جمعه 1 فروردین 1404

شوخی‌هایی که بوی واقعیت می‌دهند

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
شوخی‌هایی که بوی واقعیت می‌دهند

دنیای اقتصاد: در دل حکومت‌های ایدئولوژیک، طنز گاهی از هزاران تحلیل سیاسی نافذتر است. این سه حکایت کوتاه از شوروی سابق، بیشتر از آنکه لطیفه باشند، تصویری تلخ اما واقعی از سرکوب، بوروکراسی خشک و تناقض‌های ایدئولوژیک را روایت می‌کنند.

به گزارش گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد؛

1 یک روز ایوانف نامی برای عضویت در حزب کمونیست درخواست داد، و در کمیته حزب برای بررسی درخواست او یک جلسه مصاحبه برگزار شد.

: رفیق ایوانف شما سیگار می‌کشید؟

گاهی

: آیا می‌دانید که رفیق لنین سیگار نمی‌کشید و به بقیه کمونیست‌ها هم توصیه می‌کرد سیگار نکشند؟

عجب! اگر رفیق لنین چنین فرمایشی دادند، من حتماً سیگار روترک می‌کنم.

: شما مشروب هم می‌خورید؟

بعضی وقت‌ها

: ولی رفیق لنین مستی را اکیداً ممنوع کرده بود.

ای بابا! اگه این طوره من هم دیگه مشروب نمی‌خورم.

: رفیق ایوانف، روابط شما با زن‌ها چطور است؟

خب.. گاهی وقتی یک روابطی دارم.

: خبر دارید که رفیق لنین این گونه روابط غیراخلاقی را شدیداً قدغن کرده بود؟

باشه. اگر رفیق لنین قدغن کردند، من دیگه با هیچ زنی تماس نمی‌گیرم.

: بسیار خب. رفیق ایوانف حالا بگویید که آیا حاضرید زندگی‌تان را در راه حزب فدا کنید؟

معلومه که حاضرم. اینجور زندگی‌ای رو می‌خوام چیکار؟

2 معجزه‌ای رخ داد و کارل مارکس از عالم مُردگان برگشت و به شوروی رفت.

کارخانه‌ها و بیمارستان‌ها و شهرها و روستاها و خلاصه همه دستاوردهای نظام کمونیستی را به او نشان دادند.

دست آخر وقتی بازدیدش تمام شد درخواست کرد که از طریق تلویزیون برای مردم سخنرانی کند. دفتر سیاسی موافقت نکرد چون می‌ترسید او چیزهایی بگوید که در جهت منویات حزب نباشد.

مارکس قول داد که فقط یک جمله خواهد گفت. با این شرط با پخش تلویزیونی سخنرانی‌اش موافقت کردند.

مارکس پشت تریبون رفت و گفت: «کارگران جهان، مرا ببخشید».

3 خرگوشی سراسیمه در خیابان می‌دوید. خرسی او را دید و پرسید: «چی شده؟ داری از چی فرار می‌کنی؟» خرگوش گفت: «مگه خبر نداری؟ دارند همه شترها رو می‌گیرن و عقیم می‌کنند».

خرس گفت: «خب تو که شتر نیستی، خرگوشی. تو برای چی فرار می‌کنی؟»

خرگوش گفت: آخه اول می‌گیرن و عقیم می‌کنند، بعد تحقیق می‌کنن ببینن شتر هستی یا نیستی.