دوشنبه 5 آذر 1403

شایسته دریافت اسکار بندبازی و نمک نشناسی!

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
شایسته دریافت اسکار بندبازی و نمک نشناسی!

چگونه افرادی مانند اصغر فرهادی که فعالیت‌های هنری‌اش در بستر فرهنگی ایجاد شده از سوی نظام اسلامی شکل گرفته و ارتقاء یافته است به راحتی همه این حمایت‌ها و پشتیبانی‌ها را نادیده می‌گیرد و نمکدان می‌شکند.

نورنیوز: از استاد و هنرمند فقید مرحوم عزت‌الله انتظامی نقل است که گفته بود؛ پس از پیروزی انقلاب به دلیل شرایط خاص آن زمان از کشور خارج شدم و تصمیم داشتم فعالیت‌های هنری‌ام را در یکی از کشورهای اروپایی ادامه بدهم. چند کارگردان صاحب نام هم به من پیشنهاداتی دادند که دلچسب نبود. مقایسه شرایط کار من به عنوان یک هنرمند در ایران و خارج از کشور به شدت ذهن مرا درگیر کرده بود. یک روز در جلسه با یکی از کارگردان‌هایی که من پیشنهاد کار داده بود گفتم: من در کشور خودم «سلطان صاحبقران» و «امیرنظام» و... بودم، نمی توانم خودم را راضی کنم که در فیلم‌های شما نقش‌های فرعی و حاشیه‌ای بازی کنم و تصمیم گرفته‌ام که به ایران بازگردم.

مرحوم انتظامی پس از انقلاب نیز تا روزهای آخر حیات پربرکتش همچنان در اوج ماند و هیچگاه با آروغ‌های روشنفکری به کشور و مردمش پشت نکرد.

اما در مقابل هنرمندان اصیل، میهن دوست و مردمی گروهی نیز در بستر حمایت‌های جمهوری اسلامی متولد شده‌اند که رفتارها و گفتارهای گاه و بیگاهشان روح مردم نجیب ایران را می‌آزارد.

روز گذشته اصغر فرهادی به بهانه اظهارنظری که یکی از مستندسازان کشور در مورد او داشته با ادبیاتی تعجب برانگیز و بسیار سخیف از کشورش اعلام بیزاری کرد و صراحتا گفت که تمایلی به زیر سایه پرچم ایران بودن ندارد!

در خصوص ادبیات به کار گرفته شده از سوی فرهادی و برخی سلبریتی‌های دیگری که حیات هنریشان را مدیون ایران هستند اما همواره از موضع خودبرترپنداری با مردم و کشورشان حرف می‌زنند ذکر چند نکته ضروری است:

نخست؛ بدون شک هیچ هنرمند منصفی وجود ندارد که در مقام مقایسه سینمای پیش و پس از انقلاب به رشد کمی و کیفی این صنعت در بستر فرهنگی جمهوری اسلامی اذعان ننماید. تصمیم نظام اسلامی برای ممنوع اعلام کردن واردات و نمایش فیلم‌های خارجی در سینماهای ایران و حمایت مطلق مادی و معنوی از تهیه‌کنندگان و کارگردانان داخلی بزرگترین فرصتی بود که جمهوری اسلامی در اختیار فعالان این صنعت قرار داد و زمینه رشد کمی و کیفی فعالیت هنری را برای خیل زیادی از علاقه‌مندان این عرصه فراهم کرد.

به بیان دقیق‌تر؛ شکوفائی سینمای اخلاقی و معناگرای پس از پیروزی انقلاب اسلامی مرهون فضای سالمی است که برای هنرمندان فراهم شد و آنها بدون واهمه از ضرورت رقابت با سینمای غربی با ستون فقرات اومانیسم و سکس توانستند خلاقیت‌های هنری خود را به شکوفایی برسانند.

کم نبودند فیلم‌سازان توانایی که قبل از انقلاب در صورت فراهم بودن زمینه‌های بروز و ظهور داشته‌های فرهنگی و هنریشان می‌توانستند در عرصه‌های جهانی بدرخشند اما تحت تاثیر فشارهای ناشی از تفکر غرب‌گرای رژیم پهلوی در دایره تنگ «فیلم فارسی» عمرشان تباه شد.

