خاطرات ری شهری از دادگاه مهدی هاشمی، صادق قطب زاده و وزارت اطلاعات
محمدی ریشهری با بیان اینکه اقدام روی پرونده سید مهدی هاشمی مسیر انقلاب را تغییر داد، خاطر نشان کرد: «آیتالله هاشمی در آن روزها به من میگفتند امشب که میخوابید، شاید فردا صبح آیتالله منتظری رهبر باشد و با اقداماتی که انجام میدهی ممکن است باعث شود دیگر در مسیر انقلاب جایگاهی نداشته باشی
اولین وزیر اطلاعات کشورمان که در نخستین روزهای سال مرحوم شد روایتها و خاطرات شنیدنی داشت. محمد ریشهری در گفتوگویی تلویزیونی در مورد چگونگی ورود مهدی هاشمی و افراد وابسته به او به بدنه انقلاب اظهار داشت: «جواب این سوال روشن است. اساسیترین عامل نفوذ این افراد، دسترسی آنها به آیتالله منتظری بود. هرچند این افراد آقای منتظری را قبول نداشتند اما وقتی کسی که در جایگاه قائممقام رهبری است، این افراد را تایید و حمایت میکند، زمینه برای نفوذشان در بدنه انقلاب فراهم میشود. این افراد به قسمت نهضتهای سپاه ورود پیدا کردند. آقای هاشمی در این بخش مسوولیت داشت و از این موقعیت سیاسی و اجتماعی خود و آقای منتظری نهایت بهرهبرداری را برای رسیدن به اهداف خود استفاده کرد.»
ریشهری در مورد دلیل شدت برخورد با سید مهدی هاشمی و همچنین موافقین و مخالفین دادگاه او یادآور شد: «کشف موضوع با وزارت اطلاعات بود. ما هیچ علاقهای به ورود به این مساله نداشتیم اما مدیر ضد جاسوسی وزارت اطلاعات گزارشی به ما ارائه داد که از کشف یک خانه تیمی با امکانات بسیار پیشرفته، از جمله پودر سرطانزا حکایت داشت. در این گزارش اینطور آمده بود که این خانه مربوط به سید مهدی هاشمی و نهضتهاست و ما از این موضوع نگران هستیم که اگر برخورد کنیم و اقدام به تخلیه این خانه نماییم، آیتالله منتظری واکنش منفی نشان دهند. این در واقع سرنخ موضوع پرونده سید مهدی هاشمی بود.»
وی افزود: «ما برای اینکه با پشتوانه قوی جلو برویم، موضوع را با امام در میان گذاشتیم و از ایشان سوال کردیم که آیا اجازه میدهیم اقدامات لازم را انجام دهیم یا خیر. امام فرمودند جلو بروید و ببینید ماجرا چیست. ما تصور میکردیم آقای منتظری در این موضوع با ما همراه شوند و در جهت رسیدگی به اقدامات غیرقانونی این افراد با ما همکاری داشته باشند. در پرانتز باید بگویم که قبل از مطرح شدن این موضوع، وقتی از امام راجع به پرونده قتلهای مهدی هاشمی در قبل از انقلاب و رسیدگی به آن سوال کردم، ایشان جواب روشن و قاطعی به ما ندادند. وقتی پرونده این افراد را در اصفهان مطالعه کردم پرونده خیلی روشن است و این افراد به دلیل همکاریهایی که با ساواک داشتهاند، فقط مدتی زندانی شدهاند و اقدامی روی پرونده قتلهای آنها انجام نشده است.»
ریشهری ادامه داد: «تصور ما این بود که وقتی پرونده جدید را به همراه پرونده قتلها به آقای مرتضوی ارائه دهیم، ایشان میگویند بروید و به جرائم این افراد رسیدگی کنید. اما وقتی این موضوع را با ایشان مطرح کردیم، دیدم آقای منتظری خیلی عادی برخورد میکنند و به نوعی کارهای این افراد را توجیه میکند. ایشان گفتند مدارک را به من بدهید. مدارک را به ایشان دادیم و بعدها متوجه شدیم آقای منتظری مدارک را به سید مهدی هاشمی تحویل داده تا از جریان پروندهها باخبر باشد.»
