روایتی از گرفتن قرص به شرط سیلی
هشت سال جنگ تحمیلی به جمهوری اسلامی ایران صحنه رشادتها، جانفشانیها، ایمان و ایثار بود، اگر نگاهی حتی مختصر به سالهای دفاع مقدس بیندازیم، درکی هرچند مختصر از اوج مظلومیت و البته ایثار و مقاومت رزمندگانمان خواهیم دید.
طی سال های دفاع مقدس، همه مردم ایران از مرد و زن، جوان و پیر همه در راه دفاع از این خاک متحد شدند و همچون سدی شکست ناپذیر حتی یک وجب از خاک کشور عزیزمان ایران را به دشمن ندادند، صحنه این جنگ گاه دلخراش، گاه غرورآفرین، گاه خونین و گاه غرق در دلتنگی و دوری بود.
در اغلب عملیاتهایی که رزمندگان اسلام در آن حضور داشتند باید همه خود را برای هر اتفاقی آماده میکردند، خواه این اتفاق جانبازی بود، خواه شهادت، خواه اسارت.
و اما اسارت... توصیف سختی و مشقت های اسارت در واژه نمیگنجد و نمیتواند حق مطلب را ادا کند، آزادگان اسرافراز ما در زمان اسارت خود بدترین نوع شکنجهها، تحقیرها، بیماریها و مشکلات را تحمل کردند و بسیاری از آنها با افتخار و سربلندی از این امتحان الهی بیرون آمدند و تعداد زیادی نیز در زیر همین شکنجه علاوه بر مجروحیتهایی که داشتند، به درجه شهادت نائل آمدند.
26 مردادماه، برای بسیاری از خانوادههای ایرانی، روز سخت اما شیرینی است، روزی که توانستند بعد از سال ها عزیزان خود را در آغوش بگیرند و این انتظار سخت به پایان برسد، روزی که جای جای کشور ما صحنه غرورآمیز بازگشت آزادگان از سالهای اسارت است.
«امامعلی مظاهری»، از آزادگانی است که در 25 خرداد سال 65 با مجروحیتی که داشت به اسارات نیروهای بعثی درآمد و در نهایت در دوم شهریورماه سال 69 به میهن خود سرافرازانه بازگشت.
او در آخرین روز از اسفند سال 44 در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد و در میان شور و ارادات مردم مریانج به حضرت اباعبدالله (ع) رشد و نمو یافت، دوران نوجوانی خود را در اوج اعتراضات به رژیم پهلوی سپری کرد و در همان زمان ها راه خود را یافت. در هیاهوی جنگ در سال 64 به عنوان سرباز خود را به ژاندارمری همدان معرفی کرد و در لشکر 28 ارتش به سنندج اعزام شد.
امامعلی مظاهری در گفتوگو با ایسنا، مطرح کرد: سال 65 هنگام بازگشت از یکی از مأموریتها در مریوان در کمین دموکراتها قرار گرفتیم، در همان جا بیشتر همراهانم به شهادت رسیدند، خودم هم به شدت مجروح شدم و همراه با آقای رجبیان از رزمندگان به اسارت تعدادی نیروی دموکرات و عراقی درآمدم و در زندان سیاسی سلیمانیه عراق، زندانی شدم، پس از معاینه و مراقبت مختصری به جراحاتم به کرکوک سپس به استخبارات بغداد انتقال داده شدیم.
وی ادامه داد: در استخبارات عراق طی 13 شبانه روز دائما ما را شکنجه میکردند تا بتوانند تخلیه اطلاعاتیمان کنند و در نهایت به کمپ 9 رمادیه عراق با چند اسیر دیگر انتقال داده شدیم که در آن کمپ 1300 اسیر نگهداری میشد.
«امامعلی مظاهری» ایستاده نفر سوم سمت راست، لباس آبی روشناین آزاده سرافراز اظهار کرد: در زمان اسارات وضعیت بهداشت و غذا بسیار بد بود، در یکی از وعدهها به بچهها مرغ داده بودند که موجب شد بیشتر آسایشگاه مسموم شوند، وقتی بچهها برای مسمومیت به پزشک مراجعه کردند تنها من و تعدادی کمی از بچهها که مسموم نشده بودیم، هم به بهداری مراجعه کردیم چراکه عراقیها به هر بیمار فقط یک تا سه قرص ضداسهال میدادند بنابراین ما هم برای کمک به بچهها رفتیم تا قرص بگیریم.
