حماسهای شخصی در دفاع از «شرافت» لکهدار شده / آتلیهی شیطانی یک «کیوان امام» اندونزیایی
شاید این توهم، جزو آفات «هنر برای هنر» است که «آرتیست» به واسطهی نیروی خلاقهاش گمان می برد که ورای اخلاقیات رایج قرار دارد و چون اصل بر «الهام هنری» اوست، هر نوع کامجویی برایش مجاز است.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - یکی از قابلتاملترین فیلمهایی که از ماه ژانویه اکران عمومی آن آغاز شده، فیلم «دستگاه فتوکپی» اثر کارگردان اندونزیایی، ورگاس بانوتِجا است. فیلم از پخشکننده قدرتمندی به نام نتفلیکس برخوردار است و مصداق دیگری از برنامهریزی هوشمندانه این ابرکمپانی سرگرمیساز در ورود به بازارهای بکر سینمایی است.
جدای از این که فیلم به لحاظ فنی، اثری قدرتمند است و پلات فیلم بسیار دقیق و درست و موشکافانه طراحی شده و تا واپسین دقایق همه چیز در ابهام است، شباهتهای آشکاری که بین دغدغهها و زیست مدرن جامعه مسلمان اندونزی و جامعه خود ما وجود دارد، فیلم را بسیار قابل اهمیت می سازد.
دختر دانشجوی اندونزیایی به نام «سوریانی» (شنینا سیاوالیتا سینامون) یا «سور»، از طریق طراحی سایت برای گروه تئاتر دانشکده، به عضویت این گروه با نام «ماتا هاری» درآمده است. او برای دیدار با پدر «راما»، پسری از خانوادهای ثروتمند که مسوول گروه ماتا هاری است و پدرش از کار طراحی سایت سوریانی خوشش آمده، به مهمانی می رود. در این مهمانی که همه اعضای گروه برای شادباش انتخاب گروه برای حضور در یک فستیوال تئاتر دانشجویی در ژاپن گرد هم آمدهاند، به سبک پارتیهای جوانانه می خوارگی و بزن و بکوب در جریان است.
جالب این جاست که پدر سور در غروب همان روز، به دخترش بابت لباس یقه بازی که برای حضور در مهمانی پوشیده تذکر می دهد و او را وا می دارد که لباسی دیگر بپوشد. پدر اصولا به رفت و آمد دخترش حساسیت دارد و از او پرس و جو می کند. او در نهایت با قید عدم خوردن مشروب الکلی به دخترش اجازه می دهد که به مهمانی برود. سور تحتتاثیر جو مهمانی، قول خود به پدرش را می شکند و ظاهرا در خوردن مشروب زیادهروی می کند و ناگهان از هوش می رود. فردای آن روز، عکسهای سور که مست و لایعقل است، در شبکه اجتماعی او به اشتراک گذاشته شده و او هیچ چیزی به یاد نمی آورد. این بیهوشی، کلید اصلی درام و ماجراهای بعدی فیلم است.
تصویر خانوادهی سور بسیار تصویر آشنایی است. ما در صحنهای از فیلم می بینیم که سور و مادرش موقع نماز به پدر اقتدا کردهاند و این یک خانواده مقید است. پدر و مادر خانواده یک غذاخوری کوچک را اداره می کنند. سور هم به مادرش در کارهای این غذاخوری کمک می کند و البته از بورسیه دانشگاه برای ادامه تحصیل بهره می برد. ادامه تحصیل و درس خواندن، خط قرمز پدر و مادر سور است.
نکته جالبتر این که، با وجود آن که اندونزی یک کشور سکولار است، اما عرف و ملاحظات فرهنگی، طبق آنچه در فیلم می بینیم، قدرتی همارز قانون دارد. مسوولان دانشگاه انتشار عکسهای مست و پاتیل سوریانی را در شبکه اجتماعی یک تخلف بزرگ تلقی کرده و او را دارای صلاحیت ادامه بورسیه تشخیص نمی دهند. یکی از مسوولین با تاکید به او می گوید که "پارتی رفتن و عرق خوردن جزو فرهنگ اندونزی نیست. "
و پدرش او را به خاطر این که ساعت 3 بعد از نیمه شب، توسط مردی غریبه، مست و لایعقل، به خانه آورده شده، در حالی که کل اهالی محل را برای پرسیدن آدرس از خواب بیدار کرده بودند، از خانه طرد می کند.
این به خوبی نشان می دهد که مساله شان و شرافت زنانه برای دختران و زنان جغرافیای اسلامی اهمیت دارد، هر اندازه هم که مدرنیته و فرهنگ لیبرال در این جوامع رسوخ کرده باشند. البته، ظرافت و هوشمندی فیلمساز در آنجاست که تصویری ایدهآل از پدر سور و مسوولان دانشگاه ارایه نمی دهد و روی ضعفهای شخصیتی آنها و معیارهای جزماندیشانه آنها در قضاوت انگشت می گذارد.
