دوشنبه 3 دی 1403

شهید رئیسی می‌خواست تا رسانه‌ها در جامعه امیدآفرینی کنند

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
شهید رئیسی می‌خواست تا رسانه‌ها در جامعه امیدآفرینی کنند

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، وقتی فقط رئیس جمهور را از قاب رسانه‌ها ببینیم ممکن است یک دریافت رسمی و گاهی عامیانه داشته باشیم چرا که رسانه‌ها از ظن خودشان مطالب را بازگو می‌کنند، هر چقدر هم که حقیقت را بگویند همچنان برش‌هایی از آن است که در کنار هم قرار داده‌اند، همیشه زوایای مختلفی وجود دارد که از حقایق پنهان می‌ماند، واقعیت‌ها همیشه آنطور که هستند در رسانه‌ها بازتاب ندارند،...

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، وقتی فقط رئیس جمهور را از قاب رسانه‌ها ببینیم ممکن است یک دریافت رسمی و گاهی عامیانه داشته باشیم چرا که رسانه‌ها از ظن خودشان مطالب را بازگو می‌کنند، هر چقدر هم که حقیقت را بگویند همچنان برش‌هایی از آن است که در کنار هم قرار داده‌اند، همیشه زوایای مختلفی وجود دارد که از حقایق پنهان می‌ماند، واقعیت‌ها همیشه آنطور که هستند در رسانه‌ها بازتاب ندارند، این را شاید کسانی که در کار رسانه‌ای مثل یک ماهی در دریا قرار گرفته‌اند هم به درستی درک نکنند، در نهایت اگر خودت در میدان باشی و لحظه به لحظه شاهد یک واقعیت، باز هم می‌بینی که از بسیاری از زوایا جا مانده‌ای. حالا سخن از رئیس جمهور شهید است. آیت الله شهید سید ابراهیم رئیسی که شهید جمهور شد و ما هنوز هم نتوانسته‌ایم ابعاد شخصیتی او را بشناسیم چه برسد که بخواهیم به مردم معرفی کنیم. خبرگزاری دانشجو مصاحبه محمد مهدی رحیمی مدیر روابط عمومی نهاد ریاست جمهوری دولت سیزدهم را که در نشریه رئیسی عزیز منتشر شده بود، بازنشر می‌کند. خواندن آن برای همه مخاطبان به ویژه اهالی رسانه خالی از لطف نیست. بسم الله الرحمن الرحیم. تشکر می‌کنم از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. در ابتدا می‌خواهم از جنابعالی درخواست کنم که درباره سابقه آشنایی‌تان با حاج آقا برای ما بگویید. شما پیش از انتصابتان در روابط عمومی نهاد هم با ایشان ارتباط داشتید؟ بسم الله الرحمن الرحیم. سلام خدا بر شهدای انقلاب اسلامی خاص شهدای اخیر؛ از دوره‌ای که آیت الله رئیسی در آستان قدس بودند، من همکاری مختصری با مجموعه رسانه‌ای آستان قدس و «روزنامه قدس» داشتم و سردبیر هفته نامه‌ای به نام «بیت‌المقدس» بودم که اولین هفته نامه تخصصی حوزه جهان اسلام بود و به صورت هفتگی و منظم در کشور منتشر می‌شد. این امر دغدغه ایشان بود؛ در حکم آقا برای انتصاب ایشان در آستان قدس آمده بود که فعالیت‌های آستان ناظر به کشور‌های اسلامی و مسلمان، باید مورد عنایت و توجه بیشتری قرار بگیرد. برنامه‌های مختلفی برای تحقق این امر داشتند. یک کار همین کارِ رسانه‌ای بود. بعد هم که در دوره قوه قضائیه، در شورا‌های مشورتی حوزه رسانه ایشان کمک می‌دادیم تا انتخابات سال 1400 که ما در ستاد آیت الله رئیسی فعال شدیم و آن روز‌ها یک تلویزیون اینترنتی، راه اندازی کردیم. از چهاردهم یا پانزدهم تیر ماه که ایشان از قوه قضائیه تودیع شدند و صرفاً در جایگاه رئیس جمهور منتخب تا روز تنفیذ فعالیت داشتند، بند مسئول فعالیت رسانه‌ای و امور روابط عمومی ایشان و در خدمتشان بودم تا آخر. این سابقه‌ای از آشنایی و همکاری. خدا تفضل کرد و خدمت شهید بودیم.

