداری دادن بقیه میگفت: «نگران نباشید! اگر امام حسین (ع) طلبیده باشد زمین به آسمان برسد و آسمان به زمین شما به زیارت خواهید رفت...»