شنبه 10 آذر 1403

روایت ظفر | خاطرات محسن رضایی از شب قبل فتح خرمشهر

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
روایت ظفر | خاطرات محسن رضایی از شب قبل فتح خرمشهر

خبرگزاری فارس گروه حماسه و مقاومت: بیست و یکمین بخش از روایت ظفر درباره عملیات بیت‌المقدس به روایت سردار سرلشکر محسن رضایی اختصاص دارد. در این روایت این فرمانده سپاه اسلام به امدادهای الهی اشاره دارد:

مراحل چهارگانه عملیات بیت‌المقدس

سردار سرلشکر محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جلد ششم از کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «عملیات‌های دوره آزادسازی بیت‌المقدس» درباره عملیات بیت‌المقدس می‌گوید: ما فکر می‌کردیم در یک یا دو مرحله کار را تمام می‌کنیم. یک ماه قبل از شروع عملیات جلسه گذاشتیم. در ذهن من این بود که وقتی شب اول از رودخانه کارون عبور کردیم، تا آخر می‌رویم، چون منطقه خیلی خلوت بود، ولی هر چه جلوتر می‌رفتیم، نیروهای دشمن می‌آمدند.

به همین دلیل مرحله‌ای شدن عملیات در ذهن ما قوت می‌گرفت. کم‌کم طرح عملیات از یک مرحله به 2 مرحله تبدیل شد، ولی در صحنه عمل، عملیات سه مرحله و به تعبیری چهار مرحله پیدا کرد.

در روز اول، هرچند یگان‌های فتح و نصر نتوانستند الحاق کنند، دشمن هم اقدام مؤثری انجام نداد، روز دوم، هم ما و هم دشمن خسته بودیم و تحرکات ضعیف دشمن به سمت قرارگاه قدس در محور شمالی عملیات و منطقه جنوب عملیات به نتیجه نرسید.

در روز سوم ما تقریباً خط را کامل کردیم، یعنی تیپ امام حسین (ع) از قرارگاه فتح به سمت تیپ حضرت ولی‌عصر (عج) و سپس به سمت جنوب رفت و تیپ حضرت ولی‌عصر (عج) و این‌ها هم به سمت شمال رفتند و این الحاق 10 کیلومتری انجام شد. روز سوم دیگر خط ما کامل بود.

روز سیزدهم و چهاردهم، دشمن پاتک‌های شدیدی را آغاز کرد. روز پانزدهم، تقریباً اوج پاتک‌های دشمن بود. در همان 10 کیلومتری که الحاق کرده بودیم، همه پاتک‌ها در همین قسمت بود. تقریباً سمت چپ قرارگاه فتح و سمت راست قرارگاه نصر، آن وسط تقریباً از کیلومتر 80 تا 90 جاده اهواز به خرمشهر.

روز پانزدهم اردیبهشت آن قدر شدید بود که همه فکر می‌کردند، ارتش عراق به زودی کار ما را تمام می‌کند و ما جاده را به‌کلی از دست می‌دهیم. عراق دیوانه‌وار حمله می‌کرد. مرتب به پل‌های ما حمله می‌کرد، ولی یکی از عجایب این عملیات این بود که پل‌های ما آسیب ندیدند.

مشکل الحاق از روز یازدهم، دوازدهم اردیبهشت حل‌شده بود و از روز سیزدهم اگر پاتک دشمن نبود، ما می‌توانستیم مرحله دوم عملیات را شروع کنیم، منتها پاتک‌های شدید در این سه روز، مانع اساسی بود.

ما مرتب از آقای غلام‌پور، فرمانده قرارگاه قدس می‌خواستیم هر شب حمله کند؛ حتی اگر موفق هم نشوند. خود درگیر کردن لشکرهای 5 و 6 عراق برای ما یک عملیات بزرگ بود. این عملیات‌ها کمتر از رسیدن قرارگاه‌های فتح و نصر به جاده نبود. همین‌که لشکرهای 5 و 6 عراق فرصت کمک‌رسانی به جبهه خرمشهر را نداشته باشند، برای ما مهم بود.

روز شانزدهم اردیبهشت (هفتم عملیات) تصمیم گرفتیم مرحله دوم را انجام بدهیم. گفتیم تا مرز می‌رویم. فرصت خوبی بود، چون از سمت عراق پاتکی نداشتیم.