توفیقات جنابعالی مستدام. انشاالله خداوند همه ما را با آن شهید عزیز محشور کند. متأسفانه یکی از اتهامات همیشگی که متوجه آیت الله رئیسی و دولت ایشان است، این بود که تلاش‌های دولت و شخص ایشان، به اندازه کافی در رسانه‌ها بازتاب نمی‌شود و به نحوی این دولت هم مبتلا به نوعی ضعف رسانه‌ای است. رویکرد ایشان به مقوله رسانه و بازتاب رسانه‌ای تلاش‌هایشان چگونه بود؟ آیا این ضعف رسانه‌ای، ناشی از توجه ایشان به اخلاص و عدم ابتلاء به نمایش بود؟

این تعبیر ضعف رسانه‌ای، حرف جدیدی نیست. در همه این سال‌ها بوده است. من می‌خواهم یک پله بالاتر بروم، در این سی و چند ماه خدمت حاج آقا و در ادوار مختلف انقلاب اسلامی که نگاه کنیم، از ریاست جمهوری حضرت آقا گرفته تا سایرین، خدمات انقلاب و نظام حقش ادا نشده و گفته نشده است. در واقع ما اساساً در مدل تبیین اقدامات انقلاب اسلامی یک ضعفی داشتیم. نه اینکه به طور خاص در این برهه اتفاقی افتاده باشد. مسئله بعدی این است که تزاحمی بین اخلاق و کار رسانه‌ای وجود ندارد؛ و مهم این است که چه گفته بشود، چطور گفته شود و چه نسبتی با واقعیت داشته باشد. من در این حدود سه سالی که خدمت ایشان بودم، مکرر به دوستان و نزدیکان می‌گفتم که برای خود من، بعیدترین کاری که یک روزی در عمرم به عهده بگیرم این بود که روابط عمومی یک نفر یا جایی باشم؛ چون روابط عمومی یعنی جایی که باید پروپاگاندا کند، شلوغ کاری کند، یک جا‌هایی ماله کشی کند، یک نقطه ضعفی را بپوشاند، یک جایی عملیات رسانه‌ای کند تا نقطه کوچکی را خیلی برجسته نشان دهد؛ خلاصه با اصول و چهارچوب‌های اعتقادی من جور در نمی‌آمد؛ اما واقعیتش این است که در کار کردن با آقای رئیسی، تقریباً هیچکدام از این انگاره‌هایی که در ذهنم بود، ناظر به اینکه مسئول روابط عمومی باید آن کار‌ها را انجام بدهد، وجود نداشت. یعنی هنر روابط عمومی ایشان اتفاقاً این بود که خود واقعی‌شان را بتواند نشان دهد و به نظرم خود واقعی‌شان به شدت جذاب و گیرا بود. اصلاً نیازی به اینکه شما متوسل به شلوغ‌کاری و بزرگنمایی و امثال اینها بشوید، نبود. البته حتماً ما در این تصویرسازی و انعکاس آن تصویر ضعف و خلل داشتیم. آنقدر حجم کار و فعالیت و بازه زمانی روزانه کار‌ها گسترده بود که به این راحتی نمی‌شد حق آن را ادا کرد. نکته بعدی این است که دغدغه خود ایشان بود که حتماً اینها منعکس شود. نه به خاطر اینکه خودشان دیده شوند؛ بلکه به خاطر اینکه خدمت نظام به مردم منعکس بشود. وقتی برای مدیران ارشد سخنرانی می‌کردند، می‌گفتند که فلان مسئله را بروید برای مردم توضیح بدهید و معمولاً اضافه می‌کردند که نمی‌خواهد بگویید فقط در این دو سال چه کار کرده‌اید. برای مردم توضیح دهید که در این 40 سال چه کار‌هایی انجام شده! دغدغه ایشان بازنمایی کارآمدی نظام بود. حالا دوره مدیریت ایشان هم بخشی از آن است که باید منعکس شود. جالب است بگویم انصافاً کار کردن با شهید رئیسی سخت بود. به خاطر اینکه خیلی مقید به چهارچوب رسمی اینکه در یک زمان مشخصی یا در مکان مشخصی کاری انجام شود یا مثلاً در پرستیژ رئیس جمهور باشد، نبودند. خوب رؤسای جمهور معمولاً یک سری کار‌ها را انجام نمی‌دهند یا یک سری جا‌ها نمی‌روند. اینها در دیدگاه ایشان وجود نداشت. در واقع شما از کاری که روابط عمومی یک بخش داری ممکن بود انجام دهد، باید انجام می‌دادی تا کاری که روابط عمومی یک رئیس جمهور در سفر خارجی و اجلاس‌های بین‌المللی داشت! همه اینها را باید در مجموعه خودت انجام می‌دادی.

