ستارخان پرچم های سفید تسلیم را پایین کشید
ستارخان تصمیم گرفت پرچمهای سفید را از فراز خانهها برافکند. با گروهی کوچک که بیش از هفده نفر نمیشدند تا ارگ پیش رفت و پرچمها را روفت. همین کار شوری عظیم در دل افسرده تبریزیها دمید.
عصر ایران؛ رضا شاهملکی - داوری عمومی ایرانیان درباره شخصیتی چون ستارخان در حالی همدلانه است که درباره بسیاری از شخصیتهای تاریخ معاصر همچنان به اجماع نرسیدهایم و بر سر خائن یا خادم بودن آنان بحث ها و مناقشهها در گرفته است و از این رو میتوان با خاطر آسوده و در روزی که یادآور این شخصیت تاریخ معاصر است از او و درباره او نوشت.
البته مشروطه و انقلاب مشروطه، همچنان منتقدان و مخالفانی دارد. بعضی گویا انتظار داشتهاند مشروطه بیاید و آثار هزاران سال استبداد را از جامعه ایرانی یک شبه بزداید یا برخی دیگر که گویی خود از تفنگچیان محمد علی شاه باشند یا قزاقان لیاخوف، از این دست افاضات دارند که: مشروطه برای ایران زود بود و مشروطه شکست خورد و الخ....
حال آن که نیک میدانیم همین انتخاباتی که داریم و مجالس و صندوق رأی، و همین واژه جمهوری درترکیب نام جمهوری اسلامی، قانون اساسی، دادگاهها، حقوق زنان و نفی خرافه و پایان تقدس سلطنت و موارد دیگری از این دست با همه کاستی ها همه یادگاران مشروطهاند.
پس بگذارید به همین مناسبت همراه شویم با قلم دکتر سهراب یزدانی استاد تاریخ دانشگاه خوارزمی تا بببینیم در کتاب خواندنی مجاهدان مشروطه و در میانه روایت 11 ماه مقاومت تبریز و آن هنگام که همگان گمان می بردند تبریز نیز مانند تهران سقوط می کند و کار مشروطه تمام میشود (همه جز مجاهدان و ستارخان و یارانش در محله امیرخیز) و در آن هنگام که پرچمهای سفید به نشانه تسلیم مقابل نیروهای دولتی و روسها بر فراز خانه ها افراشته شده بود، نقش دلاوران آزادیخواه و نقش فرمانده دلیر آنان - ستارخان - چه بوده و چگونه اعمالی که از شخصیت های تاریخی سر میزند، جریان تاریخ را تغییر میدهد و نیز بدانیم اگر نان برخی به بزرگی یاد میشود، بیهوده نیست اگرچه برخی هم در تاریخ تنها به این علت بزرگ شدهاندکه همراهان کوچکی پیرامون خود داشتهاند.
دکتر یزدانی مینویسد:
«چنین به نظر میرسید که کار تبریز تمام است... پرچم های سفید به نشانه تسلیم بر بام خانهها افراشته شده بود... رحیم خان [سردار نصرت] که خود را پهلوان میدان میدانست در سرکوب زیادهروی کرد. دژرفتاری استبداد خواهان تبریزیها را برانگیخت تا ایستادگی کنند. باید جرقهای زده میشد و آن جرقه را ستارخان زد... او با گروه اندکی مجاهد باقی مانده بودند. آنان سرسختترین رزمندگان مشروطیت بودند. پولی در بساط خود نداشتند، گرسنه بودند،... با همه اینها تنها کانون مقاومت مشروطه را سرپا نگاه داشتند. اینبار ستارخان تصمیم گرفت پرچمهای سفید را از فراز خانهها برافکند. با گروهی کوچک که بیش از هفده نفر نمیشدند تا ارگ پیش رفت و پرچمها را روفت. همین کار شوری عظیم در دل افسرده تبریزیها دمید. مجاهدان از خانهها و نهانگاههای خود بیرون آمدند. باقرخان تفنگش را به دست گرفت... رحیمخان و سربازان او گریختند... حرکت ستارخان یکی از رویدادهای شگرف عصر مشروطه بود.... اگر عمل ستارخان نبود تبریز نیز سرنوشتی مانند دیگر شهر های ایران می یافت...» مجاهدان مشروطه / سهراب یزدانی / نشر نی - با اندکی تلخیص -
گفتوگویی هم با دکتر سهراب یزدانی انجام دادهام. دکتر سهراب یزدانی (متولد1328 انزلی) دانشیار بازنشسته دانشگاه خوارزمی، در زمینه پژوهشهای عصر مشروطه نامی آشنا است. توجه ویژه نویسنده کتاب «مجاهدان مشروطه» و نیز «اجتماعیون، عامیون» به نقش طبقات فرو دست اجتماع در تحولات تاریخی، موجب شد تا از ایشان بخواهیم به چند پرسش مهم در زمینه نهضت مشروطه و در راستای فهم بهتر آن پاسخ دهند. دکتر یزدانی معتقد است مشروطه حرکت طبقه متوسط شهری بود. سهراب یزدانی دارای مدرک دکتری «جامعه شناسی سیاسی» است و «کودتاهای ایران» اخرین اثر پژوهشی او.
