ردادی: اغتشاشات سالهای اخیر، امتداد فتنه 88 بود
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، در آستانه 29 خرداد و چهاردهمین سالگرد نماز جمعه تاریخیای هستیم که رهبری سال 88 پس از انتخابات ریاست جمهوری ایراد نطقی داشتند و در آن به کسانی که در پی تشویش اذهان عمومی هستند، هشدار دادند. یکی از مهمترینِ سالهای پس از انقلاب را باید سال 88 دانست و فتنه و درگیریهایی که در این سال رخ داد. برای پاسخ گرفتن برخی سؤالاتِ جامعهشناختی و جریانشناختی با محسن ردادی، پژوهشگر حوزه انقلاب و نویسنده کتاب به گفتوگو نشستیم.
فتنه 88، رهبر شورشهای سالهای اخیر
وقایع 88 بزرگترین گسل اجتماعی در کشور را خلق کرد، به نظر شما مهم ترینِ این نشانهها که حاکی از یک دوگانگی مهم بود چیست؟
وقایع سال 88 بزرگترین گسل اجتماعی برای جامعه پساانقلابی ما را ایجاد کرده و عوارض و آثاری داشت که تا الآن ادامه دارد. در طول چهل و اندی سالِ پس از پیروزی انقلاب میتوان ادعا کرد که فتنه سال 88 بیشترین درگیری و ضربه را برای نظام کشور و طیفهای جامعه داشت و بسیاری از وقایع سالهای بعدی هم در ادامه آن بودند و هم از جهتی بسیار کوچکتر و محدودتر از آن. حتی به عقیده من درگیریهای پاییز سال 1401 که از جهات مختلفی کشور را با چالش مواجه کرد، از لحاظ مقیاس، میزان اثرگذاری و درگیر کردن مردم کوچکتر از وقایع سال 88 بود.
برادران در برابر برادران
اولین نکته قابل بحث در مورد فتنه 88 صفآرایی برخی از افراد باسابقه در انقلاب و نظام به عنوان «اپوزیسیون» در برابر جمهوری اسلامی بود. اتفاقی بیسابقه که پس از آن هم تا الآن تکرار نشده است. این که عدهای از کارگزاران نظام و افرادی که سالیان سال، عمر خود را صرف نظام و اهداف آن کرده بودند، حال در قامت مخالف و برانداز روبهروی جمهوری اسلامی بایستند، اثرات ناگواری در سطح اجتماعی داشت و به نوعی بسیاری از دوستیهای گذشته را تبدیل به دشمنی کرده بود.
نکته بعدی درباب فتنه سال 88، کشیده شدن درگیریهای سیاسی به داخل اجتماع و حتی خانوادهها بود. بسیاری از خانوادههای ایرانی در آن سال به دلیل تفاوت در گرایش سیاسی و اختلافات به وجود آمده نوعی چالش و نزاع را با خود حمل میکردند و پدران و مادران در برابر فرزندان خود ایستادند! این اتفاق، در جای خود بیسابقه و البته وحشتناک بود؛ چرا که یکی از اصلیترین عوامل ایجاد گسست اجتماعی به حساب میآمد.
قلدریهای نه چندان جالبِ آقای مهندس!
تضعیف سیاست، یکی دیگر از آثار و عوارضی بود که فتنه و درگیریهای سال 88 در ایران خلق کرده بود. گفتوگو و همفکری جای خود را به لجاجت سیاسی داد و افراد حاضر نشدند با حرف، مشکلات خودشان را حل کنند. به میرحسین موسوی پیشنهاد شد که بیاید و یک ساعت با نماینده یا کارشناسان سیاسی درباب اتفاقات انتخابات به گفتوگو بنشیند؛ اما ایشان مصرانه تصمیم داشت در آنتن زنده و بدون فضای گفتوگو یک ساعت تمام به حرف بنشیند و با کسی گفتوگو نکند!