وزیر پیشین اطلاعات ایران افزود: «وقتی این موضوع پیش آمد من از امام خواستم به درخواست پیگیری ما به صورت کتبی پاسخ دهد تا ما سند داشته باشیم و این شد که ایشان نامه معروفی را خطاب به من نوشتند و در آن اظهار داشتند که دامن بزرگان انقلاب باید از لوث این اتهامات پاک شود. با صدور نامه امام، ما به صورت جدی وارد این پروندهها شدیم. سید مهدی هاشمی به هیچ وجه ماجرای قتلها را نمیپذیرفت اما بعد از اینکه صحبتهای زیادی با او داشتیم، توانستیم سرنخهای زیادی پیدا کنیم و به تدریج توانستیم جنازهها را پیدا کنیم. جالب است که وقتی جنازه این شهدا پیدا شد هم آقای منتظری ماجرا را نپذیرفتند و دست از حمایت سید مهدی هاشمی برنداشتند و این موضوع برای ما جای تعجب داشت.»
محمدی ریشهری با بیان اینکه اقدام روی پرونده سید مهدی هاشمی مسیر انقلاب را تغییر داد، خاطر نشان کرد: «آیتالله هاشمی در آن روزها به من میگفتند امشب که میخوابید، شاید فردا صبح آیتالله منتظری رهبر باشد و با اقداماتی که انجام میدهی ممکن است باعث شود دیگر در مسیر انقلاب جایگاهی نداشته باشی و مجبوری در خارج از کشور زندگی کنی! البته ایشان این صحبتها را از روی خیرخواهی با من مطرح میکردند. راستش ما فکر آینده خودمان را نمیکردیم و به وظایف شرعی خود فکر میکردیم. پشتوانه اصلی ما امام بعد هم مقام معظم رهبری بودند که از اقدامات ما پشتیبانی میکردند و هیچ حامی دیگری در این جریان نداشتیم.»
رئیس سابق بعثه مقام معظم رهبری در مکه مکرمه در مورد ایام رحلت امام گفت: «تصور برخی از وزرای دولت آن زمان تصور داشتند که چون بنده پیگیر پرونده سید مهدی هاشمی هستم، میخواهم فضایی را ایجاد کنم که آیتالله مشکینی بعد از امام مقام رهبری را به دست بیاورد. حتی برخی از بزرگان در آن روزها به من گفتند شما که نسبت به آقای منتظری نقد دارید، فکر میکنید بعد از امام چه کسی رهبر خواهد شد؟ فکر میکنید آقای مشکینی رهبر میشود؟ من پاسخ دادم خیر چون آقا مقام رهبری نیاز به مدیر دارد اما آقای مشکینی مدیریت ندارد.»
وی ادامه داد: «شاید همان موقع هم در ذهن بنده این موضوع وجود داشت که آیتالله خامنهای میتوانند بعد از امام به رهبری برسند اما نکته مهم در آن روزها این بود که اول کسی که توانایی و شایستگی رهبری ندارد کنار برود.»
آیتالله ریشهری در بخش دیگری از این گفتوگوی تلویزیونی گفت: «تنها خاطره شیرینی که دارم این بود که وقتی خلبانهای کودتای نوژه را محاکمه میکردم، یکی از خلبانها گفت من میدانم که در این کار دخالت داشتم و میدانم که اعدام خواهم شد. او حکم را قبول داشت و فقط از ما خواست نوع اجرای حکمش را در اختیار خودش قرار دهیم. این خلبان گفت من را به یک هواپیما ببندید و مستقیم به کاخ صدام بکوبید. من حس کردم او از ته دل این حرف را بیان میکند. نزد امام آمدم و گفتم بعضیها هستند که به اشتباه خود پی بردهاند و به راستی توبه کردهاند. امام فرمودند اگر خودت تشخیص میدهی توبه این افراد واقعی است، اختیار تصمیم گیری داری.»