وی افزود: تحویل گرفتن قرص هم به سختی صورت میگرفت، در کنار پزشک یک عراقی قوی هیکل ایستاده بود و برای هر قرص یک سیلی محکم به افراد میزد، برای قرص اول چنان سیلی محکمی به من زد که تعادلم بهم خورد، در سیلی دوم بینیام خونریزی کرد و در سومین سیلی صورتم با خون یکی شد اما با وضعیت سخت بچهها باید به آنها قرص را میرساندیم.
مظاهری بیان کرد: در زمان اسارت برای اردوگاه درخواست مفاتیح الجنان، مهر و نمازجماعت کردند که در پاسخ عراقیها به شدت بچهها را شکنجه کردند، بعد از این اتفاق اردوگاهها اعتصاب کردند اما شدت برخورد عراقیها به حدی وحشیانه بود که طی 24 ساعت اول اعتصاب اردوگاه 1 و 2 شکسته شد.
وی اضافه کرد: اعتصاب اردوگاه 3 که من نیز در آن حضور داشتم، ادامه داشت و عراقیها نیز فشار را بر ما بیشتر کردند، بسیاری از بچهها آسیب شدیدی دیده بودند و در نهایت اعلام کردند که اگر پنج نفر را به عنوان مسئول و بانی این اعتصابها معرفی کنید با بقیه بچهها کاری ندارند.
این آزاده سرافراز ادامه داد: با مشورت با بچهها من، مختار اسماعیلی، بهمن بیگدلی، رضایی و یک نفر دیگر که نامش را فراموش کردم، به عراقیها معرفی شدیم که آنها نیز تا توانستند ما را زدند و بعثیها نیز پس از این اتفاقات ما را به عنوان دجال شناسایی کردند و هر اتفاقی که در آسایشگاه رخ میداد، دجالها را مقصر میدانستند و بلافاصله ما را می زدند به طوریکه بدنهای ما همیشه کبود بود، یاد ندارم فاصله دو شکنجه ما به اندازهای شده باشد که جای زخمها و کبودیها بهبود پیدا کرده باشد.
وی با اشاره به زمان پذیرفتن قطعنامه 598 اعلام کرد: بعد از پذیرفتن قطعنامه جو روانی عجیبی بر آسایشگاه حکمفرما بود، شکنجههای جسمی عراقیها کمتر شده بود اما به شدت جنگ روانی باعث آزار و اذیت اسراء شده بود و باور داشتیم این فشارهای روانی از هر شکنجه جسمی بدتر است.
مظاهری تصریح کرد: بعد از آتش بس عراقیها به دنبال این بودند از خود تصویر خوبی نشان دهند، به همین علت در همان مدت ما را به زیارت عتبات عالیات یعنی کربلا و نجف بردند و شام نیز به دستور مقامات بالا عراقی مهمان خادمان نجف بودیم.
وی بیان کرد: پس از اعلام پذیرفتن قطعنامه بارها به ما وعده دروغین آزادی داده بودند و اسراء نیز دیگر به این شایعات بی تفاوت شده بودند، زمانی که به صورت رسمی اعلام شد که تبادل اسراء صورت میگیرد بچهها باور نمیکردند تا زمانی که ما را پای اتوبوسها آوردند و پس از انجام پروسهای همراه با چند اسیر دیگر به مریانج یعنی زادگاهم رسیدیم.
«امامعلی مظاهری» پس از آزادی، روی دوش مریانجیهامظاهری اضافه کرد: جمعیت در فلکه مریانج جمع شده بودند و ما را بر روی دوششان گرفتند تا به مسجد جامع رسیدیم. وقتی به منزل رسیدم به یک رسم قدیمی که کسی که مدت زیادی از منزل دور ماندهاست، نباید از در وارد منزل خود شود، از منزل همسایه و از پشت بام به خانهمان وارد شدم و در نهایت با ابراز شادی و دلتنگی خانواده به ویژه مادرم که سختی زیادی کشیده بود، مواجه شدم.
وی خاطر نشان کرد: خانوادهام در زمان اسارتم سختی زیادی تحمل کرده بودند تا جایی که خانه و اموال خود را فروخته بودند تا از مریانج به جایی دیگر بروند تا با مرور کمتر خاطرات تحمل دوری ام برایشان آسانتر شود که دیگر با بازگشتم این مسئله منتفی شد.
به گزارش ایسنا، آزاد سرافراز «امامعلی مظاهری» به علت بیماری سرطان لنفوم درگیر درمان و شیمی درمان این بیماری قرار گرفت.
انتهای پیام