دوشنبه 5 آذر 1403

خاطرات یک قاچاقچی انسان!

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
خاطرات یک قاچاقچی انسان!

مترجم رمان «داها» گفت: اثر حال و هوای سیاهی دارد که ازجمله اول «اگر پدرم قاتل نبود، من به دنیا نمی‌آمدم» تا جمله آخر ادامه می‌یابد که البته این صراحت در گفتار نویسنده به ریتم اثر و کشش آن نه‌تن‌ها لطمه نمی‌زند بلکه سبب جذابیتش هم می‌شود.

«داها»؛ رمانی تکان‌دهنده و دردناک. داستان با این جمله شروع می‌شود: «اگر پدرم قاتل نبود، من هم به دنیا نمی‌آمدم» و از این به بعد است که شما با پسرکی 9 ساله آشنا می‌شود در غوغای یک زندگی زیرزمینی چرک. پدرش قاچاقچی انسان است؛ در سواحل دریای اژه. به این ترتیب پسرک هرآنچه نباید دید، می‌بیند و تجاربی از سر می‌گذراند باورنکردنی؛ از سرقت و تعرض گرفته تا قتل. این رمان نوشته هاکان گوندای، یکی از نویسندگان ادبیات زیرزمینی ترکیه، به‌تازگی با ترجمه عارف جمشیدی، از سوی نشر «افق» چاپ شده است.

به گزارش شهروندآنلاین، جمشیدی متولد 30 شهریور 1360 و اهل تبریز است. او مهندسی عمران خوانده، با این‌حال شیفته ادبیات است و چندین اثر در کارنامه‌اش دارد؛ ازجمله «کینیاس و کایرا» (هاکان گوندای)، «خاطره استانبول» (احمد امید)، ترجمه چندین اثر از عزیز نسین و... در این گفتگو درباره «داها» و دیگر ترجمه‌هایش پرسیده‌ایم.

از چه زمانی شروع به ترجمه کردید؟ همزمان البته دیدم کار داستانی تألیفی هم داشته‌اید. درست است؟

از سال 1392. در همان سال‌های ابتدای دهه نود چند داستان کوتاه منتشر کردم. مدتی بعد یک رمان هم نوشتم که احساس کردم هنوز در این زمینه به‌قدر کافی تبحر لازم را ندارم و کار بازنویسی‌اش را به سال‌های آتی موکول کردم.

اما تازه‌ترین کتاب شما، ترجمه‌ای است از هاکان گوندای، نویسنده ترکیه‌ای، به نام «داها». سوژه رمان بسیار جالب است و پر از تعلیق و جذابیت، هرچند دردناک. به‌خصوص جایی که کاراکتر اصلی سراغ آزمایش‌های فاشیستی روی پناهجویان افغان می‌رود. چطور شد سراغ این رمان رفتید؟

این رمان وقتی منتشر شد با اینکه هاکان گوندای چه در ترکیه و چه در اروپا نویسنده شناخته‌شده‌ای به‌حساب می‌آمد، اما به واسطه پرداخت بی‌پروا و خلاقانه به مقوله مهاجرت که در آن سال‌ها نیز موضوع بسیار مهم و تازه‌ای بود، داوران جایزه مدیسی را قانع کرد تا در سال 2015 یعنی دو سال بعد از انتشار اثر به زبان ترکی، این جایزه مهم را به رمان «داها» اعطا کنند. اثر حال و هوای سیاهی دارد که ازجمله اول «اگر پدرم قاتل نبود، من به دنیا نمی‌آمدم» تا جمله آخر ادامه می‌یابد که البته این صراحت در گفتار نویسنده به ریتم اثر و کشش آن نه‌تن‌ها لطمه نمی‌زند بلکه سبب جذابیتش هم می‌شود.

در جواب به این سوال که چرا سراغ این اثر رفتم باید بگویم من لیست رمان‌هایی را که از هاکان گوندای ترجمه کرده‌ام و خواهم کرد، از قبل آماده کرده بودم. مثلا بعد از «کینیاس و کایرا» و «داها»، رمان بعدی «عازیل» خواهد بود که در این انتخاب‌ها دلایل زیادی نقش دارند و فکر می‌کنم همراهی من با این نویسنده که به نوعی طرز فکر مشابهی داریم، حالاحالا‌ها ادامه خواهد داشت.

