شروهای در سوگ مرگ تدریجی جنگلهای زاگرس
تهران - ایرنا - مرگ دلخراش و جزغاله شدن خیل عظیمی از جانداران، از بین رفتن گونههای گیاهی کمیاب و سوختن و پر پر شدن درختان بنه، ارژن، بادام کوهی و بلوط در بیش از یک هزار هکتار از جنگلهای خائیز و خامی واقع در ناحیه گرمسیری استان کهگیلویه و بویراحمد دل هر بینندهای را بدرد آورده است.
شعلههای سرکش آتشی که این روزها به جان بی رمق زیست بوم زاگرس افتاده، در برابر چشمان نگران مردم این دیار و در نبود کمترین امکانات در رویا رویی با هیولاییکه همه داشتههایشان را خاکستر میکند، پیام رسا، گویا وغم انگیزی با خود دارد و آن اجحافی است، که در گذر زمان، در حق مردمان این حوزه بزرگ جغرافیایی کشور روا گردیده و میگردد. نیازی نمیبینم، از مرگ دلخراش و جزغاله شدن خیل عظیمی از جانداران، از بین رفتن گونههای گیاهی کمیاب و سوختن و پر پر شدن درختان بنه، ارژن، بادام کوهی و بلوط در بیش از یک هزار هکتار از جنگلهای خائیز و خامی واقع در ناحیه گرمسیری استان کهگیلویه و بویراحمد و مرز خوزستان (شهرستان بهبهان) سخن بگویم. چه، به اندازه کافی دیدن صحنههای دلخراش ناشی از این فاجعهی زیست محیطی در شبکههای اجتماعی و از آن غم بارتر، مدد خواهی مظلومانه مردان و زنانی با دستان خالی ودست و پنجه نرم کردن با لهیب آتش به قیمت از دست دادن سلامتیشان، دل هر بینندهای را بدرد آورده است.
اینکه چرا و چگونه، بدین بلا گرفتار آمدهایم، بماند. این قصه سر دراز دارد، بی تردید همگان، کم و بیش در بروز این فاجعه وفاجعههایی از این نوع نقش داشته و داریم و هیچکس بی تقصیر نیست. ولی این را خوب میدانیم، دیر یا زود خائیز و خامی به اتهام صعبالعبور بودن در جایگاه متهمان این پرونده قرار خواهند گرفت. درست همانگونه که خواهر بزرگشان دنا، فقط بخاطر داشتن قد و قواره بلند در جریان سقوط ATR72 هواپیمایی آسمان در 29 بهمن 96 در همان روزهای نخست بدون تحقیق و بررسی و محاکمه در جایگاه متهم ردیف اول قرار گرفت.
روشن است، در کنار عواملی چون نبود امکانات، ضعف مدیریت و ناهماهنگی درون مجموعهای، عامل کلیدی وپشت پرده، اما در عین حال کارساز به دایره تنگ مدیریتی کشور در کم کردن هزینههای سنگین وکمرشکن به هنگام وقوع حوادثی از این دست، به نداشتن مدافعان دردمند، شجاع، دلسوز و قدر در "قلعه قدرت"، همان دژ مستحکمی که هر مدعی را یارای قدم گذاشتن به حریماش نیست، برمیگردد. چه، تجربه نشان میدهد، اگرشانس داشتن چنین قلعهبانانی را در قلعه میداشتیم، در همان روز نخست قادر میبودیم، با بهرهگیری از نفوذشان در کمترین زمان ممکن به امکانات لازم و پیشرفته مورد نیاز، دسترسی و از گسترش شعلههای سرکش آتش به بقیه جاها جلوگیری کنیم، نه اینکه، پس از چند روز، تازه از باز کردن دفتر حساب و کتاب این سازمان با آن وزارت خانه و چانه زنیهایپشت پرده و وقتهای تلف شده روبرو شویم.
مثلی است معروف: «درد بی بی از بی چادریست»؛ سادهتربگویم، به داوری من شهروند، درد اصلی مردم این دیار نبود نیروهای دلسوز و توانمند درمیان صاحب منصبان قلعه آهنین قدرت است. این روزها، بیشتر از هر زمان دیگری از خود میپرسیم، ما را چه شده است، اینگونه با صاحبان حق بر خورد کرده وحقوق حقهشان را نادیده گرفته و قطره چکانی سعی در زنده نگهداشتنشان داریم. مگر نه این است، که از دل این خاک نان و جامه شهروندان این کشور تامین میشود؟ اصل انصاف ایجاب مینماید، برای آنانی که بر روی این خاک تفتیده، اما زرخیز به زحمت زندگی میکنند، حق آب قائل شویم. این چه عدالتی است، صاحبان حق از کمترین امکانات برای خاموش کردن آتشی که بر جان و مالشان افتاده بیبهره باشند؟
این چه عدالتی است، از نفت فقط دود و دم آن به حلقوم مردم این دیار سرازیر شود و ریههاشان را از کار بیندازد، ولی بهره واقعیاش بی هیچ زحمتی نصیب از ما بهتران شود؟ در توزیع منصبها وجایگاهها کدام قاعده و قانون حاکماست؟ توزیع امکانات، نه در شعار که در عمل چگونه تعریف و تفسیر و با کدام متر و معیار سنجیده و اندازه گیری میشود؟ آنچه میگویم، نه از سر وابستگی و تعصب قومی و گرایش به جغرافیایی خاص است، بل بیان واقعیتی است ملموس، که اگر بر این تبعیض و نابرابری چشم بپوشیم، به خویشتن خویش جفا کرده و اهانتی است آشکار به درک و شعور مردم سر زمینمان. چه، پیش از هر چیز انسانیم و بقول حضرت مولانا: انسانم آرزوست.
واقعیت تلخی که در فرهنگ مدیریت گروهی، فامیلی، قومی و سیاستزده این مرز و بوم پیشینه دیرینهای دارد. آمار رسمی ورودیهای حوزه هرم قدرت حکایت از آن دارد، سهم استانهای غربی، جنوبی، جنوب غربی، جنوب شرقی به ویژه زاگرس نشینان از مدیریت کلان کشور، در مقام مقایسه با شمال، شمال شرق، شمال غرب و نواحی مرکزی کشور از 4 دهه پیش تاکنون بسیار ناچیز بوده و این نگاه تبعیض آمیز به روال گذشته ادامه دارد و هنوز هم در بر همان پاشنه میچرخد. توزیع قدرتی که با عدالت و انصاف همخوانی نداشته و ندارد. اینکه تا کی و چگونه، چنین روش تبعیض آمیزی رنگ باخته و در میدان عمل، به عدالت نزدیک شود، پرسشی است، که گذر زمان بدان پاسخ خواهد داد.
*س_برچسبها_س*