دوشنبه 5 آذر 1403

داستان جالب پیرمردی که داخل چنار امامزاده صالح کفاشی داشت / عجیب‌ترین کفاش و قهوه‌چی تهران را بشناسید

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
داستان جالب پیرمردی که داخل چنار امامزاده صالح کفاشی داشت / عجیب‌ترین کفاش و قهوه‌چی تهران را بشناسید

اینکه تهرانی‌ها از هر جای این شهر که باشند نام چنار امامزاده صالح (ع) به گوش‌شان خورده، گواه است که چنار چقدر برای اهالی تجریش مهم بود. قدمت این چنار را کسی نمی‌داند، اما قدر مسلم این است که عمری به درازای قدمت امامزاده دارد.

چنار امامزاده صالح (ع) فقط یک درخت معمولی نبود؛ شده بود یکی از اهالی تجریش. حتی زمانی که تجریش فقط زمین خالی بود و گندم‌زار، محکم و استوار میان خوشه‌های طلایی گندم ایستاده بود. روزگاری در دل این چنار، پیرمردی کسب روزی می‌کرد که داستانش را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش همشهری آنلاین، جای خالی چنار امامزاده صالح (ع) در کنار آستان مقدس این امامزاده، دل تجریشی‌ها را می‌خراشد. آخر چنار امامزاده صالح (ع) فقط یک درخت معمولی و یا حتی شبیه دیگر چنار‌های کهنسال تهران نبود.

اینکه تهرانی‌ها از هر جای این شهر که باشند نام چنار امامزاده صالح (ع) به گوش‌شان خورده، گواه است که چنار چقدر برای اهالی تجریش مهم بود. قدمت این چنار را کسی نمی‌داند، اما قدر مسلم این است که عمری به درازای قدمت امامزاده دارد. پس چنار امامزاده صالح (ع) وقتی می‌مرد و آخرین نفس‌هایش در دهه 60 در محوطه امامزاده می‌پیچید، دست کم هزار سال سن داشت.

هزار سال برای تجریشی‌ها یعنی هزاران هزار خاطره با این درخت؛ از چراغ‌هایی که بعد از ورود برق به ایران روی تنه درخت روشن بود و نمایی سورئال در تاریکی اطراف به آن می‌بخشید تا کودکان مکتب‌خانه که زیر سایه آن درس می‌خواندند؛ و از همه عجیب‌تر، پیرمردی که درست در دل چنار و میان تنه تنومند آن پینه‌دوزی و کفاشی می‌کرد.

ماجرای پیرمرد کفاش و چنار امامزاده صالح (ع)

قصه‌های چنار امامزاده صالح (ع) هنوز برای تجریشی‌ها تازه است. هر بار که گذرشان به آستان امامزاده بی‌افتد و جای خالی چنار به دل‌شان چنگ بی‌اندازد، قصه‌ها را مرور می‌کنند. داستان کفاشی عجیب داخل تنه درخت یکی از همان قصه‌هاست. از آن داستان‌هایی که هر وقت حرف چنار به میان بیایید، تعریفش می‌کنند.

«سیدعباس صالحی» از اهالی قدیم شمیران می‌گوید: «پیرمرد داخل چنار کفاشی داشت. عجیب است، اما چنار فقط با سایه‌اش نبود که به اهالی محله آرامش می‌داد. بلکه وقتی وسطش پوک شد شد، برای پیرمرد کفاش آغوش باز کرد. او چند میخ روی تنه تنومند چنار زده و ده‌ها گیوه و گالش را به میخ‌ها آویخته بود؛ انگار که ویترین کفاشی‌اش باشد. از آن عجیب‌تر محل کارش بود. زمستان‌ها داخل تنه درخت می‌رفت. آنجا با جعبه میوه یک میز چوب برای خودش درست کرده بود که پشت آن می‌نشست و گیوه و گالش می‌دوخت. او برای مشتری‌ها هم یک صندلی چوبی با همان جعبه‌های میوه ساخته بود که کنارش بنشینند و کارشان راه بی‌افتد.»