خاطره ویژه‌ای از همین تأکید‌های ایشان بر اهمیت بازنمایی رسانه‌ای اقدامات، خاطرتان هست؟

اگر بخواهم موردی را بگویم که زاویه دید ایشان بهتر مشخص شود، به موردی باید اشاره کنم که در آخرین سفر استانی که به مازندران داشتند اتفاق افتاد و متأسفانه آخرین صبح جمعه کاریِ حاج آقا بود. از دور دوم سفر‌های استانی ایشان، جلساتی آغاز شد تحت عنوان «پیگیری مسائل ویژه» برای حل یک سری مسائل خاصِ استان‌ها که سال‌ها باقی مانده بود و یک گره‌ای شده بود. واقعاً گره کوری شده بود. مواردی که بخشی از آن به دولت ربط داشت، بخشی از آن به دستگاه قضائی مربوط بود و بخشی از آن نهاد‌های نظامی بودند. 30 سال آمده بودند و رفته بودند و خار در چشم باقی مانده بود. برای این مسئله‌ها در حضور رئیس جمهور تصمیم عملیاتی گرفته می‌شد که مثلاً آقای محیط زیست، آقای سپاه، وزارت راه، استاندار، شما نکته‌ای اگر داری بگو، شما که مسئله داری همین جا بگو! جمع‌بندی اینها همین جا انجام شود. همین جا تعیین تکلیف کنیم یا یک هفته بعد با مثلاً معاون اجرایی رئیس جمهور جلسه دوباره بازنگری شود و آنجا پیشنهاد کارشناسی‌تان را بیاورید. حقیقتاً خیلی از گره‌ها این‌طور باز شد یا در مسیر باز شدن قرار گرفت. ایشان در این جلسه آخری که در مازندران بودند، جلسه که تمام شد گفتند: این جلسات پیگیری ویژه، جز تلخ‌ترین جلسات من است. به خاطر اینکه می‌بینم چقدر مسائل در کشور معطل مانده است؛ مشابه این جلسه را می‌شد 15 سال پیش تشکیل داد و گره را باز کرد! باز شدن این گره، فقط باز شدن این گره نبود و گره‌های کوچک‌تری هم که مردم استان را درگیر کرده بود، باز می‌کرد و امیدواری ایجاد می‌کرد. ایشان به من می‌گفت که خب حالا شما کل جلسه را فیلم گرفتید، چه کارش می‌کنید؟ کجا منعکس می‌کنید؟ اوایل جلسه به این دوتا تصویربردار ما گفتند که برای چی دارید ضبط می‌کنید؟ ما نشستیم و شما ایستاده‌اید. من شرمنده می‌شوم. من به ایشان گفتم برای اینکه جلسه منعکس بشود، نیاز داریم که همه بحث‌ها را داشته باشیم. باید بگوییم که چه رفت و برگشتی در فلان موضوع صورت گرفت و نهایتاً شما چه دستوری دادید. حاج آقا گفتند که اگر واقعاً منعکس می‌شود و مردم متوجه پیگیری و نحوه پیگیری موضوع قرار می‌گیرند، اشکال ندارد. فقط تصویربردار‌ها بنشینند. نمی‌خواهد سرپا باشید. یعنی همزمان دغدغه همکاران را داشتند حواسشان بود که حالا این اگر ضبط می‌شود، چطور منعکس می‌شود. دغدغه ایشان این نبود که نشان بدهیم مدیریت شخصی، چون در جلسه چگونه بوده است. آنچه که مهم است، این است که عده‌ای از دستگاه‌های مختلف نشسته‌اند و کار مردم دارد جلو می‌رود و فلان مسئله ریشه‌ای در حال حل شدن است؛ مسئله دارد پیگیری می‌شود و این پیگیری هم الکی نیست. مردم بدانید یک اتفاقی دارد برای شما می‌افتد