با نگاهی به انقلاب مشروطه و زمینه های پیداش آن، مثلا نهضت تنباکو، در میابیم که بازاریان، علما، و روشنفکران در کنار نیروهای ملی نقش آفرینان اصلی نهضت هستند. به بیان دیگر جمعیت شهری است که نقش پر رنگی دارد و ما چندان آگاهی از نقش دهقانان، ایلات و روستاییان در این جنبش نداریم. دلیلش چیست؟ تاریخنگاری ما کوتاهی کرده و یا اینکه اصولا ماهیت انقلاب مشروطه چنین بود؟
- البته رهبران و هدایت کنندگان جنبش از میان علما، بازاریان، دیوان سالاران و روشنفکران بودند و جنبش ویژگی های حرکت طبقه متوسط شهری را داشت. جمعیت ایلی در آغاز کار به پشتیبانی شهرنشینان نیامد. اما در خلال مجلس اول، و سپس استبداد صغیر وضع دگرگون شد و ایلات پشتیبان یا دشمن مشروطه در بخش های مختلف کشور پدیدار شدند. درباره روستاییان گزارشی در دست نیست که نشان دهد آنان بر شکل دهی جنبش اثر نهاده باشند. از سوی دیگر همین که مجلس شورای ملی به کار پرداخت، سیل عریضه رعایا از راه رسید که انواع شکایت ها را مطرح می کردند. انجمن های ایالتی و ولایتی نیز درگیر اعتراض به رفتار مالکان، مباشران، حاکمان و نایب الحکومه ها و مأموران مالیاتی بودند. گاه در عریضه رعایا گفته میشد که زمین آنان را مالک غصب کرده است. در مواردی روستایان سهم مالک یا مالیات را نپرداختند.
حتی رعایای محمدعلی شاه و همسر او در خمسه (زنجان) از پرداخت سهم اربابی خودداری کردند. در چند جا نیز دهقانان، زمیندار یا مباشر را از ده بیرون راندند و زمین اربابی را تصرف کردند. بنابراین حرکت روستاییان گسترده تر از آن بود که در منابع مشروطیت پدیدار می شود. نکته قابل تأمل این که برخی از تاریخنگاران اولیه مشروطیت مانند مجدالاسلام کرمانی و احمد کسروی و معاصران مشروطه مانند ثقه الاسلام تبریزی به این رویدادها اشاره کرده اند. اما بسیاری از مورخان بعدی مانند همایون کاتوزیان و یرواند آبراهامیان جنبش روستاییان را نادیده گرفته یا کوچک شمرده اند.
شما در کتاب مجاهدان مشروطه، بر نقش مردمانی بی نشان در تاریخ تاکید دارید (مجاهدان) که بر رویدادها اثری مهم گذاردند و به نوعی مشروطیت را به جامعه بازگرداندند. محاهدان تبریز که مورد بررسی شما قرار گرفته اند، از کدام ترکیب جمعیتی بودند؟ آنها شهرنشینانی کم و بیش آشنا با سیر سیاسی حوادث بودند و یا در میان آنان دهقانان وایلیاتی ها نیز حضور داشتند؟
مجاهدان تبریز از طیفهای گوناگون اجتماعی تشکیل میشدند. اما بیشتر آن ها از قشرهای فرودست جامعه بودند. بنا بر آمار نمونهای، بیش از نیمی از آن ها را میشود در زمره پیشه وران و اصناف یا دکانداران کوچک دانست. تعدادی از لوطیان هم به مجاهدان پیوستند که بسیاری از آنان پیشه ور و دکان دار بودند یا با این قشرها ارتباط خانوادگی داشتند. چند روستایی و اجاره دار باغ یا افراد ایلاتی نیز به مجاهدان پیوستند، اما تعداد آن ها چشمگیر نبود. اگر مجاهدان تبریز را به صورت پدیده ای اجتماعی در نظر بگیریم، می توانیم بگوییم که این پدیده اساسا شهری بود. هرچند عناصر غیرشهری در مقاومت تبریز شرکت جستند، اما دایره مشارکت این طیف ها گسترده نبود.
آیا نشانه هایی در دست داریم تا بدانیم مشروطه، و مفاهیمی که با مشروطه همراه بود، در بین طبقات فرودست اجتماع آن روزگار به درستی فهم می شد؟
- میدانید که در این مورد ما به عرصه تاریخ اجتماعی یا تاریخ از پایین گام می گذاریم. در هر دو عرصه نیز آگاهی ما اندک است. بنابراین نمی توانیم به پاسخی دقیق برسیم. اما نشانه های کلی و در مواردی نشانه های مشخص در دست است. نوشته هایی که از بزرگان قاجار مانند امین الدوله و مخبرالسلطنه برجا مانده است، گواه آن است که دیدگاه ایرانیان نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی تحول یافته بود و خواسته ها و آرزوهای جدید در دل آن ها جوانه می زد.
گزارش اعتمادالسلطنه در سال 1303 هجری قمری بیست سال پیش از آغاز جنبش مشروطه خواهی به مرد مسگری اشاره می کند که در قهوه خانه از مجلس فوائد عامه سخن می گفت. اعتمادالسلطنه این مسگر را با کاوه آهنگر مقایسه می کند.
نیروی کار مهاجر، که بیش ترشان پیشه ور و روستایی بودند وبه سرزمین های پیرامون ایران به خصوص قفقاز می رفتند، با مفاهیم تازه اجتماعی و سیاسی آشنا می شدند و به حقوق انسانی خود پی می بردند. تعدادی از همین ها پس از بازگشت به میهن خود به صف مجاهدان پیوستند. بی آنکه بخواهیم تصویر بزرگ شده و نادرستی از پیشرفت فکری ایرانیان ارائه دهیم، به این نکته اشاره می کنیم که بخش محدودی از قشرهای فرودست به آگاهی نسبی رسیده بود. اما نمی توان از آشنایی گسترده و دقیق آنان با مفاهیم سیاسی سخن گفت. در عین حال بیفزاییم که این لایه های اجتماعی به علت شرایط سخت زندگی خود و انتظاراتی که از دگرگونی های سیاسی دارند، به جنبش های انقلابی رو می نهند یا از آن گریزان می شوند.
تماشاخانه