چرا ترجمه آثار هاکان گوندای را در ایران با همین رمان «داها» شروع نکردید؟ چرا با «کینیاس و کایرا» شروع کردید؟

اولین آشنایی من با هاکان گوندای به رمان «کینیاس و کایرا» برمی‌گشت و بدون اغراق در کنار «بیگانه» آلبر کامو و «جنایات و مکافات» داستایفسکی، جزو سه کتابی بود که زندگی‌ام را تغییر داد؛ و این شاید دِینی بود که به کینیاس و کایرای درونم بدهکار بودم.

«کینیاس و کایرا» درباره چیست و بین این رمان و «داها»، منتقدان کدام یک را رمان بهتری می‌دانند؟

«کینیاس و کایرا» درباره سیر زندگی دو مرد عصیانگر و آنارشیستی است که مانند قهرمان رمان «سفر به انتهای شب» پا در مسیر سفر‌هایی بی‌هدف می‌گذارند و مردمی را نمایندگی می‌کنند که در مواجهه با پوچی زندگی راهی جز فرار و بزه نمی‌یابند. درباره این رمان ساعت‌ها می‌شود حرف زد. به واسطه همین رمان دوستان کتابخوان قهار و بسیار خوبی در سرتاسر کشور پیدا کرده‌ام که به اعتراف خودشان این اثر بزرگ‌ترین رمانی بوده است که تا امروز خوانده‌اند.

به نظر بنده، این سبک از ادبیات که به ادبیات زیرزمینی معروف است، حلقه مفقوده سبک‌های ادبی‌ای است که در ایران ترجمه شده‌اند، چراکه با دقت به وضعیت و موقعیت انسان امروز چه به لحاظ جامعه‌شناختی و چه به لحاظ فلسفی می‌پردازد. اما منتقدان، رمان «داها» را بیشتر به واسطه پرداخت به مقوله مهاجرت و مسائل روانشناختی و البته پختگی نویسنده، رمان مهم‌تری می‌دانند.

درباره ترجمه دیگر‌تان از احمد امید هم بگویید. «خاطره استانبول» چه نوع کتابی است؟ رمان، جستار، خاطره، روایت؟

خب «خاطره استانبول» نخستین عشق‌بازی من با عالم ترجمه بود. احمد امید در این رمان 690 صفحه‌ای که موفق‌ترین اثر او تا به امروز به حساب می‌آید و شهرت جهانی برایش در پی داشته، از دغدغه مردم شهر استانبول می‌گوید که شهر تاریخی‌شان ذره‌ذره در مقابل چشمان‌شان آب می‌شود و مدرنیته رنگ زشتی بر آن می‌کشد که به هیچ‌وجه به استانبول باستانی نمی‌آید.

چون امید یک جنایی‌نویس کارکشته است برای پرداختن به قله‌های رفیع شهر در برهه‌های مهم تاریخی‌اش به سراغ هفت پادشاه یا امپراتور از سال 660 قبل از میلاد تا دوران جمهوری می‌رود که بیشترین تأثیر را در اعتلای شهرت و عظمت شهر داشته‌اند و این هفت برهه تاریخی را به هفت جنایت مرموز گره می‌زند که با واکاوی هر یک از جنایت‌ها، برگی از تاریخ شهر استانبول را ورق زده باشیم. چند ماه پیش به من اطلاع دادند که این کتاب به مرحله نهایی جایزه کتاب سال راه یافته است.

«هر که را دوست می‌دارم تویی»؛ بین کتاب‌هایی که ترجمه کرده‌اید، این کتاب را به صورت مشترک منتشر کردید. چرا؟ ماجرای ترجمه مشترک‌تان در این کتاب با آقای علی امین‌آبادی چطور شکل گرفت؟

خب، این کتاب برای من صرفا یک تجربه و خودآزمایی در زمینه شعر بود. باید اعتراف کنم تجربه شیرینی هم بود. آقای امین‌آبادی از دوستان قدیمی من هستند که در زمینه شعر دستی در آتش دارند. بعد از ترجمه شعرها، به اتفاق ایشان، آن‌ها را مجدد بازخوانی، بازترجمه و ویراستاری کردیم.

از آثار عزیز نسین هم ترجمه کرده‌اید. به نظرتان با وجود گذشت سالیان، این نویسنده هنوز هم حرف‌های تازه‌ای برای جامعه امروزمان دارد؟

عزیز نسین نامی نیست که هرگز تمام شود. او نوری بود که در دل ظلمات جهل و تعصب روشن شد. جایگاه او نه لزوما به واسطه داستان‌های طنز سیاسی - اجتماعی‌اش که به دلیل پرداخت شجاعانه و صریح به مشکلات مردم و جامعه‌اش است که مهم جلوه می‌کند.