و رسیدگی صورت می‌گیرد. ایشان در کنار همه ویژگی‌هایی که داشتند، یک مسئله بسیار محوری داشتند که به کار ما هم خیلی برمی‌گشت و آن ایجاد امید بود. یعنی رسالت خودشان را مقابله با ناامیدی و دمیدن در امید مردم و القای حس امیدواری به آینده می‌دانستند. فهم من از اینکه در دورترین نقاط کشور حضور پیدا می‌کردند، مثلاً یک روستای سی خانواری یا در یک شرکت دانش بنیان یا در یک پیام‌رسان موفق ایرانی یا در یک کارخانه رو به پیش رفت، سرجمع حضورشان برای این بود که هم به عموم جامعه در درجه اول، هم اختصاصاً به هر کدام از این مجموعه‌ها، پیام امید را منتقل کنند. ببینید و بدانید که ما داریم به پیش می‌رویم. بدانید که در طول این جلسه پیگیری‌های ویژه، گره وا می‌شود. نگاه کنید که این پیام‌رسان ایرانی از 200 هزار کاربر به 30 میلیون رسیده است؛ نگاه کنید این مجموعه یک محصولی تولید می‌کند که جز پنج کشور اول دنیا است. ببینید این کارخانه که تعطیل شده بود احیا شد و.... همه اینها برای این بود که با خدمت رسانی و کار زیاد، در این جنگی که القای ناامیدی می‌کنند، ایشان به جامعه امید بدهند. ایشان معتقد بودند که من رئیس جمهور، الان بهترین فرصت را دارم که به مقابله با این جنگ ناامیدسازی بروم. آن هم نه بر اساس موهومات که فقط شعار بدهم؛ بلکه بر اساس فهم از واقعیت‌های کشور که الان در عالی‌ترین مقام اجرایی از آن اطلاع دارم. اولاً از اوضاع و احوال و شرایط و آمار و ارقام و پیدا و پنهان مطلع هستند و بر اساس توانی که در مجموعه دولت می‌بینم، بیایم و این پیام را به همه برسانم. مطمئن باشید در آن روستا اگر کسی رئیس جمهور را می‌دید، آنقدر شور و نشاط و انرژی از آقای رئیسی می‌گرفت که انگار به او سوخت جِت داده‌ای! اینکه مردم روستا‌ها هم مقداری نگاهشان به آینده متفاوت شود، یک گام رو به جلو است و این، برای همه مردم بود. از کارخانه و واحد صنعتی و دانشمندان و نخبگان علمی و... بگیر تا آخر. یادم می‌آید اولین روز کاری، بعد از مراسم تنفیذ، ساعت فکر کنم هفت و نیم صبح بود. دیدم این آقای شهید موسوی، سرتیم حفاظت، به من زنگ زد که فلانی کجایی؟ گفتم که نزدیک دفترم. حاج آقا ساعتی بد برنامه ملاقات با مهمانان خارجی را داشتند. گفت: «چرا این برنامه رو نبودی؟» گفتم: کدام؟» گفت: «با حاج آقا آمدیم امور مراجعین نهاد!» یعنی اولین ساعتِ اولین روزِ کاری، ایشان سرزده رفتند دفتر مراجعین نهاد و ما از ایشان عقب ماندیم! این روش وسیله ایشان از روز اول بود تا همین آخرین افتتاح سدی که ایشان داشتند و گفتند که تا اینجا آمدیم، برویم مردم روستا‌های اطراف را هم ببینیم. تعدادی از اهالی هم به نمازخانه کارگاه فنی نزدیک سد آمدند. دویست الی سیصد نفری آمدند برای نماز. این سرزده‌ها، این برنامه‌های یکهویی، واقعاً همه‌اش آن محور