وی افزود: «من برگشتم و نه تنها این فرد را آزاد کردم بلکه به او اجازه دادم به کار قبلی خود یعنی همان خلبانی مشغول شود. شاید جالب باشد بدانید که این فرد در جنگ شرکت کرد و به مقام شهادت نائل شد و امروز یکی از شهدای خوشنام نیرو هوایی ارتش جمهوری اسلامی است.»
ریشهری ادامه داد: «در یکی از دادگاه های انقلاب، از یکی از خلبانها سوال کردم چه شد که به این راه افتادی و با ضد انقلاب همکاری کردی!؟ ایشان در پاسخ گفت یکی از افراد فعال در عقیدتی - سیاسی پادگان نوژه به زنهای ما اهانت کرد و من هم با خودم گفتم نظامی که مسوول عقیدتی - سیاسی آن با همسران ما اینطور برخورد میکند، باید با آن مقابله کرد. این برای ما درس است که برخوردهای اشتباه ما میتواند اثرات مخربی داشته باشد.»
ریشهری در مورد تشکیل جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی در سال 74 گفت: «معنای تشکیل این جمعیت، این نبود که در آن زمان خاص ارزشهای انقلاب در خطر بوده! من معتقدم همیشه باید از ارزشهای ناب انقلاب اسلامی دفاع کنیم. در آن مقطع ما احساس میکردیم جریانهای سیاسی که وجود دارند فراگیر نیست. من اصولا با مطلقگرایی موافق نبودم و آن را به ضرر نظام میدانستم. کسی که وارد حزب میشود، مطلقگرا میشود و از ارزشهای حزب خود دفاع میکند. ما این جمعیت را تشکیل دادیم تا از ارزشهای خوب دفاع کنیم و حرف درست را از هر جناحی قبول کنیم. دیدگاه من از نظر سیاسی کاملا همان چیزی بود که مبنای امام و رهبری بوده و هست. باید حرف حق را از هرکسی که گوینده آن است، قبول کرد.»
وی در مورد اینکه چرا عمر فعالیت این جمعیت اینقدر کم بود و سال 77 به پایان رسید، اظهار داشت: «راستش ادامه دادن چنین کاری را در توان خودم ندیدم.»
ریشهری در بخش دیگری از مصاحبه تلویزیونی خود در پاسخ به این سوال که سال 76 که وارد رقابت انتخاباتی ریاستجمهوری شدید، به عنوان منتقد وضع موجود آمدید یا مدافع آن، گفت: «نه منتقد مطلق بودم و نه مدافع مطلق وضع موجود بودم. معیار ما حق، نظام و اسلام است.»
ریشهری در ادامه در مورد موضع خود نسبت به مطرح شدن تغییر قانون در سال 76 و ایجاد بستری برای نامزدی دوباره هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری هم اظهار داشت: «طبیعی است که من تغییر قانون را به هیچ وجه به صلاح نظام نمیدانستم. من جزو موافقین این موضوع نبودم.»
نماینده ولی فقیه در مراسم حج، در مورد حضور بیست ساله خود در حج تمتع، به نمایندگی مقام معظم رهبری هم گفت: «از ابتدای انقلاب رابطه نزدیکی با مقام معظم رهبری داشتیم. بعد از قبول وزارت اطلاعات هم تقریبا هفتهای یک بار خدمت ایشان میرسیدیم و با ایشان صحبتهای لازم را انجام میدادیم. زمانی که من دادستان کل کشور بودم، حاج احمدآقا (ره) اولین سرپرست حجاج دوران مقام معظم رهبری بودند. بعد از فاصله کوتاهی، حاج احمدآقا به دلیل مخالف مادرشان، از این سمت استعفا دادند. شرایط حج هم بسیار دشوار بود و قبول سرپرستی حجاج ایرانی کار راحتی نبود. رهبری استعفای حاج احمدآقا را پذیرفتند و من را دعوت کردند تا سرپرستی حجاج ایرانی را قبول کنم. من هم قبول کردم و بعد از چند روز حکم ما هم صادر شد.»