زمستان گالش و تابستان گیوه می‌دوخت

ماجرا مربوط به بیش از 6 دهه پیش است. اما قصه پیرمرد کفاش و چنار سینه به سینه نقل شده. صالحی می‌گوید: «موسفیدان که کفاشی آن پیرمرد را به خاطر دارند اکنون چهره در نقاب خاک کشیده‌اند و ما هم در دوران کودکی تصاویر از کفاشی او در ذهن داریم. کفاش، پیرمرد نحیف بود با قامتی دوتا. از آنجایی که اطراف چنار همیشه شلوغ بود همیشه مشتری داشت. بچه‌ها دور درخت می‌دویدند و قایم باشک بازی می‌کردند؛ پیرمرد‌ها و جوان‌تر‌ها قرار و مدارشان را کنار درخت می‌گذاشتند. می‌گفتند قطر درخت 6 متر است، پس زمستان‌ها داخل تنه درخت هم جای کافی برای پیرمرد کفاش، میز کارش و حتی نشستن مشتری روی سکو‌های چوبی وجود داشت. پیرمرد، زمستان که می‌شد برای تجریشی‌ها گالش می‌دوخت و تابستان هم برای مشتری‌ها گیوه آماده می‌کرد.»

قهوه‌های درختی

چنار امامزاده صالح (ع) بخشنده بود. سایه‌اش را سر ظهر به پیرمرد‌ها می‌بخشید و گاهی کودکان زیر سایه گسترده آن درس می‌خواندند. ارتباط تنگاتنگ اهالی تجریش با این چنار منحصربه‌فرد، اما تمامی ندارد. صالحی از یک قهوه‌چی عجیب و غریب می‌گوید که بالای چنار برای مشتری‌ها چای و قهوه آماده می‌کرد: پیرمرد دیگری هم بالای چنار امامزاده صالح (ع) یک سماور بزرگ گذاشته بود و عجیب اینکه از آن بالا قهوه و چای به مشتری‌ها می‌داد. او با یک دلو از قنات آب می‌کشید و با طناب دلو پر از آب را بالای درخت می‌برد.

آنجا سماور را پر از آب می‌کرد و استکان‌های چای و قهوه را هم با نردبان چوبی که پای درخت گذاشته بود به دست مشتری‌ها می‌رساند. کارش عجیب بود و مشتری هم زیاد داشت. زائران امامزاده و مسافرانی که مسیرشان به تجریش می‌افتاد چای و قهوه او را به یاد دارند.

سرنوشت چنار امامزاده صالح چه شد؟

میانه دهه 30 بود که یک بار آتش به دامن درخت افتاد. اهالی قدیم شمیران آن روز سرد زمستانی را خوب به یا دارند؛ روزی که چنار با وجود تلاش تجریشی‌ها که با سطل آب تلاش می‌کردند شعله‌ها را مهار کنند تا صبح در آتش سوخت. از همان سال بود که برای زنده نگه داشتن درخت، سرش را قطع کردند و تنه‌اش که هنوز جان داشت باقی ماند. چنار تا دهه 60 هم باقی بود؛ با همان سر بریده و تنه نیم‌سوخته‌ای که یادگار هزار سال پیش بود.

وقتی در اطراف درخت حفاری انجام دادند، آخرین نشانه‌های حیات از درخت هزارساله گرفته شد. هرچند اهالی معتقد بودند جوانه‌های کنار تنه درخت وجود داشت، اما درخت برای همیشه کنده شد و حالا دیگر جای خالی و خاطرات سبزش در ذهن اهالی زنده است.

از میان اخبار

ماجرای شکار یک جسم عجیب پرنده در آسمان تهران

(ویدو) پشت پرده‌ای از طرح توسعه حرم شاهچراغ