حال «هامون» خوب نیست / روایت خشکسالی، بیآبی و ریزگردها در سیستان. بلوچستان
سیستانوبلوچستان در فصل تابستان، سیستان دیگری است. از طرفی ریزگردها میهمان ناخوانده سیستان و بلوچستان میشوند و از طرف دیگر سیلابهای حاصل از بادهای موسمی منطقه شبهقاره و بارانهای مونسون در شهر میتازند.
سیستانوبلوچستان در فصل تابستان، سیستان دیگری است. از طرفی ریزگردها میهمان ناخوانده سیستان و بلوچستان میشوند و از طرف دیگر سیلابهای حاصل از بادهای موسمی منطقه شبهقاره و بارانهای مونسون در شهر میتازند.
فاجعه انسانی در سیستان و بلوچستان در حال رخ دادن است؛ این در حالی است. سیستان و بلوچستان در حالی همچنان درگیر بحران و تنش آبی، گرمای بیسابقه هوا، قطعی آب و برق، کمبود ماسک و امکانات درمانی و بهداشتی و مشکلات جدی بسیاری است که بار دیگر، ریزگردها، طوفان گرد و خاک، و بادهای 120 روزه، نفس مردم در سیستان و بلوچستان را تنگ کردهاند
فرقی نمیکند در یک شهر گرمسیر زندگی کنید یا سردسیر، اما اگر تجربه برف شدید نیمهزمستان را هم نداشته باشید، حتما دربارهاش از بقیه شنیدهاید یا در فیلمها دیدهاید؛ مثلا پارو کردن برف از جلوی در خانه. حالا فکر کنید به جای برف که نویدبخش روزهای سبز بهاری است و میوههای خوشمزه تابستانی، همهجا تلی از خاک باشد و چشم، چشم را نبیند. یک روز صبح از خواب بیدار میشوید، لباس میپوشید، در خانه را باز میکنید که پی لقمه نانی بروید، در باز و کپه خاک سرریز میشود داخل خانه، ناچار میشوید با بیل بیفتید به رفت و روب تپههایی که توفان برایتان به بار آورده است یا نه، میروید سفر و وقت برگشت، خانهتان را پیدا نمیکنید و خروارخروار خاک و شن است که باید کنار بزنید تا خانه خودش را نشان دهد؛ این است سرنوشت همیشگی اهالی سیستان در روزهای بهار و تابستان؛ درست مثل همین روزها که میگویند کانونهای گردوغبار در شمال سیستانوبلوچستان فعالشده و روستاییان این خطه در محاصره شنهای روانند. بسیاری از این اهالی اما حالا رفتهاند تا دیگر اسیر خاک نباشند.
به امید «هامون»
جوانترها به یاد ندارند گذشته «اربابی» چگونه بود، اما آنچه از این روستا به یادگار مانده 167خانواری است که با جمعیت 599نفریشان چراغ زندگی را در همسایگی دریاچه «هامون» روشن نگهداشتهاند؛ هرچند از زمانی که نفسبهنفس (سرشماری 1395) شمارش شدهاند تا امروز خیلیهایشان ناچار به ترک روستا شده و نیمی از اهالی، خانههایشان را یکی بعد از دیگری زیر تلی از خاک رها کردهاند؛ مثل مهدی صیادی که عطای این خاک را به لقایش بخشید و راهی دیار دیگری شد تا هرچند بهسختی، اما کمی بدون توفان نفس بکشد: «35سال از خدا عمر گرفتم، یکبار پایم را از استان بیرون نگذاشتهام، اما حالا همه زندگیام را زیر خروارها خاک گذاشته و دست زن و بچهام را گرفتهام و آمدهام چناران.» چناران، در فاصله 50 کیلومتری شمالغربی مشهد در میان کوههای بینالود قرار گرفته، اما از جایی که مهدی و خانوادهاش زندگی میکردند، بیش از 12ساعت فاصله دارد؛ دورتر از آنچه وقت دلتنگی اراده کنند و برگردند: «زندگی ما گرهخورده بود به تالاب هامون. صیادی میکردیم و ماهی چند میلیون تومان نصیبمان میشد؛ حتی پسانداز هم میکردیم. تالاب آنقدر برکت داشت که همیشه ماهی تازه میخوردیم و به دوست و آشنا هم میدادیم؛ حتی در 2دهه گذشته هم که خشکسالی شد، باز تالاب گاهبهگاه آب داشت، اما از 3سال پیش به این طرف، افغانستان سد کمالخان را زد و دیگر قطره آبی این طرف نمیآید.» آب که نیامد، تالاب خشک و توفانها هم بیشتر شد؛ نه صید و صیادی ماند و نه کشاورزی. تشنگی، بیکاری و فقر چنان گریبان مردم را گرفت که خیلیهایشان برای نان شب هم ماندند، چه برسد بخواهند مثل مهدی خانه و زندگی را جمع و جای دیگری بنا کنند: «در این چند سال برای کارگری به یزد، مازندران و مشهد میرفتم، یکماه کارگری میکردم و برمیگشتم، اما چقدر از خانواده دور بمانم؟ ناچار شدم با خانواده روستا را ترک کنم.» وقت رفتن اشک امانش نمیداد، اما حالا از خانوادهاش هیچکس در «اربابی» نمانده و همه بهسویی روانه شدهاند. هرچند درآمد کارگری هم کفاف زندگی را نمیدهد و مهدی هنوز نمیداند باید هزینه درمان پای دختر کوچکش را چطور تامین کند؛ درحالیکه با گذشت نزدیک به یکماه هنوز نتوانسته اجاره وانتی که وسیله مهاجرتش شده را پرداخت کند و باید از سر ناچاری پسر نوجوانش را با خود سر کار ببرد، اما هرچه باشد از بیکاری بهتر است: «زابل و سیستان بدون آب خرابهای بیش نیست. اگر 100کارخانه هم راهاندازی کنند بدون آب هیچ فایدهای ندارد.» مهدی حالا خانهاش را قفل کرده و در آن را گِل گرفته، اما هنوز هم چشم امیدش به زندگی دوباره در سیستان است تا با همین لباس تن رفته به آغوش هامون بازگردد.
رفتن سخت است و ماندن، سختتر
حقابه هیرمند را نمیدهند، باران نمیبارد، زمین خشک میشود، کف تالاب هامون ترک برمیدارد و آنوقت حتی قدم زدن روی این خاک هم میتواند شنها را از روی زمین بلند کند و با یک نسیم ببرد جلوی خانه جواد گزمه، توی روستای «کریمکشته» تا او را مجاب کند همه امیدها و آرزوهایش را بگذارد و راهی «زابل» شود. کریمکشته اما با 195خانوار و 635نفر جمعیت همانطور در تیره و روشن توفان سر جایش مانده تا مگر آبی بیاید و دریاچه رنگی بگیرد. جواد که حالا 37ساله شده است، همین 2سال پیش عزم خود را جزم کرد که بساط زندگی را در زابل پهن کند. او مهندس عمران است و 15سالی میشود در شرکتهای ساختمانی کار میکند و نیروهایش هم اغلب از بچههای روستا هستند. فاصلهاش حالا هم با روستا زیاد نیست، اما برادرش بهدلیل حساسیت شدید فرزندش ناچار شده به کرمان مهاجرت و از ریزگردها فرار کند: «شغل عمده اهالی روستا کشاورزی، دامپروری و صیادی و معیشت بیش از 80درصدشان وابسته به رودخانه هیرمند و تالاب هامون است. با توجه به خشکشدن تالاب و رودخانه هیرمند این مشاغل از بین رفت. 20درصد دیگر هم که با مکانیکی و تعمیر ماشینآلات کشاورزی یا خواربارفروشی و... غیرمستقیم به هیرمند و هامون وابسته بودند کسبو کارشان کساد شد؛ نه کشاورزیای مانده که تجهیزات بخواهد و نه پولی در جیب کشاورزان که خرید کنند.» اغلب اهالی به تهران و حاشیه آن مهاجرت میکنند. آنهایی که میروند حتی خانهشان را هم نمیتوانند بفروشند؛ چون در این بیآبی، خشکسالی و توفان شن، مشتری ندارد؛ مشتری اگر باشد از اتباع است. جواد با همه این سختیها هنوز هم مهاجرت را سخت میداند: «یک خانه در مشهد خریده بودم، آن را فروختم و در شهر خودم خانه ساختم. ارزش خانه فعلیام یکپنجم خانهای که در مشهد فروختم هم نیست، اما باز هم در سیستان ماندهام و فقط به زابل رفتهام تا ریزگرد کمتر باشد. ما هرجا برویم، بالاخره مهاجر هستیم و پولی که دستمان است کفاف هزینههای بالای شهرهای بزرگ را نمیدهد. فردی را میشناسم که ریشسفید طایفه خود بود و حالا با شغل کارگری حاشیهنشین یک شهر شده است. فرد دیگری از روستای ما 30سال پیش مهاجرت کرده و به شمال رفته بود و حالا در 70سالگی آرزو دارد زنده بماند و حال خوب سیستان را ببیند و بتواند برگردد. قطعا آنهایی که رفتهاند هم نمیخواستهاند بروند، اما با همه این سختیها شاید بیش از 80درصد همینهایی که ماندهاند هم منتظر فرصتی برای رفتن باشند.» او اما میگوید اگر روزی حال تالاب خوب شود و هیرمند جان بگیرد، مردم برمیگردند و دوباره در زمینهایی که روزگاری جزو بهترین زمینها محسوب میشد، کشت و کار میکنند.