دیگر اظهارات ریشهری در برنامه تلویزیونی شناسنامه به شرح زیر است:
چگونگی وصلت با خانواده آیتالله مشکینی
* این موضوع داستان مفصلی دارد. ما در نجف که بودیم، شبهای جمعه به کربلا مشرف میشدیم. یکی از این شبهای جمعه، خیلی عادی از حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) درخواست کردم که وسایل ازدواج من را فراهم کند. فردای آن روز همراه با مرحوم حاج اصغر کنی و آقای رحیمیان و آقای مشکینی سر سفره ناهار بودیم که این موضوع مطرح شد. آقای کنی همان جا گفتند میخواهی من برایت درست کنم؟ گفتم نه، چون دوست و همغذا و شاگرد آقای مشکینی هستم، اگر این ازدواج سر نگیرد، صورت خوشی نخواهد داشت. ایشان گفتند من درستش میکنم، نگران نباش. در نهایت آیتالله حاج آقا مرتضی تهرانی که برای زیارت به آنجا آمده بودند، به دلیل ارتباطی که با آقای مشکینی داشتند، موضوع را با ایشان مطرح کردند. ایشان هم فرمودند اگر استخاره خوب بیاید، من حرفی ندارم. استخاره خوب آمد و بقیه ماجرا هم پیش رفت و این ازدواج صورت گرفت.
بزرگترین درسی که از مرحوم مشکینی یاد گرفته
* بزرگترین درسی که از ایشان یاد گرفتم و به درد همه مردم هم میخورد، همین موضوع ازدواج است که شما مطرح کردید. ایشان نسبت به مقوله ازدواج نگاهی آسان و سهل داشتند. وقتی صحبت در مورد ازدواج بنده و دختر ایشان بحث به مقدار مهریه رسید، من 5 هزار تومان را روی کاغذ نوشتم و تقدیم ایشان کردم. مرحوم مشکینی این رقم را به اشتباه، 500 تومان خوانده بودند. به من پیغام دادند من با مهریه 500 تومانی مشکلی ندارم ولی چون مهریه یکی دیگر از دخترانم، 1000 تومان بوده، شما هم مهریه را 1000 تومان قرار بده تا مهریه هر دو خواهر به یک اندازه باشد. ایشان تا این حد در مساله ازدواج تسهیل قائل بود که فکر میکنم برای همه ما میتواند درس بزرگی باشد.
* در مورد مسایل اخلاقی، مهمترین مسالهای که از ایشان آموختم، مدیریت زمان بود. از همان ایامی که در نجف با هم معاشرت داشتیم، ایشان حتی یک لحظه از وقت خود را هم هدر نمیداد. اگر فرصت کمی برای نشستن داشتند، یا مینوشتند و یا مطالعه میکردند. از طرف دیگر ایشان فوقالعاده متواضع بودند و این موضوع هم میتواند برای همه ما درس خوبی باشد.
چگونگی آشنایی با امام
* سال 41 که به قم رفتم، 15-16 سال سن داشتم. آن موقع امام به عنوان یک مرجع تقلید مطرح نبود اما به عنوان یکی از اساتید قوی حوزه معروف بودند و به عنوان یک مدرس قدرتمند شناخته میشدند. یکی از درسهایی که از امام میتوان گرفت این بود که ایشان آن زمان اصلا اجازه نمیدادند مطرح شوند. حتی اگر کسی برای عکاسی رسانهای و مطبوعاتی از ایشان مراجعه میکرد، ایشان اجازه عکاسی نمیدادند و از مطرح شدن خود جلوگیری میکردند. در نهایت باید بگویم که ما از همان اوایل ورود به حوزه علمیه قم، به امام علاقمند شدیم و ارتباط غیر نزدیک با ایشان پیدا کردیم. ارتباطی خصوصی ما با امام هم بعد از انقلاب آغاز شد.
