سه‌شنبه 6 آذر 1403

شکنجه و زندان منطق شاه از آزادی بود / هدف تشکیل حکومت گسترش عدالتست

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
شکنجه و زندان منطق شاه از آزادی بود / هدف تشکیل حکومت گسترش عدالتست

منطق شاه این است که مملکت من آزادی است؛ یعنی همه آنها تحت شکنجه‌اند؛ این منطق است، یک کسی اسم آزادی را می‌گذارد به آن چیزی که شما می‌گویید شکنجه!

منطق شاه این است که مملکت من آزادی است؛ یعنی همه آنها تحت شکنجه‌اند؛ این منطق است، یک کسی اسم آزادی را می‌گذارد به آن چیزی که شما می‌گویید شکنجه!

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ ریحانه فراهانی: پنجمین‌عنوان از پرونده «عدالت و آزادی در کلام متفکران انقلاب» مربوط به آرا و اندیشه‌های امام خمینی (ره) به‌عنوان رهبر انقلاب اسلامی ایران در دو حوزه عدالت و آزادی است.

تا به‌حال چهارقسمت از این پرونده منتشر شده که در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه‌اند و دو مفهوم مورداشاره را در اندیشه آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، آیت‌الله شهید مرتضی مطهری، دکتر علی شریعتی و شهید بهشتی کندوکاو می‌کردند:

* وقتی به دستور اصلی رهبری عمل نکرده‌اند یعنی ولایتمدار نیستند

* راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقیده دیگران نیست

* برای عدالت باید دادگستری و برای قسط زیربنای اقتصاد را دگرگون کرد

* هرجا می‌گویند اسلام هست و عدالت اجتماعی نیست آن اسلام قلابی است

در ادامه مشروح پنجمین‌قسمت از این‌پرونده را می‌خوانیم؛

«عدالت اجتماعی بدین معنی است که فاصله‌ی ژرف میان طبقات و برخورداری‌های نابه‌حق و محرومیتها از میان برود و مستضعفان و پابرهنگان که همواره مطمئن‌ترین و وفادارترین مدافعان انقلابند، احساس و مشاهده کنند که به سمت رفع محرومیت، حرکتی جدی و صادقانه انجام می گیرد. با قوانین لازم و تأمین امنیت قضایی در کشور، بساط تجاوز و تعدی به حقوق مظلومان و دست‌اندازی به حیطه مشروع زندگی مردم جمع شود، همه کس احساس کند که در برابر ظلم و تعدی میتواند به ملجأیی مطمئن پناه برد و همه کس بداند که با کار و تلاشِ خود خواهد توانست زندگی مطلوبی فراهم آورد.» [1]

این جملاتی است که حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب، در پیام به ملت ایران به‌مناسبت چهلمین روز ارتحال حضرت امام خمینی نوشته اند و می توان آن را خلاصه ای از اندیشه عدالت خواهانه امام خمینی و انقلاب اسلامی ملت ایران دانست. شهید مرتضی مطهری به عنوان شاگردی که امام او را حاصل عمر خود می خواند، تحقق عدالت اجتماعی را یکی از اهداف اصلی انقلاب می داند و می گوید: من تاکید می کنم اگر انقلاب ما در مسیر برقراری عدالت اجتماعی به پیش نرود، مطمئنا به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگری با ماهیت دیگری جای آن را بگیرد. [2]

عدالت در نهضت‌های اصلاحی و نیز شرایع الهی، بنیادی‌ترین هدف پیامبران و مصلحان اجتماعی معرفی گردیده؛ تا آنجا که هدف از تشریع دین، در قرآن، ارسال رسل، انزال کتب و میزان، سعی در تحقق عدالت بیان شده است. همواره و در طول تاریخ فقه و مرجعیت شیعه مسئله عدالت یکی از مسائل پر تکرار در کلام فقها بوده است. با این حال می توان امام خمینی را به عنوان فقیهی مبرز و مرجع تقلیدی که میلیون‌ها نفر در کشورهای اسلامی پیرو او بودند از فقهایی دانست که بیش از هر عالم دیگری پیرامون مسئله عدالت اجتماعی سخن گفته است.