امیدآفرینی را داشت. یعنی از آن درب مراجعین نهاد، من باید بدانم مردم چه اتفاقی برایشان رخ می‌دهد، تا آن روستای مرزی. حاج آقا به همه اینها امید می‌دادند و این خیلی رسالت مهمی است. چون مسئله اصلی که دشمن تلاش می‌کند برای مردم ما جا بیندازد، تصویر تیره و تار نسبت به آینده است. بزرگنمایی یک سری از کمبودها؛ نشان ندادن یک سری از توفیق‌ها. دقیقاً نوع نگاه آقا هم همین است و آقا هم همین را می‌خواستند و در این دو سال اخیر با ضریب بیشتری این را می‌گفتند و می‌خواستند. شهید رئیسی واقعاً مظهر این امید آفرینی بود. نکته جالب دیگر این است که ایشان، واقعاً یک مخاطب خوب یا حتی فراتر، یک مخاطب حرفه‌ای رسانه بودند و به طور جدی رسانه‌های مکتوب، برخط و تلویزیون را پیگیری می‌کردند. به طور منظم روزنامه‌ها و بخش‌های اصلی خبر تلویزیون را دنبال می‌کردند. اینکه با را یا نمی‌رفتند و خبرگزاری‌ها و سایت‌ها و کانال‌ها را می‌دیدند و بازخورد آنها بدون فوت وقت به ما می‌رسید. این جدا از گزارشی بود که ما خدمت ایشان می‌دادیم از همه بخش‌های رسانه‌ها: نقد، مطالبه، تقدیر، سرمقاله و.... ایشان، اما معطل ما نبودند و خودشان پیگیر بودند. این کار ما را خیلی سخت می‌کرد و در عین سختی، شیرین و جذاب هم بود، چون می‌دانستیم با یک مدیر ارشد حرفه‌ای طرف هستیم. این دو هفته بعد از شهادت ایشان، کار برای ما خیلی سخت شده است. حاج آقا حواسش به ما بود. آن کسی که می‌دید و قضاوت می‌کرد و ناظر به کار‌های ما نکته می‌گفت، دیگر نیست. یادم می‌آید یک سفری رفته بودیم ترکمنستان برای اجلاس خزر. خبرنگار صدا و سیما گزارشی بسته بود و ارسال کرده بود. ما آنجا بودیم و پخش شد. ایشان گفتند: «این تعبیری که خانم خبرنگار گفت اشتباه بود. به ایشان بگویید اصلاح کنه.» من هم تذکر دادم و در بخش‌های بعدی خبر درست کردند. آخر سفر، حاج آقا آن خانم را صدا زدند و بسیار تقدیر و تشکر کردند که شما با چادر و با این همه سختی کنار ما بودید؛ اما ضمناً آن نکته که در گزارش گفتید، غلط بود و باید این‌جور درست می‌شد! من خبرنگار که از با سابقه‌ها هم بود، اصلاً مانده بود که رئیس جمهور چطور در سفر و با آن همه مشغله، حواسشان به گزارش بوده و پیگیری می‌کردند! دغدغه اصلی حاج آقا، انعکاس کار دولت به همان قصد نشان دادن پیشرفت‌های نظام بود. در یکی از این استان‌های جنوب غربی، جلسه‌ای برگزار شد. دو سه نفر در جلسه نخبگان و جلسه شورای اداری گفتند: «ما نیروی کار ساده نداریم.» و درخواست داشتند که از غیر ایرانی‌ها استفاده کنند. ایشان می‌گفتند که خب این یک پیشرفت است که کارگر در آن استان نیست. همین را بروید برای مردم بگویید. یا مثلاً ایشان در جلسات یکشنبه‌های هیئت دولت، می‌گفتند که من در خبر 14 دیدم گزارش دادند شیر خشک کم شده است. آقای وزیر! شما