خلاصه کار فردوسی را در «شاهنامه وقتی کوچک بود» بخوانید
«شاهنامه وقتی کوچک بود» منتخبی از شاهنامه فردوسی به قلم محمد رشیدی است.
به گزارش خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، «شاهنامه وقتی کوچک بود» منتخبی از شاهنامه فردوسی به نثر امروزی و به قلم محمد رشیدی است که به منظور آشنایی هرچه بیشتر با این شاهکار حماسی به گزیدهای از داستانهای این کتاب به زبانی ساده پرداخته شده است.
به عقیده نویسنده در این بمباران اطلاعاتی قرن بیست و یکم انسانها میآموزند یک راست سراغ اطلاعاتی بروند که «نیاز» دارند و خلاصه و مفید «نیاز» خود را رفع کنند؛ اصرار دارند که این فرایند هرچه کوتاهتر باشد، دیگر کمتر حوصله میکنند سراغ کتابهای قطوری بروند که از گذشتههای دور میگویند و به زعم امروزیها نویسندگانشان از روی بیکاری و زیادی «وقت» این کیمیای عصر حاضر دائم به فکر اطاله کلام بودهاند و یک سطر حرف را در یک صفحه آوردهاند. امروز همه دنبال یک صفحه حرف در یک سطرند؛ آن هم به زبانی که با زبان فارسی امروز فاصله دارد و مهمتر آنکه به نظم است و با بیش از پنجاه هزار بیت.
محمد رشیدی نه با هدف ترغیب شاهنامهخوانی بلکه فقط میخواهد در این کاخ بنا شده به سی سال رنج فردوسی گردشی کنید. همین اندازه که ببینید، آیا ارزشش را داشته که یکی مثل حکیم توس، سی سال از عمرش را صرف آن کند یا نه؟ اگر با معیارهای آن روزها هم بسنجید سی سال خیلی زیاد است چه برسد به حالا.
در بخشی از متن شاهنامه وقتی کوچک بود، میخوانیم:
میدانی ابلیس کارش را با آدمها چطور آغاز میکند؟ با «وسوسه». وسوسه معنایش نیز مثل ظاهرش تکرار «حرفها» ست. یا مثل هوای سرد زمستان که با بیشرمی از زیر در به اتاق گرم نفوذ میکند و کمکم آن را میگیرد. بعد از آن دیگر وسوسه نیست، «حاکم» است. از او امر است و از آدمی اطاعت. همچون ضحاک که شیطان او را بنده خود کرد:
- افسوس! صد افسوس که جوانی به رعنایی تو، به شجاعت و لیاقت تو باید از حکمرانی محروم بماند. چرا که روزگار با پدر پیر و سالخوردهاش سر سازگاری دارد و به این زودیها نمیخواهد شربت مرگ را به کامش بریزد. - چه میگویی؟ او پدر من است. با او چه میتوانم بکنم؟ - او را از میان بردار و به جایش بر تخت تکیه بزن. جز تو کسی سزاوار پادشاهی نیست. تا کی میخواهی دلخوش به اسبانت باشی و به سوارکاری؟ - اما او پدر من است. - اما و اگر ندارد. تو موافقت کن باقی کارها با من. آنچنان او را از سر راهت بردارم که کسی به تو شک نبرد. بر سر راهش چاهی خواهم کند تا شبانگاه که برای عبادت از کاخ بیرون میرود در آن بیفتد و شرش کوتاه گردد.
انتهای پیام /