اگر احکام اسلام پیاده شود مستضعفین به حقوق خودشان می‌رسند، تمام اقشار ملت به حقوق خودشان می‌رسند، ظلم و جور و ستم ریشه‌کن می‌شودحضرت امام خمینی در مورد زیربنا بودن عدالت در فقه اسلام می‌گوید: اجرای قوانین بر معیار عدل و جلوگیری از ستم ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا وانواع کج روی ها و آزادی بر معیار عقل و عدل و خودکفایی و جلوگیری از استثمار و استبعاد و حد و قصاص و تعزیرات بر نیروی عقل و عدل و انصاف و صدها نمونه دیگر از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود. این دعوا مشابه آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود.[3] امام خمینی در جای دیگری می‌گویند: اگر احکام اسلام پیاده شود مستضعفین به حقوق خودشان می‌رسند، تمام اقشار ملت به حقوق خودشان می‌رسند، ظلم و جور و ستم ریشه‌کن می‌شود. [4] امام ریشه اندیشه های عدالتخواهانه را تعالیم ثقلین می‌داند و در این‌خصوص می‌گویند: این‌سخنان نشأت گرفته از سخن امیرالمؤمنین علیه‌السلام است که فرمود: عدالت ترازوی خدای سبحان است که آن را در آفرینش خود قرار داده و برای برپاداشتن حق آن را نصب کرده است، خدا را در ترازویش نافرمانی نکنید و با سلطنت او معارضه ننمایید. [5]

حضرت امام هدف تشکیل حکومت اسلامی را گسترش عدالت می داند و در خصوص شرایط حاکم اسلامی می‌گوید: حکومت اسلامی حکومت قانون است، بلکه حکومت قانون الهی است که برای اجرای قانون خدا و گسترش عدالت الهی برقرار شده است. پس ناچار در رهبر باید دو صفت موجود باشد، که آن دو صفت اساس حکومت قانونی هستند و معقول نیست حکومت بدون آن دو تحقق یابد؛ یکی علم است و دیگری عدالت. روشن است خداوند، نادان و ستمگر را حکمران بر مسلمان ها قرار نداده است و چنین کسی نمی‌تواند بر مقدرات مسلمان‌ها و اموال و نفوس آن‌ها تسلط یابد - با توجه به اهتمام شدیدی که شارع مقدس در این‌موارد دارد - و اجرای قانون به نحو شایسته ممکن نیست مگر با رهبری دانا و عادل... عقل و شرع توافق دارند بر این‌که رهبر باید به قوانین دانا باشد و در مردم عدالت را اجرا کند و احکام شرع را عادلانه اقامه کند، بنابراین رهبری در اسلام از آن فقیه عادل است. [6]

بنیانگذار جمهوری اسلامی مقدمه تحقق عدالت در جامعه را وجود و حضور زمامداری عادل می داند. امام خمینی در ضمن دروس ولایت فقیه در نجف اشرف در این‌خصوص می‌گویند: زمامدار باید کمال اعتقادی و اخلاقی داشته، عادل باشد و دامنش به معاصی آلوده نباشد. کسی که می خواهد حدود را جاری کند؛ یعنی قانون جزای اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدی بیت المال و خرج و دخل مملکت شود و خداوند اختیار اداره بندگانش را به او بدهد، باید معصیت کار نباشد: «و لا ینال عهدی الظالمین» خداوند تبارک و تعالی به جائر چنین اختیاری نمی‌دهد. زمامدار اگر عادل نباشد در ادای حقوق مسلمین، اخذ مالیت‌ها و صَرف صحیح آن و اجرای قانون عادلانه رفتار نخواهد کرد و ممکن است اعوان و انصار و نزدیکان خود را بر جامعه تحمیل نماید و بیت‌المال مسلمین را صرف اغراض شخصی و هوس رانی خویش کند. [7]

