سرمربی جدید تیم ملی فوتبال؛ نی برای نوشیدن یا نی برای نواختن؟!
برکناری اسکوچیچ بیمعرفتی هم اگر باشد جای طرح و نقد آن در برنامهای نیست که مجری آن به معرفت شهره نیست!
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - برکناری دراگان اسکوچیچ سرمربی تیم ملی فوتبال ایران - که ما را سریع و بیدردسر به جام جهانی قطر رساند - موضوع بحث و مناقشه است.
گروهی بر این باورند که او در شرایط اضطرار و پس از کلاهبرداری ویلموتس بلژیکی و از سر ناچاری انتخاب شده بود و همین که مربی «خونه به خونه» جای «کارلوس کیروش» ی نشست که معتمد و ستایش شده الکس فرگوسن بوده و دو دوره مربی ایران در دو جام جهانی افتخار کمی برای او نیست. دست او هم درد نکند. کار مهمی انجام داد. ولی مثل تاکسی بود که ما را به فرودگاه امام میرساند و بقیه راه را باید با هواپیما برویم و قرار نیست با همان تاکسی تا لندن یا پاریس هم برویم!
این گروه اما خواستار انتخاب یک سرمربی خارجی آشنا با حال و هوای فوتبال ایران به جای او بودند و هستند نه یک سرمربی ایرانی.
دو خارجی هم طبعاً یکی کارلوس کیروش است و دیگری برانکو ایوانکوویچ. روی دومی البته یک شبکه رسانهای بسیار کار کرد همانها که از زمان بلاژویچ با او ارتباط داشتند و موفقیت خیرهکننده در پرسپولیس، سبب شد حمایت خود را آشکارتر کنند.
درباره اولی مهمترین وجه مخالفت روحیات شخصی و اخلاقی اوست که مثل اسکوچیچ، پسر سر به زیر و مطیعی نیست و خود را مرئوس فدراسیون نمیداند و چون طی سالها حضور در این سرزمین دیده مدیران ایرانی چه دانشمندانی هستند پروژه خود را به پیش میبرد.
گروه دوم اما برکناری اسکوچیچ را عین بیمعرفتی می دانند منتها خندهدارتر از همه این بود که در برنامهای این ادعا مطرح شد که مجری آن خود مدام به بی معرفتی در حق عادل فردوسیپور متهم میشود و اگرچه جرأت نکرد با عنوان برنامه 90 ادامه دهنده آن باشد اما تکذیب هم نمیکند کما این که وقتی علیرضا منصوریان به برنامه 90 اشاره کرد و گفت نام سابق این برنامه بوده توضیح نداد که ما برنامه دیگری هستیم!
کوتاه این که اگر در حق دراگان بی نوا بی معرفتی شده باشد بهتر است در غیاب جناب میثاقی مطرح شود چون رکوردهای معرفت را او چند سالی است جا به جا کرده است!
واقعیت این است که تصمیم گیری درباره سرمربی تیم ملی فوتبال از حیطه فدراسیون فوتبال و حتی وزارت ورزش خارج شده و این موضوع اگرچه به لحاظ مالی برای فوتبال ایران خوب است چون دستمزد از جای دیگر تأمین و تضمین میشود اما نشان میدهد دو نگاه وجود دارد.
نگاه اول این که مهم این است که آمریکا یا انگلیس را ببریم یا این که با شکست سنگین و نتیجه تحقیرآمیز با قطر وداع نکنیم و این که چنین اتفاقی با مربی ایرانی رخ میدهد یا با خارجی در مرتبه بعد اهمیت قرار دارد.
نگاه دوم اما معتقد است چون بازی با آمریکا و انگلیس حیثیتی شده روی نیمکت یک ایرانی بنشیند بهتر است. انگار که قرار است با اختلاف چهار گل ببریم و حیف است که یک خارجی ولو کیروش شریک یا فرمانده این فتحالفتوح باشد!
نه علاقه خود را به حضور کیروش پنهان میکنم نه حدس انتخاب امیر قلعهنویی را که با نواصولگرایان همراهتر است و انگیزه هم دارد تا ثابت کند 15سال قبل به خاطر پنالتی از دست داده در مقابل کره و تعلیق فدراسیون که تیم ملی را از دست داد در حق او جفا شد. همه جور همراهی سیاسی تبلیغاتی هم کرده البته اگر آن جمله «چهلسال» را بتواند از آرشیو رسانهها حذف کند.