همین گزارشی که الان از حل مسئله اینجا ارائه کردید، بروید و در تلویزیون بگویید و برای مردم گزارش دهید. چرا فقط برای من می‌گوئید؟! به مردم هم بگویید. اساساً ایشان کاری را شروع کردند که اولش در مقابل آن مقاومت بود. به خاطر عدم نگاه درست به مردم. ایشان این را شکستند و با اقدامات مختلف، مسئولین را مجبور کردند که با مردم حرف بزنند تا مردم در جریان باشند. مثلاً برای اولین بار در تاریخ برگزاری جلسات هیئت دولت، از هر جلسه ما بخش‌هایی از گزارش وزرا را هم در خبر به صورت تصویری و مکتوب ارائه می‌کردیم و این را پخش می‌کردیم. اگر آن وزیر در افتتاح فلان بیمارستان مثلاً حرفی می‌زد، اینقدر تکرار و دیده نمی‌شد؛ اما اینجا در قالب خبر، وارد جلسه هیئت دولت می‌شد. خوب حاج آقا هم یک تخاطبی می‌کردند و یا تشکر می‌کردند یا سوال بیشتر می‌پرسیدند. همان بخش که پخش می‌شد هم اطلاع رسانی صورت گرفته بود هم امیدواری ایجاد می‌کرد. ارتباط ایشان با اهالی رسانه، غیر از تیم رسانه‌ای خودشان، چگونه بود؟ خاطره ویژه‌ای از تعاملات حاج آقا با اهالی رسانه دارید؟ ایشان از باب مخاطب حرفه‌ای بودن رسانه، جلسات با اهالی رسانه برایشان خیلی مهم بود و چندین جلسه با اهالی رسانه تشکیل دادند. دو جلسه از آنها افطاری بود. ابتدای کارشان دو جلسه با حضور جریان‌های سیاسی مختلف تشکیل دادند. از اصلاح طلبان بگیرید تا جبهه انقلاب و.... تک تک این جلسات به شهادت خود شرکت کنندگان، جلساتی بود که مشابهش کم بود و اصلاً شخصیت خود ایشان باعث شده بود که اینها دور هم جمع شوند. یادم می‌آید که آقای قوچانی در یکی از این جلسات گفت: «آقای رئیسی! شما تنها کسی هستید که می‌توانید همه این آدم‌ها را دور یک میز بنشانید! این طرف شما آقای دعایی است و آن طرف شما آقای شریعتمداری!» یکی دو هفته بعد از شروع دولت، همه مدیران رسانه‌های اصلاح طلب را دعوت کردند. یکی از آن اصلاح طلبان دو آتشه و اهل رسانه را که من راهنمایی می‌کردم تا به جلسه برسند، می‌گفت: «خوب شد ما یک بار اینجا را دیدیم! هشت سال، دوستانِ ما سر کار بودند و ما یک بار هم اینجا رو ندیدیم و الان آقای رئیسی چند روز است که رئیس جمهور شده و ما آمدیم اینجا!» دلیل اصلی هم نگاه جامعه ایشان به رسانه‌ها بود؛ اما خواسته مشترک و اصلی ایشان از رسانه‌ها، امید آفرینی بود. در آخرین نشست عمومی با متولیان رسانه در ماه رمضان امسال، یک خبرنگار گفت که حاج آقا شما یک تیتر بدهید از این جلسه. ایشان گفتند: «رسانه‌ها امید آفرینی کنند.» داخل جلسه هم گفتم که ما باید عبور کنیم از دوگانه‌های اصلاح طلب و اصولگرا و برویم به سمت دوگانه رسانه امید آفرین و رسانه سیاه نما. به نظرم ایشان رسانه را برای امید آفرینی می‌خواست. دغدغه ایشان این بود که مردم احساس کنند در نزدیکی قله‌ها هستیم.