پدری جزماندیش و تکبعدی که تنها به فکر آن چیزی است که گمان می کند «آبرو» نام دارد و به عوض این که یار و یاور دخترش باشد، به پای شخصی که ظن تعدی به سور به او می رود، زانو می زند تا بخشش بگیرد. این تصویر آشنا نیست؟ از این نمونهها در سینما و تلویزیون خودمان نداشتیم؟
یا دانشگاهی که مسوولان آن صرفا به فکر «برند» دانشگاه هستند و سر همه فجایع اخلاقی را که زیر پوست دانشگاه جریان دارد، می پوشانند تا «اعتبار» دانشگاه خدشهدار نشود.
به علاوه، در کنار چالشهای سنت و مدرنیته، فیلم «دستگاه فتوکپی» با یک طراحی دراماتیک هوشمندانه به اختلافات طبقاتی موجود در جامعه اندونزی هم می پردازد.
آنتاگونیست (ضدقهرمان) فیلم، پسری از خانواده سرمایهدار است که گمان می برد به واسطهی ثروت و نفوذ پدرش، می تواند هر طوری که بخواهد از دیگران بهرهکشی کند. یک پسر روانپریش یا ظاهری فرهیخته و آرام و صدای اغواگرانه، بچه پولداری که برای برآوردن فانتزیهای کثیف ذهنی و داشتن الهامات سیاه، بدن دیگران را غصب می کند تا اجزای اثر «هنری» او باشند.
در این مسیر، هم «فرح» (لوتِشا) قربانی او هستند و هم «طارق» (جروم کورنیا) و دختران و پسرانی شبیه آن دو. فیلم در لایهی دیگر، «هنر برای هنر»، یا هنر بریده از اصول اخلاقی را هم بیرحمانه نقد می کند. هنری که برای الهامگرفتن ابایی از لکهدار کردن حیثیت دختران و پسران جوان ندارد، چرا که در دید متفرعن و متبختر آن، آنها صرفا ابژههایی برای خلق هنری هستند.
جالب اینجاست که سال گذشته موجی از اتهامات درباره یک چهرهی هنری معروف، با این مضمون به راه افتاد که «استاد» به هنرجویانش به چشم ابژهی لذت بردن می نگریست. شاید این توهم، جزو آفات «هنر برای هنر» است که «آرتیست» به واسطهی نیروی خلاقهاش گمان می برد که ورای اخلاقیات رایج (یا به تعبیر نیچه، فراسوی نیک و بد) قرار دارد و چون اصل بر «الهام» است، هر نوع کامجویی مجاز است.
و باز جالبتر و قابلتاملتر این که همزمان با طرح آن اتهامات علیه آقای آرتیست، ماجرای فرد دیگری به نام «کیوان امام» نیز مطرح شد که با تیپ آرتیستیک و فرهیختهنما، دختران جوان را به خانه دعوت می کرد و در «مشروب» آنان قرص خواب می ریخت و می شد آن چه که شد. گرهگاه داستانی فیلم «دستگاه فتوکپی» هم همین حربه است: نوشاندن سکریات آلوده به خوابآور، با هدف مدهوش و لایعقل کردن سوژه برای به تاراج بردن معصومیت و شرافت. کیوان امام هم از «مستی» و «دغدغهی حفظ آبرو» به عنوان سلاح برای کامجویی بهره می برد و راما (جولیو پارنکوان) در «دستگاه فتوکپی» هم دقیقا از همین تاکتیک بهره می گیرد.
پیام اخلاقی فیلم بسیار درست و انسانی است: هر اجتماع یا انجمنی که بخواهد «خانواده» را از آدمی بگیرد و جایگزین حمایت مادر و پدر و خواهر و برادر شود (به این شرط که آن خانواده واقعا خانواده باشد)، حتما یک جای کار آن می لنگد. در طول فیلم، بارها از سوی راما و آنگون (دیا پانندرا) تاکید می شود که «ماتا هاری» یک «خانواده» است و از اعضای خود حمایت می کند، و آن سکانس درخشان پایانی که دختران و پسران، کاغذهای زردرنگ «عرض حال» خود را در محوطه دانشگاه می ریزند، به خوبی بطلان این دعوی را نشان می دهد.
فیلم اما روایت یک حماسهی شخصی در دفاع از «عفت» و «شرافت» شخصی است. «سور» در پی رمزگشایی از معمایی که همچون خوره روح و جان او را می خراشد، و به دنبال اعادهی حیثیت خود، پای در مسیری می گذارد که انتهای آن خیر عمومی است. او راه را برای همدانشگاهیهای خود می گشاید تا سکوت و سرکوب درونی را بشکنند و اعتراض کنند. همان سکانس پایانی، به موجزترین و تصویریترین شکل گویای این حقیقت است که «آگاهی عمومی» پادزهر متجاوزان است. آنها از آگاه شدن مردم و از کنار رفتن نقاب فرهیختگی و آدابدانی خود به شدت می هراسند.
**سهیل صفاری