چهارشنبه 7 آذر 1403

سیدالشهدا در مخمصه گرفتار نبود

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
سیدالشهدا در مخمصه گرفتار نبود

درست‌ترین تحلیل نسبت به عاشوراء این است که بگوییم حرکت امام حسین حرکتی برای اصلاح وضع امت پیامبر و احیای دوباره دیانتی بود که گرفتار ظواهر شده و معنا را از دست داده بود.

به گزارش مشرق، حسن انصاری پژوهشگر حوزه تاریخ اسلامِ مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی و نویسنده کتاب‌هایی چون «بررسی‌های تاریخی در حوزه اسلام و تشیع»، «گنج پنهان، شرح احوال و آثار علامه مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبایی یزدی» و مصحح کتاب‌هایی چون «التفصیل لجمل التحصیل» اثر سلیمان بن عبدالله خراشی و «شرح المقدمه فی الکلام» اثر ابوالقاسم عبدالرحمان بن علی حسینی، در یادداشتی به قیام عاشورا و نقد یکی از سخنان عبدالکریم سروش پرداخته است.

مشروح این یادداشت را در ادامه می‌خوانیم:

گفتاری از آقای دکتر سروش می‌شنیدم درباره تحلیل عاشورای حسینی. دسته بندی جالبی داشت درباره تحلیل‌های مختلفی که تاکنون از این واقعه عظیم تاریخی به دست داده شده. اما آنچه آن را آقای سروش تحلیل خود از این واقعه معرفی می‌کرد این بود: سید الشهدا (ع) به تعبیر دکتر سروش با واقعه عاشوراء در واقع تنها روبه‌رو شد به این دلیل که از مدینه خارج شد به جهت آنکه در مدینه امنیت جانی نداشت و چون نامه‌هایی هم از اهالی کوفه دریافت کرده بود به همین سبب رهسپار کوفه شد و نهایتاً با بی‌وفایی و بد عهدی آنان روبه‌رو شد و چون او مخیر بین عزت و ذلت شد و اجازه بازگشت به امام داده نشد و حر ریاحی جلوی کاروان حضرت را گرفت امام عزت را برگزید و تسلیم خواسته دشمن نشد. این است تحلیل ایشان از واقعه کربلا. کلام دکتر سروش متین است آنجا که می‌گوید حضرت با علم به اینکه جز شهادت نصیب او و خاندانش نمی‌شود تن به ذلت نداد و عزت ماندگار را پذیرا شد منتهی آنجا که این رفتار امام را سیاسی تلقی نمی‌کند و ریشه‌های چنین انتخابی را مد نظر قرار نمی‌دهد به نظرم دکتر سروش به خطا رفته است.

امام حسین (ع) به این دلیل در مدینه دیگر امنیت جانی نداشت و شبانه ناچار به ترک مدینه شد که دعوت بنی‌امیه را برای بیعت با یزید تن زد و این اگر با تاریخ و ادبیات آن عصر آشنا باشید بزرگترین اقدام ضد حکومتی تلقی می‌شد به ویژه اینکه این کار از سوی امام حسین سر زده بود، یعنی فرزند امیرالمؤمنین و کسی که در کانون اصلی توجهات برای به دست گرفتن منصب خلافت بود و برادرش با صلحی که تماماً مضمونی سیاسی داشت و تنها برای مدت محدودی خلافت را به معاویه، پدر یزید واگذار کرده بود صورت می‌گرفت. طبق قرار صلح، معاویه حق تصمیم گیری درباره خلافت بعد از خودش را نداشت و بنابراین وقتی امام حسین با یزید بیعت نکرد و از پذیرش درخواست آنان تن زد این بزرگترین رفتار و اقدام سیاسی تلقی می‌شد و مهمترین چالش برای حکومت متزلزل یزید بود.

بنابراین برخلاف تعبیر آقای سروش حضرت سید الشهدا تنها در یک مخمصه گرفتار نیامده بود. او انتخابش آگاهانه بود و این انتخاب آگاهانه از روز نخست بود، همان روزی که از پذیرش بیعت با یزید تن زد. مسئله برخلاف نظر آقای دکتر سروش این نبود که چون در نهایت راهی جز انتخاب میان نام و ننگ برایش باقی نماند حضرت نام و عزت را برگزید. آقای دکتر سروش در این تحلیل نامه‌های اهل کوفه را به حضرت چندان مورد توجه قرار نمی‌دهد و برای آن در تحلیل خود محوریتی نمی‌بیند. البته این درست است که عدم بیعت با یزید به سبب دریافت نامه‌ها نبود اما بی تردید روند حوادث با آن نامه‌ها مرتبط بود و آن نامه‌ها گرچه همه از یک لون نبودند و انگیزه‌های نامه نگاران چنانکه در آن نامه‌ها ثبت شده همه یکسان نبود اما به هر حال مطالعه آنها برای درک انتخاب‌های امام و بعد سیاسی حرکت سید الشهدا کاملاً مهم است. اتفاقاً درونمایه چالش برانگیز رفتارش را نسبت به دستگاه بنی‌امیه سید الشهدا مکرر از آغاز حرکت در گفتارها و مکتوب‌هایش بیان کرده و بررسی‌های تاریخی تردیدی در آن نمی‌گذارد.

فرصتی تاریخی فراهم شده بود تا برای همیشه مشروعیت دستگاه خلافت را به چالش بکشد. از نقطه نظر تاریخی چنین هم شد. در برابر مکتب خلفاء، مکتب اهل بیت با عاشوراء جان گرفتدر واقع شاید درست‌ترین تحلیل نسبت به عاشوراء این است که بگوییم حرکت امام حسین حرکتی برای اصلاح وضع امت پیامبر و احیای دوباره دیانتی بود که گرفتار ظواهر شده و معنا را از دست داده بود. دین را به مسلخ قدرت برده بود و درونمایه اخلاقی و معنوی و الهی پیام پیامبر را به کنار گذاشته بود. خلافت را بر نبوت ترجیح می‌داد و سنت خلیفگان را بر قرآن و پیامبر برتر می‌نشاند. کار به جایی رسیده بود که صدای حق شنیده نمی‌شد و همه غرق در ظواهر بی معنا بودند. تصورش را بکنید امتی را که یزید و معاویه نمایندگان آن باشند و نمادهای وحدت جماعت. سید الشهدا از آغاز می‌دانست که عدم پذیرش دعوت یزید چه پیامدهایی برای او خواهد داشت اما در عین حال نمی‌توانست مخالفت خود را با یزید و بنیاد خلافت و دستگاه او نشان ندهد.

فرصتی تاریخی فراهم شده بود تا برای همیشه مشروعیت دستگاه خلافت را به چالش بکشد. از نقطه نظر تاریخی چنین هم شد. در برابر مکتب خلفاء، مکتب اهل بیت با عاشوراء جان گرفت و در تاریخ همواره به عنوان مرجع و الگو مورد توجه مخالفان دستگاه قدرت سیاسی خلیفگان و مورد اشارت آنان بود. کار سید الشهدا احیای مصلحانه بود. با این حساب به نظرم آقای دکتر سروش در این گفتار خود به یک معنا جای علت و دلیل را به تعبیر متکلمان عوض کرده است. باری ترک مدینه به جهت خطری که بر جان او می‌رفت درست است اما این سبب اصلی اقدامات بعدی سید الشهدا نبود. دلیلی است که درستی گزاره ما را درباره سبب اصلی حرکت حضرت نشان می‌دهد و بدان رهنمون می‌کند. سبب را باید در آنچه گفتم دید و جست‌وجو کرد.

منبع: مهر