گزینههای دیگر علی دایی و جواد نکوناماند. اولی اما آدم باجبدهی نیست و اگرچه صد البته ایرانی است ولی ایرانیِ مطیعی نیست و اگر دنبال اطاعت و سربه زیری هستند گزینه مناسبی برای اغراض سیاسی نیست چون حرف خود را میزند. جواد نکونام هم خیلی برای این کار جوان به نظر میرسد و با این اوصاف همه راه ها به امیرخان ختم می شود که اگرچه به بادام تلخ در آجیل فوتبال شبیه است اما کارنامه و انگیزه و دارد و ادبیات صدا وسیما پسند دارد.
با این همه این یادداشت را به انگیزه دیگری مینویسم؛ این که داستان فوتبال در قطر مثل برداشت از میدان گاز مشترک در این کشور کوچک همسایه شده است! کوچکی که برای جام جهانی 200 میلیارد دلار در آن سرمایه گذاری کرده است.
چرا؟ با یک خاطره توضیح میدهم. در سال 1385 و در دولت اول احمدینژاد در سفر به عسلویه در هواپیما کنار مرحوم مهندس ترکان رییس منطقه ویژه اقتصادی پارس جنوبی نشسته بودم. وزیر وقت نفت در آن زمان ترجیح داده بود او را در آن جایگاه حفظ کند.
منتها درگیر بیماری کلیوی بود و امیدی هم به استمرار این جایگاه نداشت و به همین خاطر صریح و روشن سخن میگفت.
مشخصا این که با قطر میدان مشترک گازی داریم و هر که بیشتر بردارد برنده است و ما به خاطر سال های جنگ عقب هستیم ولی در ایران همه درگیر این هستند که کدام شرکت آمده و به نتیجه فکر نمیکنند.
در همین حین دو لیوان آب میوه آوردند و به من گفت نی لیوان خود را در لیوان من بگذار! گفت: حالا یک لیوان است با دو نی. اگر هر دو از این بنوشیم کجا معلوم میشود شما بیشتر نوشیدهای یا من؟! حالا تصور کن این لیوان را آوردهاند و شما درگیر جنس و نوع نی باشی در حالی که من دارم لاجرعه و پیوسته می نوشم یا میمکم شما بروی دنبال یک نی دیگر! نی مورد نظر را شاید پیدا کنی ولی وقتی برگردی می بینی لیوان خالی است و نی بلاموضوع شده است. منتقدان آن قدر شرکت های بهره بردار را موضوع اصلی کرده اند که اصل داستان بلاموضوع می شود و می گفت این درد از دردی که مرا دارد از پا می اندازد کُشنده تر است. حالا داستان سرمربی تیم ملی فوتبال است. همه داریم دنبال نی میگردیم و به اصل ماجرا توجه نداریم که نتیجه بازی با آمریکا و انگلستان در خاطرهها میماند. یک پیروزی یا تساوی به نواصولگرایان که بر خلاف تئوریسین نابغه شان حسن عباسی خیلی هم ضد فوتبال نیستند این فرصت را میدهد تا پیروزی در مقابل استکبار جهانی را جشن بگیرند هر چند وسط آن جشن نمی دانند با زنان و دختران چه کنند که بلای جان شان شده اند و در حالت دیگر باختی پرگل خصوصا در مقابل دومی تحقیرآمیز خواهد بود و دستمایه طنز تا سالها.
با این اوصاف، شرط عقل این است که هر چه زودتر «نی» را درون این لیوان بگذاریم. هر چند که نی «دایی» ساز مورد نظر را الزاما نخواهد نواخت. (ملاحظه میکنید که در این فقره دنبال نی هستند اما نه نیی برای نوشیدن و مکیدن بلکه برای نیی نواختن).
حالا که صحبت از نی شد و دو معنی مترتب بر آن که یکی وسیله نوشیدن و مکیدن است و دیگری ساز نواختن شاید به جای خاطره مرحوم ترکان یا نی مورد نظر مولانا آن نی که سعدی در گلستان به آن پرداخته گویاتر باشد: تو را که خانه نئین است، بازی نه این است.
(نیئن: خانه ساخته شده با نی). خانه فوتبال ایران با این وضع مدیریت و بلبشو نئین است!
تماشاخانه