در صحیفه امام مفاهیمی از قبیل عدالت، عدل، محروم، محرومان، محرومین، مستضعفان، فقرا و... صدها بار تکرار شده است و امام خمینی بارها در این خصوص صحبت کرده اند. از آن جمله می توان به سخنان ایشان در خصوص رعایت عدالت در بودجه عمومی توجه کرد: البته آن چیزی که روحانیون هرگز نباید از آن عدول کنند و نباید با تبلیغات دیگران از میدان به در روند، حمایت از محرومین و پابرهنه ها است، چرا که هر کس از آن عدول کند، از عدالت اجتماعی اسلام عدول کرده است. ما باید تحت هر شرایطی خود را عهده دار این مسئولیت بزرگ بدانیم و در تحقق آن اگر کوتاهی بنماییم، خیانت به اسلام و مسلمین کرده ایم. [8]

شعارهای مردم از روزهای آغاز نهضت اسلامی تا روزهای تظاهرات در سال‌های 56 و 57 حول چند محور بود. حکومت اسلامی، قانون، عدالت، رای مردم و آزادی. جایگاه آزادی در میان خواسته های مردم انقلابی ایران به حدی بود که در روزهای پایانی تظاهرات ضد ستمشاهی یک شعار سر داده می شد؛ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی.

آزادی در دیدگاه امام خمینی، هدیه‌ای الهی است و این نعمت را خداوند به پاس مقاومت و مبارزه‌های طولانی ملت مسلمان ایران به آنان بخشیده است. به اعتقاد امام، آزادی از بزرگ ترین آرمان های انقلاب و نهضت اسلامی است و هیچ شخص و مقامی حق محروم کردن انسان ها را از آزادی خدادادی ندارد.

حضرت امام خمینی در قالب عبارات مختلف در سخنرانی ها و نوشته های خود، به تشریح جایگاه و منزلت آزادی در اسلام پرداخته است. امام در سخنان خود از آزادی با عنوان هدیه الهی، امانت خدا، موهبت الهی و حق طبیعی از آن یاد کرده اند. امام در خصوص اینکه آزادی از حقوق طبیعی است می گویند: اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیتهای مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسانها قرار داده است، بهره مند شوند.[9] این آزادی که خدا به ما عنایت فرموده است و یک هدیه الهی است. [10]

امام در خصوص اینکه اسلام گوهر آزادی را برای انسان به ارمغان آورده است می گویند: اسلام، انسان را آزاد خلق کرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نوامیسش خلق فرموده، امر فرموده است که مسلط است انسان، آزاد است انسان، هر انسانی در مسکن آزاد است... در مشی آزاد است. قانون اسلام مسبب آزادیها و دموکراسی حقیقی است و استقلال کشور را نیز تضمین می کند. [11]

به‌خلاف لیبرال‌ها که به لحاظ نظری تأکیدشان بر حقوق فردی مدنی و سیاسی است، امام با تأکید بر سطح اجتماعی آزادی و منابع تعیین کننده محدودیتها نظیر: مصلحت مردم، خواست ملت و... بر بعد اجتماعی این حقوق تأکیدی خاص دارند و این مسأله، امام را به نظریه مسئولیت اجتماعی در نظریه های آزادی مطبوعات نزدیک می‌سازدبرخلاف لیبرال‌ها که به لحاظ نظری تأکیدشان بر حقوق فردی مدنی و سیاسی است، امام با تأکید بر سطح اجتماعی آزادی بر بعد اجتماعی این حقوق تأکیدی خاص دارند.

انواع و گستره آزادی در آثار حضرت امام خمینی به گونه ای است که کل حقوق شهروندی، اعم از حقوق مدنی نظیر آزادی عقیده، بیان، مطبوعات، تعیین سرنوشت و...، حقوق سیاسی که در رأی و انتخابات متبلور است و حقوق اجتماعی نظیر: عدالت اجتماعی و امنیت را پوشش می‌دهد. به‌خلاف لیبرال‌ها که به لحاظ نظری تأکیدشان بر حقوق فردی مدنی و سیاسی است، امام با تأکید بر سطح اجتماعی آزادی و منابع تعیین کننده محدودیتها نظیر: مصلحت مردم، خواست ملت و... بر بعد اجتماعی این حقوق تأکیدی خاص دارند و این مسأله، امام را به نظریه مسئولیت اجتماعی در نظریه های آزادی مطبوعات نزدیک می‌سازد. [12]