سه جهت عملیاتی

مشکل ما در مانور مرحله دوم این بود که به نتیجه نمی‌رسیدیم، هدف را کجا بگذاریم. سه پیشانی جنگی پیش‌آمده بود. در آن وضعیت دشمن هم در مورد سه هدف مهم خودش دچار اضطراب و نگرانی می‌شد.

اول احتمال می‌داد ما سمت شمال برویم و لشکرهای 5 و 6 را محاصره کنیم. دوم، احتمال می‌داد مستقیم به سمت بصره برویم و اصلاً کاری به لشکرهای 5 و 6 نداشته باشیم. احتمال سوم هم این بود: مستقیم برای آزاد کردن خرمشهر برویم.

نگرانی ما این بود که اصلاً چه تصمیمی بگیریم. دچار تردید بودیم. آیا مرز هدف باشد؟ کانال ماهیگیری هدف باشد؟ یا به سمت خرمشهر برویم.

اگر به سمت خرمشهر حرکت می‌کردیم، ولی به‌طرف مرز نمی‌رفتیم، عراقی‌ها از مرز حمله می‌کردند و عقبه ما را می‌بستند و همه نیروهای ما در خرمشهر محاصره می‌شدند. خیلی بحث شد. آخر ما اعلام کردیم، فقط به مرز می‌رویم. گفتم اگر ما به‌طرف مرز برویم، خرمشهر هم حل است.

حمله به طرف مرز، هدف مرحله دوم عملیات

عراقی‌ها آماده آماده بودند و با انبوه نیرو به مقابله آمدند. در یکی دو محور، کسی جلوی ما نبود که بچه‌های ما زود رفتند و به مرز رسیدند.

خوشبختانه وقتی حمله شروع شد، مثل اینکه عذاب الهی بر دشمن نازل‌شده شود. تقریباً ساعت دوازده، یک نیمه شب بود که شنود اعلام کرد، عراقی‌ها سراسیمه دارند فرار می‌کنند. عراقی‌ها وحشت کرده بودند، نکند با حجم نیرویی که ما داریم عملیات می‌کنیم، کل نیروهایشان را از دست بدهند و ما مستقیم به سمت بصره برویم.

نبرد جانانه رزمندگان برای آزادی خرمشهر

وقتی ما مرحله دوم را آن‌چنان باقدرت انجام دادیم، ترس آن‌ها بیشتر شد. عراقی‌ها فکر می‌کردند اگر هم خرمشهر را از دست بدهند و هم بصره را، چه فاجعه بزرگی در انتظارشان خواهد بود.

بچه‌ها چون عشق آزادی خرمشهر را داشتند، خیلی قوی می‌جنگیدند. نزدیکی‌های صبح، دشمن به بعضی از واحدهایش دستور عقب‌نشینی داد و گفت، مرز را محکم ببندید و به لشکرهای 5 و 6 هم دستور عقب‌نشینی داده شد.

می‌توانم بگویم عملیات ما در مرحله دوم موجب فروپاشی ارتش عراق شد.

ما نفس راحتی کشیدیم و همه توجهمان را معطوف شلمچه کردیم تا مرحله سوم عملیات را اجرا کنیم. چند روز طول کشید تا وارد مرحله سوم و بعد مرحله چهارم و پایانی عملیات بیت‌المقدس شویم.

10 توقف تا آغاز مرحله آخر عملیات و آزادسازی خرمشهر

در مجموع سه عامل در تأخیر مرحله سوم عملیات مؤثر بود: اول پاتک‌های دشمن، دوم: ترمیم و بازسازی تیپ‌ها که آسیب زیادی دیده بودند و سوم: استقرار تیپ‌های جدید و آشنا شدن آن‌ها به منطقه.

دشمن چون جلوی بصره و شمال کانال ماهی شروع به درست کردن خط دفاعی کرد، وقتی خیالش از این 2 هدف راحت شد، دوباره تمرکزش را روی خرمشهر گذاشت. به همین دلیل هر چقدر زمان می‌گذشت، سختی‌های ما بیشتر می‌شد.

عوامل مؤثر در پیچیده‌تر شدن مرحله سوم عملیات

در مرحله سوم و چهارم ما وارد یک عملیات جدید شدیم؛ به همین دلیل عملیات طول کشید. از نوزدهم تقریباً تا سی و یکم نزدیک به 13 روز طول کشید. علت این بود که ما خیلی زود فهمیدیم باید عملیات دیگری را در دل عملیات قبلی انجام دهیم. زمین ناشناخته بود، وضع دشمن فرق داشت و فشردگی نیروهای دشمن خیلی زیادتر شده بود و مین ریزی و ایجاد استحکامات توسط دشمن شدیدتر شده بود.

