دوراهی «از سرگذشت»

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، این روزها از زبان خیلیها میشنویم که «قضاوت نکنیم»، «دیگران را قضاوت نکنیم»، «چرا دیگران را قضاوت میکنید» و جملههایی از این دست که همه به معنای این است که نباید با نگاه خودمان، زندگی دیگران را تعبیر و تفسیر کنیم. قضاوتکردن زمانی روی میدهد که آدمها دیگران را بر سر دوراهی میبینند و درباره عملکرد آنها تعبیر و تفسیر خودشان را ارائه میدهند...
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، این روزها از زبان خیلیها میشنویم که «قضاوت نکنیم»، «دیگران را قضاوت نکنیم»، «چرا دیگران را قضاوت میکنید» و جملههایی از این دست که همه به معنای این است که نباید با نگاه خودمان، زندگی دیگران را تعبیر و تفسیر کنیم. قضاوتکردن زمانی روی میدهد که آدمها دیگران را بر سر دوراهی میبینند و درباره عملکرد آنها تعبیر و تفسیر خودشان را ارائه میدهند در حالیکه معلوم نیست اگر خودشان در همان جایگاه قرار میگرفتند چه عکسالعملی نشان میدادند. به همین اعتبار میتوان گفت «دو راهی» شاید بزرگترین چالش انسان در تاریخ زیست بشری است. انسان همیشه در معرض تصمیمهای بزرگ بوده است، تصمیمهایی که شاید نمیدانسته چه میزان «خیر» و چه اندازه «شر» در آن نهفته است، اما با عزم طیکردن یکی از مسیرها، تمام زندگی خودش را یا تعالی داده یا به مرز حضیض کشانده است. حالا انسانی با تجربهتر است، که توانسته بیشترین بهره را از تجربیات دیگران در «دو راهیهای زندگی» ببرد، اما چگونه میشود زندگی انسانها را زمانی که بر سر دوراهی هستند دید و فهمید و شناخت؟ یکی از راهها، خواندن سرگذشتهاست، یکی دیگر شنیدن روایت آدمهایی است که از این دوراهیها گذرکردهاند و حالا میتوانند راهبلد مسیر باشند؛ راه دیگر هم دیدن روایت این مردمان برگزیده است. در سالهای اخیر، برنامههای متعددی ساخته شده که قصه آدمها را روایت میکند. آدمهایی که سختیهای زیادی متحمل شدند و حالا موفق و موثر هستند. آدمهایی که از پایینترین شرایط اجتماعی به متعالیترین حالتهای انسانی رسیدهاند. اما در تمام این برنامهها، تمرکز اصلی بر این است که انسانها چه مسیرهایی را برای موفقیت و تعالی طی میکنند! انتخاب آدمها هم بر همین ملاک و معیار صورت میگیرد، آدمهای موفق دعوت میشوند، از خودشان میگویند و از اینکه چطور میشود با تلاش و زحمت و توکل به نتایج مطلوب رسید. در کمتر برنامهای سراغ «تردیدهای» انسانها میروند! چون تردیدها ممکن است آدمها را دچار خلل کند، روایت این بخش از زندگی انسانها باید خیلی با دقت باشد. خیلی مهم است مخاطب شما، از برنامهای که میسازید، متنی که مینویسید، کتابی که ارائه میکنید، حرفی که میزنید، اصل موضوع را دریابد، اصل و گوهر موضوع را بفهمد، نه فرع آن را و بیان تردیدها یعنی هم اصل را بگویی و هم فرع را، آنوقت مخاطب خودش موضوع را درک کند و دریابد؛ بنابراین ساخت چنین برنامههایی که دست روی تردیدها و مسیرهای سخت در روایت انسانها بگذارد کاری صعب است. «از سرگذشت» دقیقاً سراغ همین فضا رفته است. آدمها میآیند و درست زمانی از زندگیشان را روایت میکنند که بر سر دوراهی قرار گرفتهاند. دوراهی عزت - ذلت، دوراهی خیر و شر، دوراهی صحت و سقم، دوراهی سره و ناسره! و دقیقا در این شرایط انتخابهایشان به گونهای بوده که امروز به آن خرسند هستند. هم از اینجاست که موضوع قضاوت مهم میشود. ما باید انسانها را با شرایطی که خودشان دارند بسنجیم، تازه اگر اجازه این را داشته باشیم که در مورد انسان بیانیه صادر کنیم و آنها را مورد قضاوت قرار دهیم. «از سرگذشت» آدمها را جلوی شما مینشاند که از این دوراهیهای حساس زندگی بگوید. از این لحظات سخت و شیرین زندگی، لحظاتی که شما میمانید بین دوراهی و انتخاب اینقدر ساده و در عین حال سخت است که فکرش را هم نمیکنید. «از سرگذشت» به شما میگوید که قضاوت نکنید، چون این دوراهیها برای زندگی تمام انسانها در تمام این هستی رخ خواهد داد، بنابراین فقط توکل کنید و به امید رستگاری قدم بردارید.