کمتر نمونه‌ای از او در جهان ادبیات یافت می‌شود. طنز‌های او با وجود دارا بودن عنصر زمان و مکان، فراتر از آن‌ها قرار می‌گیرد و در هر برهه‌ای به تن خیلی از جوامع می‌نشیند، به‌خصوص کشور خودمان. تا امروز سه مجموعه از عزیز نسین ترجمه کرده‌ام که اولی نمایشنامه «آقای گل» بود.

با وجود سبقه عظیمی که این نویسنده دارد تا امروز کسی به سراغ نمایشنامه‌هایش که حتی بهتر از داستان‌هایش هستند، نرفته بود و این نمایشنامه برای زبان فارسی یک نخستین به حساب می‌آید. مجموعه داستانی «در یکی از ممالک» نیز ترجمه دیگرم از استاد عزیز نسین است که ویژگی آن هم در خاص بودنش است.

تا امروز تمام پیشکسوتانی که کار‌های نسین را ترجمه کرده‌اند یک مجموعه واحد از کار‌های او را که در قالب یک کتاب باشد، منتشر نکرده‌اند، یعنی برای پر کردن یک کتاب از هر کتابش چندتایی داستان بیرون کشیده و ترجمه کرده‌اند که خب، این به وحدت مفهومی مجموعه لطمه می‌زند. مجموعه «در یکی از ممالک» محصول ترجمه یک کتاب کامل و واحد است.

ترجمه بعدی‌ام از عزیز نسین که در انتشارات افق منتشر خواهد شد، عنوان خلاقانه‌ای داشت که البته مجبور به تغییرش به نام «سگ‌کشی» شدیم که شامل داستان‌های شیرین و البته پندآموز و مهمی است. اما در یک سال گذشته درگیر چالش بزرگ و سختی بودم که انرژی زیادی از من گرفت، ولی به نتیجه‌اش بسیار امیدوارم. رمان «برف» از اورهان پاموک قبلا از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه شده بود، ولی با خواندن فقط چند صفحه از آن کتاب حتی بدون مطابقت با متن اصلی هر خواننده‌ای به این نتیجه می‌رسید که ترجمه پر از ایراد و مشکل به‌ویژه در زبان فارسی است.

برای همین، این چالش 650 صفحه‌ای را به راه انداختم و با تدقیق در سایر ترجمه‌هایی که از اورهان پاموک در بازار کتاب موجود است و با نثر پاموک فاصله زیادی دارند (به جز ترجمه‌های خانم مژده الفت) تمام تلاشم را به کار بستم که حق مطلب را ارائه دهم. رمان «برف» نیز مانند رمان دا‌ها برنده جایزه مدیسی در سال 2005 شد که به نوعی سنگ مبنای نوبل ادبیات برای پاموک به حساب می‌آمد. این کتاب هم به احتمال زیاد تا پایان امسال عرضه خواهد شد.

اما نکته‌ای که می‌خواهم با استفاده از تریبون شما به عرض خوانندگان برسانم و به‌نوعی درد دل من با ایشان و دست‌اندرکاران حوزه کتاب است بحث برخورد سلیقه‌ای ممیزان وزارت ارشاد است. رمان «شب و مه» که سال 96 ترجمه‌اش کرده‌ام، تاکنون سه‌بار از طرف ممیزان رد شده و در مرحله آخر مهر تعلیق به آن زده‌اند، حال آنکه به هیچ‌وجه نکته ممیزی لاینحلی ندارد که شایسته برخورد این‌چنینی باشد.

ممیزان اداره ارشاد حین ممیزی آثار، این نکته را مد نظر قرار بدهند که هر کتابی به عمر و هنر و خون دل یک انسان گره خورده است؛ انسان‌هایی که نه به خاطر مسائل مالی که برای عشق به ادبیات و هنر پا در این گود نهاده‌اند. چون برای هر کسی که در حوزه ترجمه آثار ادبی فعالیت می‌کند روشن است که این هنر نمی‌تواند منبعی برای امرار معاش باشد. ادبیات را دست‌کم نگیرید و نقش واتسلاو هاول‌ها را فراموش نکنید. ادبیات همه چیز است.

از میان اخبار

فیلترینگ علیه زندگی عادی

داستان ناتمام پرواز 752