اصلاحات در سال 88 پایان یافت
بسیاری از شخصیتهای انقلابی و دوستدار رهبری سر ماجرای 88 از انقلاب فاصله گرفتند. تبارشناسی این فاصله چه بود؟
به نظرم برای پاسخ به این سؤال، به غیر از نداشتن «بصیرت» باید به سه عامل دیگر هم توجه کرد. اولین آن نداشتن «عقلانیت» در سیاست است. وقتی احساسات و هیجانات بر عقلانیت غلبه پیدا کند، نتایج و اثرات مثبتی به بار نمیآید. کسی که از عقلانیت سیاسی برخوردار نیست، نباید خود را درگیر امور سیاسی کند؛ چرا که هم به خود آسیب میزند و هم به دیگران. اصلاحطلبان که بسیاری از آنان هم سابقه انقلابی قابل قبولی داشتند، در ماجرای فتنه دچار فقدان عقلانیت سیاسی شدند و برخلاف مبانی خود، اصلاحات را به «مسلخ» برده کار آن را در سال 88 تمام کردند. وقایع این سال موجب شد آنها دیگر قامت راست نکنند؛ به این علت که به جای اصلاحات میخواستند با کودتا به مطلوب خویش نائل شوند و همین امر به معنای خط بطلان کشیدن روی مبانی نظری خود بود. کافی است نگاه کنیم که این طیف سیاسی، پس از فتنه تا چه حد دچار ریزش نیرو شد.
یکی دیگر از عوامل جدایی از انقلاب اسلامی در بین بسیاری از افرادی که به عنوان اشخاص سیاسی شناخته میشدند، عدم سیاستورزی و فهم امر سیاسی بود. صریح و بدون تعارف باید بیان کرد که در جمهوری اسلامی و در سالهای دهه 60، کسانی بعضا به مناصب دولتی رسیدند که فاقد فعالیتهای پله به پله سیاسی بودند. خانم زهرا رهنورد بیش از میرحسین در اوایل انقلاب شناخته شده بود و شوهرش را در آن روزهای اول کسی به آن شکل نمیشناخت. همچنین این موضوع فقدان سیاستورزی روشمند در مورد آقای کروبی هم صادق است. این افراد سوار بر آسانسور سیاست شدند و به مناصب رسیدند؛ لذا انتظار داشتند در سال 88 هم به همین شکل میتوانند به قدرت برسند.
عامل سوم را هم ناظر به سؤال مذکور، تشنگی قدرت در بین طیف اصلاحات میدانم. این افراد تحمل این که صبر کنند و چهار سال بعد دوباره به میدان انتخابات بیایند نداشته و با سماجت در پی آن بودند که قدرت را در همان سال قبضه کنند. این بیتحملی و شناخت صحیح از سیاست و جامعه موجب شد با نوعی خودخواهی کشور را به مرز آشوب و درگیری خیابانی بکشانند.
سه یادگار فتنه 88
آثار 88 هنوز در کشور وجود دارد. با تحلیل وقایع 5 سال اخیر کدام شاخصهها را عوارض 88 میدانید؟
متأسفانه اثرات و عوارض فتنه 88 در ساحات مختلف همچنان پابرجاست. به نوعی معتقدم شورشهای 96، 97 و 1401 در امتداد فتنه سال 88 بودند و حتی شعارهای این اغتشاشات همان شعارهای سال 88 است؛ منتها در قالبهای مستهجنتر و مبتذلتر. مثلاً شعارهای شبانه و توهین به امام و رهبری یادگار فتنهای است که در آن سال رخ داد. اما با تمام این توصیفات، عوارض برجا مانده فتنه 88 را میتوان به سه دسته تقسیم کرد.
اولین عارضه برجای مانده از فتنه را سانتیمانتالیسم سیاسی میدانم؛ به این معنا که افراد با احساسات در پی تحلیل سیاسی بوده و اشک، آه و ناله را به جای عقلانیت به کار میگیرند تا اهداف خویش را محقق سازند. این ضعفی است که در سال 88 به اوج خود رسید و پرورده شد و تا الآن در بین بسیاری از افراد ادامه دارد.
آنتاگونیسم، به معنای ستیزهجویی یکی دیگر از یادگارهای سال 88 بود. ما میتوانیم با نظرات و رویکردها مخالف باشیم و در این امر آزادیم، اما گاهی این مخالفت به جنگ و ستیزهجویی ختم میشود؛ جایی که اشخاص معتقدند طرف مقابلشان شر مطلق است و باید او را به هرشکل حذف کرد. سال 88 طرفداران میرحسین موسوی، جناح مقابل را باطلِ مطلق میانگاشتند که باید آنان را کنار زد. این موضوع تا وقایع اخیر هم ادامه داشت و شاهد بودیم افراد به طور مثال حاضر به گفتوگو درمورد حجاب نیستند و میخواهند با قلدری به اهداف خود برسند. یادگار سوم از فتنه 88 را باید رادیکالیسم سیاسی دانست. بدین معنا که افراد از هر بهانه و ابزاری برای مخالفت با کسانی که مانند آنان فکر نمیکنند استفاده خواهند کرد.
پایان پیام /