تعداد بازداشتها توسط ساواک
* من دو بار بازداشت شدم. بازداشتهایم در رابطه با اعلامیههایی بود که راجع به شهید بخارایی پخش کردیم که دو ماه به این دلیل بازداشت بودم. وقتی در دادگاه دوم به این حکم اعتراض کردیم، یک ماه دیگر هم به محکومیت ما اضافه شد و مجموعا سه ماه زندانی بودم.
حضور در دادگاه انقلاب
* دادگاه انقلاب یکی از ضرورتهای انقلاب بود. اسفند 57 بنده به همراه دو سه نفر دیگر انتخاب شدیم و به دزفول رفتیم و اولین دادگاه انقلاب را آنجا تشکیل دادیم. بعد از حضور در تهران هم دادگاه انقلاب ارتش را شش ماهه تشکیل دادیم.
* دادگاههای مهمی در طول مدت خدمت در دادگاه انقلاب داشتیم که از بین آنها میتوان به ماجرای کودتای نوژه، جریان حزب توده، جریان قطبزاده و جریان مهدی هاشمی اشاره کرد.
نکات ناگفته پرونده قطبزاده
* شاید مهمترین مسالهای که در جریان قطبزاده وجود داشت، موضوع ارتباط وی با آقای شریعتمداری بود که این موضوع ماجرا را حساستر میکرد. توطئه این افراد در نطفه خفه شد و به جایی نرسید. در همان جلسات اولیه ایشان با آقای عبدالرضا حجازی، آقای مهدی و آقای شریعتمداری در ارتباط بودند. آقای مهدوی مدعی بود وعده 20 میلیون دلاری به عنوان کمک اولیه داده شده تا بتوانند کار را به سرانجام برسانند. ما اجازه ندادیم این موضوعات در آن ایام منتشر شود.
چگونگی تشکیل وزارت اطلاعات
* اولین کسی که تشکیلات وزارت اطلاعات را به وجود آورد ما بودیم. اطلاعات کشور قبل از تشکیل وزارت اطلاعات متمرکز نبود. چون تشکیلات اطلاعاتی در کشور موجود نبود، سپاه، نخستوزیر، کمیته، دادگاه ارتش و... هر کدام اطلاعات جداگانهای داشتند. در دیداری که همراه با دولت آیتالله خامنهای، به مناسبت هفته دولت با امام داشتیم، بعد از پایان جلسه امام به من اشاره کردند که تو بمان. من متوجه اشاره امام نشدم، حاج احمدآقا گفتند اما میگویند تو بمان! تا نشستم، امام فرمودند حواست را جمع کن! اینجا وزارت اطلاعات است، وزارت کشاورزی نیست.
* امام فرمودند این وزارتخانه مهم است و برای آوردن افراد برای همکاری با افراد معتمد خودت از جمله روسای سه قوه مشورت داشته باش و به تنهایی تصمیم نگیر. من زود متوجه منظور امام شدم که قبلا به امام نکتهای را منتقل کردهاند که امام تا این حد روی این موضوع تاکید دارند. من صحبت امام را قبول کردم اما عرض کردم کسانی که شما برای مشورت اسم بردید با هم اختلاف سلیقه دارند و هر کدام ممکن است نظر خاصی نسبت به افراد مختلف داشته باشند. نکته دیگری که با امام در میان گذاشتم این بود که من از این دوستان مشورت میگیرم اما چون مسوولیت با من است، در نهایت خودم تصمیمگیری خواهم کرد چون در نهایت این من هستم که باید پاسخگو باشم. ایشان فرمودند مقصود من هم همین است.
