روایتی از تلخ و شیرینهای روزهای جهاد و ایثار / ایمان و معنویت در دوران دفاع مقدس موج میزد
یدالله داودی گفت: اگر جنگ، مشکلات خرابیها و کشت و کشتار را نداشت؛ میگفتم ای کاش هنوز هم جنگ ادامه داشت زیرا دوران جنگ تحمیلی با ارزشهایی همچون معنویت، از جان گذشتگی و ایثار دلاورمردان عجین شده بود.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح قزوین؛ سالروز میلاد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، در تقویم کشور با عنوان روز جانباز نامگذاری شده است؛ زیرا عباس (ع) با فداکاری و ایثار بیماننده خود، بزرگ جانباز تاریخ انسانیت نام گرفت و صحنه کربلا را به تجلیگاه ایثار و جانبازی تبدیل کرده و راه و رسم عاشقی و شیوه جانبازی را به جهانیان آموخت.
به راستی جانبازان، یادگاران روزهای عشق و حماسه هستند که در مسیر اعتلا و بالندگی کشور قدم گذاشته و رنج مجروحیت را به جان خریدند. یدالله داودی یکی از جانبازان دوران 8 سال دفاع مقدس است که زمانی که 17 سال داشت برای دفاع از میهن عازم میدان جهاد با دشمن شد. وی در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین؛ اظهار کرد: اگر جنگ، مشکلات خرابیها و کشت و کشتار را نداشت، میگفتم ای کاش هنوز هم جنگ ادامه داشت زیرا دوران جنگ تحمیلی با ارزشهایی همچون معنویت، از جان گذشتگی و ایثار دلاورمردان عجین شده بود. وی افزود: معتقدم جنگ موهبتی برای کسانی بود که از آزمایش الهی سربلند بیرون آمده و مسیر دفاع از ارزشها و آرمانها از جان خود گذشته و شهید شدند. این جانباز دفاع مقدس تصریح کرد: در دوران دفاع مقدس، اعزام شدن به میدان نبرد، آرزو و افتخاری بالا برای مردم بود به طوریکه اگر عضوی از خانواده به جبهه میرفت دیگر اعضای خانواده به این امر افتخار میکردند. وی با اشاره به انگیزه خود از حضور در جبهه بیان کرد: دفاع از مرزهای کشور و جان و مال و ناموس در مقابل تجاوز دشمن بعثی، اعلام جهاد رهبر زمان امام خمینی (ره) و چشیدن شهد شهادت که آرزوی همه جوانان و نوجوانان آن دوران بود، انگیزه من برای اشتیاق جهت حضور در میدان جنگ بود. داودی عنوان کرد: سال 60 بود که با تنی چند از دوستان و آشنایان برای اعزام به جبهه ثبتنام کردیم و پس از آموزش در پادگان امام حسن (ع) و پادگان حمزه سیدالشهدا (ع) به جبهه غرب کشور اعزام شدیم و حدود 5 ماه در منطقه بودم. وی ادامه داد: مدتی پس از بازگشتم به خانه مجدد تصمیم به رفتن گرفتم و این بار به منطقه عملیاتی جنوب اعزام شده و حدود 20 ماه در آنجا حضور داشتم. برادر شهید باب الله داودی عنوان کرد: آن زمان 17 یا 18 سالم بود و یادم میآید که مرحوم پدرم به من گفت حال که بسیجی شدی هرجایی که بسیج اعلام کرد باید بروی حتی اگر جبهه باشد و مادرم فقط میگفت شما را به خدا میسپارم. وی بیان کرد: در دوران جنگ تحمیلی در بخش مهندسی رزمی بوده و بیشتر کار ما برای پیش از عملیات بود اما شاید در حدود 50 پاتک دشمن شرکت داشتم ضمن اینکه در عملیات خیبر جزیره مجنون هم حضور داشتم. داودی با اشاره به حادثه مجروحیت و جانباز شدن خود عنوان کرد: سال 62 در عملیات خیبر جزیره مجنون از ناحیه سر و صورت و چشم راست و چند ناحیه دیگر بدنم مورد اصابت ترکش قرار گرفته و شیمیایی هم شدم. برادرم شهید باب الله هم که به تازگی پیکر مطهرش شناسایی شد در همان عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمد البته هیچ کدام از حضور هم در آن عملیات اطلاعی نداشتیم. وی بیان کرد: وقتی مجروح شدم به دلیل جراحت بالا و شیمیایی شدن چند ماهی در بیمارستان آبادان و اهواز بستری بودم و در این مدت حتی خودم را هم نمیشناختم از این رو خانوادهام هم اطلاعی از وضعیت من نداشتند. داودی اضافه کرد: پس از چند ماه به بیمارستانی در شیراز منتقل شدم و به گمانم پس از گذشت حدود 5 ماه حافظهام را به دست آوردم و یک شب به پرستار بخش گفتم من از اطراف قزوین اعزام شدم که او و بقیه کارکنان بیمارستان از اینکه من بالاخره توانستم خود و گذشتهام را به یاد آورم خوشحال شدند و پس از گرفتن شماره تماسی از خانوادام با آنان تماس گرفته و چند روز پس از آن به بیمارستانی در تهران منتقل شدم و خانواده و دوستان و همشهریانم به ملاقاتم آمدند. این جانباز دفاع مقدس با اشاره به بیان خاطراتی از برادر شهیدش تصریح کرد: شناسایی پیکر برادر شهیدم باب الله داودی پس از 38 سال بسیار خوشحالم کرد چراکه دیگر مزاری داشت که زمان دلتنگی میتوانستم به آنجا بروم و دیداری تازه کنم. وی ادامه داد: اما نمیتوان انکار کرد که آن روز گویی درد 38 سال فراغ دوباره تازه شد و حس میکنم برادرم دوبار شهید شد یکبار همان 38 سال پیش و یکبار دیگر هم زمانی که خبر شناسایی شدن پیکرش را به ما دادند. داودی عنوان کرد: سراسر عمر کوتاه اما پربرکت شهدا خاطره است و ما باید سیره و رفتار آنان را الگوی عملی زندگی خود قرار دهیم و با مطالعه وصیتنامه شهدا در مسیر آنان حرکت کنیم و از خانواده شهدا و به ویژه پدر و مادر شهیدان درس ایثار و فداکاری بیاموزیم. وی در پایان با اشاره به خاطرهای از برادر شهیدش گفت: چند روزی مانده به اعزام با تعدادی از دوستانش به امامزاده علی اکبر (ع) شهر سگزآباد و سر مزار شهدا رفته و در بین مزار دو شهید خوابیده و از دوستانش میخواهد که از او عکسی به یادگار بگیرند، وقتی از او دلیل کارش را میپرسند پاسخ میدهد که "مطمئن باشید من شهید میشوم و اینجا مزار من خواهد بود" که خدا روشکر پس از 38 سال در همان مکانی که خود گفته بود به خاک سپرده شد. انتهای پیام /