همچنانی که بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی مردم را یکی از منابع تعیین کننده محدودیت های آزادی می داند، معیار تشخیص این‌مسأله را که در جامعه آزادی هست یا نه را هم قضاوت مردم می داند. در دوران حکومت سفاک پهلوی، محمد رضا پهلوی و حامیان خارجی او نظیر ایالات متحده آمریکا، انگلستان و اسرائیل مدعی بودند که ایران تحت سلطه رژیم پهلوی آزادی های فراوانی دارد و حتی جزیره ثبات است. حال آنکه در زمانی که این حرف‌ها زده می‌شد ده‌ها هزار نفر از مرد و زن ملت ایران در شکنجه‌گاه‌های ساواک و کمیته مشترک ضد خرابکاری، بعضا به دلیل خواندن یک کتاب یا اعلامیه، سخت ترین شرایط را تحمل می‌کردند.

امام در بیستم مهر ماه سال 1357 در این خصوص می گویند: همین امروز برای من یک روزنامه‌ای را آورده بودند؛ دیروز هم بود که آقای کارتر در نطقشان فرموده‌اند که شاه از باب اینکه یک اجتماع مترقی می‌خواهد آنجا درست کند و از باب اینکه یک آزادی می‌خواهد به مردم بدهد؛ مردم با او مخالفند! این همه مردم که با این مخالفند؛ این ملت که با این مخالف است، برای این [است‌] که آنها می‌گویند: آقا بگذار آزادتان کنیم؛ اینها فریادشان درآمد که آقا ما آزادی نمی‌خواهیم! ایشان فریادش از آن طرف بلند است، بلندگوهای شاه، به حسب منطق آقای کارتر - که استاد اعظم است - منطق ایشان این است که فریاد بلندگوهای شاه این است که آقا بگذارید من یک زندگی مرفه به شما بدهم! اینها می‌گویند ما نمی‌خواهیم، ما می‌خواهیم که توی این چاله‌ها زندگی کنیم! آقای کارتر گفته؛ خوب، ما با این مردم چه بکنیم؟ ما با این کارتر چه بگوییم؟ چه فحشی لایق این است اصلاً نباید داد؟ بگوییم نمی‌داند؟ کارتر اطلاع ندارد؟ معقول است این معنی که کارتر بی‌اطلاع باشد، آن وقت من و شما مطلع باشیم؟ کارشناس‌های او پر است در همه جا؛ در اعماق همه جا هست؛ پس می‌داند؛ می‌خواهد چه کسی را بازی بدهد؟ آن این حرف را که می‌زند، در مجمعِ نمی‌دانم کذا این حرف را می‌زند که همه اختلافاتی که هست در ایران، برای این است که شاه می‌خواهد این کار را بکند، آزادی بدهد، مردم با او مخالفت می‌کنند! خوب این را اگر به هرجا بگویند که مطلع از واقعیت نباشد؛ می‌گوید: خوب اینها یک دسته دیوانه هستند در ایران؛ همه اهالی ایران دیوانه‌اند؛ برای اینکه شاه که اینقدر رئوف است می‌خواهد شما را آزاد کند، خوب شما نمی‌خواهید آزاد بشوید؟ این‌که می‌خواهد یک زندگی خوبی به شما بدهد، آخر چرا از زیر بار زندگی خوب، شما بیرون بروید؟ شما دلتان نمی‌خواهد اتومبیل داشته باشید، دلتان نمی‌خواهد زندگی مرفه؟ او می‌خواهد بدهد؛ همین طور جلو آورده، دستهایش را این‌طور کرده: آقا بیا بگیر، حالا می‌زنید زیر دستش که برو ما نمی‌خواهیم؟ این منطق آقای کارتر است. منطق رئیس جمهور امریکا! با فهم این را می‌گویند! نه اینکه نمی‌فهمد، کارتر را نمی‌توانیم بگوییم نفهم است؛ کارتر با فهم این حرف را می‌زند و می‌گوید؛ شاید یک دسته‌ای اغفال بشوند. بر فرض که یک دسته‌ای را شاید اغفال کند؛ شیطنت دارد. [13]