چگونه افرادی مانند اصغر فرهادی که فعالیت‌های هنری‌اش در بستر فرهنگی ایجاد شده از سوی نظام اسلامی شکل گرفته و ارتقاء یافته است به راحتی همه این حمایت‌ها و پشتیبانی‌ها را نادیده می‌گیرد و نمکدان می‌شکند و از عبارات سخیفی علیه کشورش استفاده می‌کند که گویی مائده‌ای آسمانی بوده و دفعتا بر این کرسی جلوس کرده است؟!

دوم؛ اقبال جشنواره‌های جهانی به آثار فرهادی می‌تواند از دو منظر ارزیابی شود؛ یا فیلم‌های اصغر فرهادی ماهیتا ارزشمند و فاخر است و داوران جشنواره‌های جهانی بدون هیچ‌گونه رویکرد سیاسی و رانت فرهنگی آثار او را انتخاب می‌کنند، که لاجرم باید به این واقعیت نیز اذعان کرد که مرتبه هنری و جایگاه فعلی فرهادی علاوه بر استعدادهای خود او مرهون بسترسازی و حمایت مادی و معنوی جمهوری اسلامی است چرا که بسیاری از فیلم‌سازان دیگری که فرهادی آنها را پیش‌کسوت و استاد خود می‌داند در فضای فرهنگی قبل از انقلاب فعالیت کردند اما هیچ‌کدام نتوانستند به جایگاه مهمی در سطح بین‌المللی برسند.

یا کف و سوت جشنواره‌های خارجی برای فیلم‌های فرهادی چنانچه خودش معتقد است به دلیل اعلام بیزاری او از پرچم کشورش است، پس معلوم خواهد شد که فیلم‌های او و طیف سینماگرانی که مانند او می‌اندیشند از ارزش هنری واقعی برخوردار نیست و فقط به دلیل مخالفت‌های تلویحی و تصریحی با جمهوری اسلامی و صرفا با اغراض سیاسی انتخاب می‌شوند تا به عنوان ابزاری برای ضربه زدن به ایران مورد بهره‌برداری قرار بگیرند.

به طور قطع تا زمانی که این بده و بستان‌های به اصطلاح هنری با محافل غربی برقرار باشد، نتیجه آن تولید آثار کم ارتباط با فرهنگ و ارزش‌های غنی ایرانی - اسلامی و تولد سلبریتی‌های بد سخن و ترش‌رو نسبت به ایران و ایرانی خواهد بود و در چنین فضایی نمی‌شود انتظار داشت که دلسوزان و دلبستگان ایران زمین و فرهنگ ناب آن ابراز مخالفت نکنند و صرفا نظاره‌گر این وضعیت نامطلوب و توهین‌آمیز باشند.

دو فرضیه مطرح شده نقشه راهی است که می‌تواند از مسیر گفتگو و نه فحاشی‌های بی‌منطق تکلیف هر یک از طرفین این جدال را مشخص کند.

آقای اصغر فرهادی و هم‌فکران او باید یک‌بار برای همیشه تکلیف خود را با این تناقض روشن کنند و صراحتا اعلام نمایند که به کدام فرضیه باور دارند.

اعلام نظر صریح در این خصوص تکلیف شیوه گفتمان منتقدین با این گروه را مشخص خواهد کرد.

اگر این اتفاق نیفتد این طیف عملا به این واقعیت اذعان کرده‌اند که در سایه حمایت‌های مادی و معنوی جمهوری اسلامی رشد کرده و مطرح شده‌اند و الان نیز آگاهانه خود را در اختیار برنامه‌های معاندین برای ضربه زدن به کشورشان قرار داده‌اند.

بعید است این گروه ندانند که بسیاری از افرادی که از نظر سابقه و تجربه نسبت به ایشان برتری آشکار دارند به دلیل اینکه ساکن ایران نیستند و ظرفیت تبدیل شدن به ابزار مخالفت با جمهوری اسلامی را ندارند در فضای انزوا و بی‌توجهی دست و پا می‌زنن و کسی تحویلشان نمی‌گیرد.