یک مهاجرت بزرگ
ریزگردهای سیستان فقط از جان هامون برنمیخیزند. بادهای 120روزه که حالا 230روزه شدهاند و ریزگرد همراه دارند از «نهبندان» شروع میشوند؛ جنوبیترین شهرستان خراسانجنوبی و همسایه شمالی سیستانوبلوچستان. حالا به لطف خشکسالیهای 2دههای، بادهای شدید همراه با ریزگرد از همینجا شروع میشوند و در طول مسیر شن خشکشده تالاب هامون و خاک زمینهای کشاورزی بایر را با خود میبرند. احسان قنبردادی، از اهالی زابل این را میگوید. او که با 35سال سن ساکن زابل است و شغل آزاد دارد، همین توفانها را در کنار بیماریهای پوستی و تنفسی، بیکاری و فقر و از بینرفتن کشاورزی، موجب اختلال در روند زندگی روزمره هم میداند: «فکر کنید بیش از نیمی از روزهای سال ممکن است توفان شدید بیاید، مدارس، بانکها و ادارهها تعطیل شوند و روند زندگی و اقتصاد شهر مختل شود. این تعطیلی برای اداریها و مشاغل آزاد هیچ تفاوتی ندارد و فقط همراه با خسارت است.» او از مشکلات بهداشتی هم میگوید و توضیح میدهد که در همین روزهایی که توفان جان مردم را به لب رسانده و مردم هم کمتر بیرون میآیند، دانشگاه علومپزشکی زابل هم عملکرد ضعیفی دارد و امکانات پزشکی برای افرادی که مشکلات تنفسی دارند، کم است: «مهاجرت از منطقه سیستان بهدلیل همه مشکلاتی که ذکر شد، روزبهروز بیشتر میشود. مردم سیستان سعی کردهاند با تمام شرایط بد کنار بیایند و فقر، بیکاری، شرایط جوی و نبود امکانات را تحمل کنند تا این منطقه خالی از سکنه نشود، اما حالا وضعیت به قدری بد است که همه رفتهاند و آنهایی که ماندهاند هم از سر ناچاری است و راهی جز ماندن ندارند.» مهاجرت بزرگ سیستانیها به مناطق دیگر بهویژه استان گلستان، در دهههای 30و40آغاز و موجب شد حالا سیستانیها 15درصد و بلوچها 10درصد جمعیت گلستان را شامل شوند، اما بازهم گویی یک مهاجرت بزرگ در حال رخدادن است؛ مهاجرتی که از نگاه قنبردادی بیش از هر چیز نتیجه رسیدگی نکردن، امکانات بسیار ضعیف، بیکاری و نبود سرمایهگذاری و سنگاندازی در مسیر آن است که موجبشده است حتی سرمایهگذاران بومی ترجیح بدهند سرمایهشان را جای دیگری به جریان بیندازند. او حتی از شهرکهای صنعتی خالی و راکد در سیستان یادمیکند که فقط در یک نمونه 2کارخانه بزرگ کاشی و سرامیک و کاغذ آن که قرار بود 8سال پیش افتتاح شوند، هنوز به بهرهبرداری نرسیدهاند. سیستان از نگاه او چیزی به نام شهرک صنعتی ندارد و این، یعنی همین جمعیت موجود هم در نبود کار، ترک وطن کنند.
منبع: سیدهزهرا عباسی - همشهری هم اکنون دیگران می خوانند-
ماجرای خداحافظی مجری معروف شبکه «من و تو»
-
ماجرای بنزین 7 هزار تومانی چیست؟
-
دریاچه ارومیه در شهریور میمیرد
-
فاجعه در خیابان اندرزگو | یک ویدئوی عجیب از تذکر به افراد برای حجاب
-
جنایت در خوی | پدر و مادر، دختر 15 ساله را کشتند
-
شهرام شبپره در ایران
-
جنجال بر سر پیدا شدن آدم عجیبالخلقه در ایران!