آیا تا به حال بی‌اخلاقی رسانه‌ای نسبت به حاج آقا شده بود که ایشان برخورد خاصی کنند؟

ایشان این بی‌اخلاقی‌ها را می‌دید؛ ولی اینها دو نوع بود؛ یک نوع آن بود که مثلاً از باب طنز جملات حاج آقا بود یا مثلاً در فلان سخنرانی یا مثلاً در مناظرات چیزی می‌گفتند. این نوع بی‌ادبی‌ها اگر بود، من خاطرم نیست حتی یک بار حاج آقا بگویند که بروید و پیگیری کنید و جواب دهید. اما دومین نوک بی‌اخلاقی محتوایی بود و کار‌هایی که رسانه‌ها در نقد تند اقدامات دولت و... داشتند، ایشان به شدت حساس بودند و نظرشان این بود که هیچ نقدی نباید بی پاسخ بماند؛ هیچ نقدی! لذا مثلاً فلان روزنامه نقدی می‌کرد، ایشان ارجاع می‌دادند به وزیر یا مسئول مربوطه و می‌گفتند پاسخ بدهید. حتی بعضی وقت‌ها ما می‌گفتیم نقد این روزنامه اصلاً دیده نشده؛ اما ایشان نظر صریحشان این بود که باید پاسخ بدهیم. یا حتی برعکس. مثلاً روزنامه یا رسانه‌ای پیشنهاد داده بود یا از اقدامی تقدیر کرده بود و آن روزنامه ذیل جریان سیاسی همراه با ایشان هم نبود. ایشان تماس می‌گرفتند می‌گفت حتماً از این مطلب و تشکر کنید. حتی گاهی بالاتر، مثلاً خودشان که کسی را می‌دیدند، تشکر می‌کردند! آخرین نکته که شاید بگویم کیمیای برخورد حاج آقا بود و در مسئولین ما کمتر دیده می‌شود، این بود که ایشان مکرر می‌گفتند که اگر وعده‌ای دادید و نتوانستید عمل کنید، بروید توضیح بدهید که فلان وعده نشد و بی پاسخ نگذارید. یعنی ایشان به علت یک فهم مدیریتی، می‌گفت که اگر شما روایت نکنید، بقیه روایت می‌کنند. تعبیر ایشان این بود که می‌گفتند: «ما مسائل و مشکلات رو دور نمی‌زنیم. ما از دل مسائل و مشکلات رد می‌شویم.» و این آن چیزی است که باید فانوس بگیریم و در میان مسئولین بگردیم و نمونه‌ای را پیدا کنیم که حاضر باشد هزینه بدهد و برای حل مسائل در دل مشکل برود.

بسیار عالی. وقت این گفتگوی شیرین رو به اتمام است. اگرچه احتمالاً درخواست سختی از شما باشد، می‌خواستم از شما بخواهم به عنوان فردی که در روز حادثه حاضر بودید و از نزدیک ایشان را همراهی می‌کردید، قصه آن روز را برای ما تعریف کنید؛ روزی که ایشان عروج یافتند.

اما آن روز! اینکه صبح تا ظهر با ایشان برویم، افتتاحی داشته باشیم و بعد از آن هم در جلسه‌ای باشیم و شب هم یک جلسه دیگر، اتفاق عجیبی برای ما نبود. یعنی واقعاً حتی برای مردم هم عجیب نبود که وقتی ساعت 21 خبر پخش می‌شود، سه خبر از رئیس جمهور در سه موقعیت مکانی مختلف مشاهده کنند! یعنی این یک روالی بود که ما هم از آن زیاد داشتیم. مثلاً صبح ایشان جلسه هیئت دولت بود، ظهر در منطقه سیل زده و شب هم آغاز یک سفر خارجی! این دیگر حقیقتاً تثبیت شده بود. شاید بگوییم متأسفانه این تثبیت شدن، عادی شده بود؛ یعنی قاب حضور رئیس جمهور در بین مردم تکراری شده بود. در حالی که قبل از حاج آقا واقعاً سال‌ها این قاب به تعداد انگشتان دست هم موجود نبود. مهمترین ویژگی قاب آقای رئیسی وسط مردم، این بود که واقعی بود؛ یعنی آقای رئیسی فیلم بازی نمی‌کرد. برای کسی که روابط عمومی باشد این کار واقعاً سخت است. امروز داشتم یک سری کاغذهایم را داخل خردکن می‌ریختم. دیدم آخرین جلسه‌ای که داشتیم در شورای مدیران خودمان، یکی از ملاحظاتی که لازم به تذکر ثبت شده بود، این بود: «خالی کردن اطراف رئیس جمهور!» دعوای همیشگی‌مان این بود که چرا ما یک عکس تکی