* بعد از صحبت با امام با آقایان صحبت کردیم و موضوع را با این دوستان در میان گذاشتیم تا کسی به اصطلاح در کار ما نگذارد (خنده). در ادامه به امام عرض کردم اطلاعات الان 7 خط است و از اطلاعات ارگانهای مختلف تشکیل شده است. شما بدانید که بعد از این از من حرفهای زیادی نزد شما خواهند آورد. ایشان فرمودند من به آقای موسوی گفتهام هر وزیری که میخواهی انتخاب کنی، مختاری اما در مورد وزیر اطلاعات باید با موافقت من فرد مورد نظر انتخاب شود و آقای موسوی هم شما را معرفی کرد و من هم با توجه به آشنایی که نسبت به شما داشتم، با حضور شما در وزارت اطلاعات موافقت کردم. من میدانم اگر شما باشی، به عمد کار خلافی را انجام نمیدهی. این مقدمه کار ما در وزارت اطلاعات بود و در ادامه هم با پشتوانه حضرت امام کارهای بزرگی انجام دادیم.
* قبل از کودتای نوژه در سال 59 ما دستگاه اطلاعاتی مستقل و منسجمی نداشتیم. با توجه به تصویر منفی که از ساواک در ذهن مردم و مسوولین بود، این تصور وجود داشت که ما به دستگاه اطلاعاتی نیاز نداریم. به دلیل نفرتی که از ساواک وجود داشت، بعد از انقلاب خیلی از شخصیتها نمیتوانستند مسوولیتهای اطلاعاتی را قبول کنند. سال 60 که ترورها و انفجارهای زنجیرهای آغاز شد، نیاز جدی به تمرکز اطلاعات احساس شد.
* در ابتدا مساله تشکیل سازمان اطلاعات مطرح بود اما مجلس با سازمان موافقت نکرد و اظهار داشت که باید وزارت اطلاعات تشکیل شود تا مجلس بتواند روی کار وزیر نظارت داشته باشد تا مشکلات قبل از انقلاب پیش نیاید و وزیر خودش را به مجلس پاسخگو بداند. نکته مهم دیگری که وجود داشت این بود که وزیر اطلاعات از نظر سیاسی وابسته به هیچ حزبی نباشد و به همین دلیل شرط اجتهاد را برای وزیر اطلاعات قرار دادند.
ماجرای حکم شرعی حرام بودن فعالیت سیاسی و اقتصادی در وزارت اطلاعات
* وزارت اطلاعاتی که ما تشکیل دادیم، نه تنها مورد حمایت امام و آیتالله خامنهای بود، بلکه همه مسوولین به آن اعتماد داشتند. حتی مخالفین شخص خود من که در مجلس به من رای نداده بودند هم به وزارت اطلاعات اعتماد داشتند. تلاش من این بود که هیچ کار خلافی صورت نگیرد. یک بار یکی از جناح در جریان پرونده سید مهدی هاشمی میخواستند از این پرونده سوءاستفاده سیاسی کند. در این پرونده خیلی صحبتها و اسمها مطرح شده بود. یکی از جناحها فهمیده بودند که اگر این پرونده به مجلس بیاید، میتوانند جناح رقیب را بکوبند تا در انتخابات پیش روی رای نیاورند. در نهایت مجلس رای بر این داد که پرونده مهدی هاشمی به مجلس ارسال شود. من این کار را خلاف شرع تشخیص دادم چون آبروی یک عده طی این فرآیند میرفت.
من نامهای به امام دادم و نوشتم اسامی در این پرونده وجود دارد که جرم آنها اثبات نشده و اگر نامشان مطرح شود، متهم خواهند شد. امام زیر نامه من نوشتند فرستادن این پرونده به مجلس، خلاف شرع و خلاف قانون اساسی است. ما هم نامه را مجلس دادیم و مجلس از پیگیری این موضوع منصرف شد.
همچنین بخوانید