اینها آزادی می‌خواهند و استقلال می‌خواهند. همه مردم دارند فریاد می‌زنند که ما استقلال می‌خواهیم، ما آزادی می‌خواهیم. خوب، اگر آنها آزادی داشتند، دیگر چه‌چیز می‌خواهند؟ امام خمینی با بیان اینکه شکنجه و زندان در منطق شاه آزادی بوده، می‌گویند: ماها گرفتار یک همچو موجوداتی هستیم در عالَم. ما مردمی عقب مانده، منطق ما این است که آقا، مال خودمان را می‌خواهیم خودمان صرف بکنیم. ما مردمی که شما می‌گویید که عقب مانده‌اند این‌ها. گاهی هم می‌گویند اینها لایق آزادی [نیستند]. خود شاه اینها را می‌گوید که مملکت ما باز افرادش جوری نشدند که لایق بشوند آزاد بشوند. همه اینها چون لایق نیستند، باید توی حبس باشند. اینها لایق اینکه بگوییم آقا حبس نباشید، لایق اینکه به آنها آزادی بدهیم [نیستند]، مملکت ما افرادش لایق نیستند که آزادی بدهیم! چرا؟ برای اینکه دارند فریاد می‌زنند، داد می‌زنند که آقا آزادی بدهید، آزادی بدهید. اینها لایق نیستند؟ شما ببینید از آن بچه کوچولو، حالا خوب بچه [ها] هم از بزرگها گرفتند دیگر، این بچه چند ساله به من دارد می‌گوید؛ چهار - پنج ساله تا آن آخر: «استقلال، آزادی». اینها آزادی می‌خواهند و استقلال می‌خواهند. همه مردم دارند فریاد می‌زنند که ما استقلال می‌خواهیم، ما آزادی می‌خواهیم. خوب، اگر آنها آزادی داشتند، دیگر چه‌چیز می‌خواهند؟ اگر ایشان می‌خواهند آزادی بدهد، این همه مردم فریاد می‌زنند «استقلال، آزادی»؛ چیست؟ معلوم می‌شود منطقها فرق دارند. منطق شاه این است که مملکت من آزادی است؛ یعنی همه آنها تحت شکنجه‌اند؛ این منطق است، یک کسی اسم آزادی را می‌گذارد به آن چیزی که شما می‌گویید شکنجه! ایشان می‌فرمایند به حسب این منطق که این اشخاصی که توی حبس الآن در اختناق واقع شده‌اند، در حبس واقع شده اند، در شکنجه واقع شده‌اند، اینها هستند که اعطای آزادی به آنها کردم! استقلال هم در منطق شاه یک چیز دیگر است.[14]

امام خمینی در خلال سخنرانی ها و نوشته های خود بارها و به بیان های مختلف گفته اند که معتقد به ایجاد فضای سالم برای آزادی اندیشه در جامعه بودند؛ همچنین معتقد به آزادی های فردی و سیاسی، آزادی اندیشه و بیان، آزادی احزاب و اجتماعات و آزادی عقیده بودند و این را پیش و پس از انقلاب تاکید کرده‌اند. البته چنان که در بالا هم ذکر شد، امام این نوع آزادی‌ها را دارای حدود و شرایطی اسلامی و انسانی می‌دانند.

پی‌نوشت:

[1] پیام مقام معظم رهبری به مناسبت چهلمین روز ارتحال حضرت امام خمینی؛ 23 تیر 1368

[2] پیرامون انقلاب اسلامی؛ شهید مرتضی مطهری

[3] صحیفه امام؛ جلد 21

[4] صحیفه امام؛ جلد 6

[5] غررالحکم، ترجمه محمد علی انصاری

[6] کتاب البیع؛ امام خمینی

[7] ولایت فقیه؛ امام خمینی

[8] صحیفه امام؛ جلد 21

[9] صحیفه امام

[10] صحیفه امام؛ ج 2

[11] صحیفه امام

[12] ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی، مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی

[13] صحیفه امام؛ جلد 4

[14] همان