از رئیس جمهور نداریم! ما همیشه دنبال عکس تکی حاج آقا با فلان پروژه، با فلان سد، یا با فلان منظره طبیعی بودیم؛ پیدا نمی‌کردیم! تا جایی که یکی از مسائل جدی ما شده بود که دور رئیس جمهور خالی شود و بتوانیم یک عکس بگیریم! با علم می‌گویم که در این 33 ماه، 12 هزار خبر از ایشان کار کردیم و از هر 12 هزار دیدار، عکس، فیلم، خبر و هر چیزی که بوده را دیدم. شاید بدون مبالغه 5 تا عکس تکی از ایشان پیدا نمی‌کنید. این را گفتم برای خاطره روز آخر در فرودگاه تبریز. هواپیما نشست و آماده شدیم تا با بالگرد برویم برای نقطه کارگاه عمرانی بزرگراه ایران و جمهوری آذربایجان. آن نقطه اهمیت ویژه‌ای دارد؛ چون کریدور غرب و شرق را متصل می‌کند و جایگزین کریدوری است که آذری‌ها و ترک‌ها دنبال آن بودند. بالاخره همین که آذربایجانی‌ها قانع شده بودند که بیایند سراغ این کریدور، برای ما بسیار مهم بود. تصور ما این بود که می‌رویم و افتتاحی می‌شود و سوار می‌شویم و می‌رویم برای کار بعدی. از بالگرد که پیاده شدیم، یک سری از اهالی آمدند. خوب این عادی شده بود برای ما. چون هر جا که می‌رفتیم، مردم می‌آمدند. آن روز هم همینطور شد. من از کنار حاج آقا دور شدم که بگردم و ببینم کجا بهتر است برای انجام مصاحبه. فلذا من در برخی از آن صحنه‌ها و فیلم‌هایی که پخش شد، آنجا نبودم. جایی که همه داشتند به آقای رئیسی می‌گفتند: «خدا را شکر آمدید و به ما توجه کردید و...» دقیقاً انگار آن چیزی که حاج آقا برایش تلاش کرده بود داشت در یک محیط واقعی از مردم می‌شنید و بیشترین لذت را برای خود حاج آقا داشت. بعد هم مهندسین توضیحاتی دادند و صدا و سیما هم کسی نیامده بود. من به حاج آقا گفتم: «اگر بشود اینجا مصاحبه‌ای بکنیم.» حاج آقا را آوردم یک جایی چند قدم آن طرف‌تر و آماده مصاحبه کردن شدم. به عکاسمان اشاره کردم که عکس بگیر. عکس تکی که می‌خواستی، الان وقتش است! پشت حاج آقا هم پل‌های ابتدایی مسیر کوریدور در حال ساخت بود و موقعیت مناسبی برای عکس تکی بود. همین که اشاره کردم، حاج آقا گفتند: «آقای آل هاشم بیایید، آقای رحمتی شما هم تشریف بیاورید، آقای بذرپاش هم که رئیس کار هستند بیایند.» یعنی عکس ما باز هم در نیامد! خب من سوال کردم و حاج آقا شروع به توضیح دادن کردند. بعد راه افتادیم به سمت بالگرد که در مسیر باز هم با مردم صحبت کردند. بعد ایشان مهندس اصلی پروژه را صدا زدند و گفتند: «شما گفتی 36 ماهه تمام می‌شه. این خیلی زیاده. این باید نصف بشود یا از نصف هم کمتر.» گفتند که این پروژه طرف خارجی دارد و ما نباید عقب بمانیم و قول بدهید که زودتر برسد. نیم ساعت بعد رسیدیم به سد و آنجا یک برنامه تشریفاتی با رئیس جمهور آذربایجان بود و بعد هم سخنرانی حاج آقا. نکته‌ای که باز هم آنجا در سخنرانی حاج آقا بود و شاید درباره شخصیت ایشان جای کار جدی دارد و باید به آن پرداخت، این بود که آقای رئیسی دنبال باز کردن گره‌های کشور بودند. دنبال این بودم که واقعاً راه حلی پیدا کنند. در نحوه ارتباط با آذربایجان، حکمت ایشان ایجاب می‌کرد که مشکلات اگر صد تا هست آن را یک پله کمتر کنند. وگرنه شاید بر اساس تحلیل بعضی از دوستان انقلابی، اصلاً نبایست ایشان می‌رفت و باید مقابله هم با آذربایجان می‌کردیم؛ اما ایشان به این فهم رسیده بود که انقلابی‌گری یعنی حل گره‌های مشکلات مردم و این واقعاً در حاج آقا بارز بود.