باید این طور بگویم که عملیات بیت‌المقدس، 2 عملیات بزرگ بود؛ یک عملیات در مرحله اول و دوم و یک عملیات در مرحله سوم و چهارم. البته ما هر دو عملیات را با یک نیرو و در امتداد هم انجام دادیم.

مردم خرمشهر را می‌خواستند؛ پس باید خرمشهر را می‌گرفتیم؛ اما در مورد عقبه‌مان ابهام داشتیم. بین نوزدهم تا بیست و سوم و بیست و چهارم اردیبهشت، عراق به پاسگاه شهابی حمله کرد. بعد از مرحله سوم 27،28 و 29 اردیبهشت دشمن می‌خواست از سمت طلاییه و کوشک و از روبروی حسینیه حمله کند و عقبه ما را ببندد.

مشکل سوم، دیدیم نیروها، آن نیروهای مرحله اول و دوم نیستند. نیروها خسته شده بودند و تلفات خیلی زیادی داده بودیم.

بنابراین در مرحله سوم و چهارم در یک منطقه پنج، شش کیلومتری، 15 روز معطل شدیم.

در مرحله سوم ما آمدیم و از تقاطع جاده حسینیه با مرز، تا شلمچه و از شلمچه تا خرمشهر را هدف‌گذاری کردیم و این مأموریت را بین قرارگاه‌ها تقسیم کردیم.

همچنین مانور تعیین کردیم و قصدمان این بود که در مرحله سوم برویم و به مرز برسیم. می‌بایست زودتر از اینکه عراق می‌رفت پشت مرز مستقر می‌شد و مرز را در اختیار می‌گرفت، می‌رفتیم، مرز را می‌گرفتیم. لذا این‌که مرز دست ما باشد یا صدام، برای ما انگیزه‌ای شده بود که عملیات مرحله سوم را زودتر انجام دهیم.

شب نوزدهم اردیبهشت ساعت 22:45 رمز را گفتیم و عملیات را شروع کردیم. محصول این مرحله چه بود؟ ما بالاخره توانستیم 13 کیلومتر دیگر از مرز را تأمین کنیم و به پنج کیلومتر قبلی اضافه کنیم و خودمان را به هفتصد، هشتصد متری جاده شلمچه خرمشهر برسانیم.

محاصره ارتش عراق در خرمشهر

در مرحله سوم دشمن به‌تدریج در خرمشهر محاصره شد؛ طوری که ماشین‌های ارتش عراق مثل قبل نمی‌توانستند از روی جاده شلمچه به خرمشهر رفت و آمد کنند. ولی ما نمی‌توانستیم بیش از آن جلو برویم.

روز بیست و ششم، دیگر خودمان را برای حمله مرحله چهارم آماده کردیم، بنابراین مرحله چهارم از بیست و ششم شروع شد و تا روز سوم خرداد که وارد خرمشهر شدیم، یعنی حدود 9 روز به طول انجامید.

محاصره دشمن در خرمشهر یک معضل جدی برای ما شده بود. همه از پا افتاده بودیم و توانی نداشتیم. وقتی می‌پرسیدیم بین سنگرهای دشمن چقدر فاصله است، می‌گفتند مثلاً چهار متر. این‌قدر فشرده بودند. انبوهی از نیروهای دشمن در خرمشهر حضور داشتند و این خود وضع مانور را به هم می‌ریخت.

ساعت 1110 شب روز دوم خرداد وارد خرمشهر شدیم. احمد کاظمی اولین یگانی بود که اعلام کرد به آنجا رسیده است. بعد حسین خرازی. نزدیکی‌های صبح دوستان ما دیگر داشتند وارد شهر می‌شدند و در نهایت همه محورها شکست.

می‌شود گفت از ساعت 9 صبح، 10 صبح، عراق حالت هزیمت و شکست پیدا کرد. بعد از آزادی خرمشهر انگار دنیا را به من داده بودند. مثل اینکه بال داشته باشم و بخواهم پرواز کنم.

منبع

اردستانی، حسین، عملیات‌های دوره آزادسازی بیت‌المقدس، تاریخ شفاهی دفاع مقدس، روایت محسن رضایی، جلد ششم، تهران، مرکز اسنادو تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، 1398.

انتهای پیام /

شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

محسن رضایی

روایت ظفر مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس این خبر توسط افراد زیر ویرایش شده است
روایت ظفر | خاطرات محسن رضایی از شب قبل فتح خرمشهر 2