شنبه 3 آذر 1403

«صدای انقلاب شما را شنیدم»

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
«صدای انقلاب شما را شنیدم»

«اگر مادر رضا پهلوی در پیام نقش داشته و دست کم روشن است که کار مشاوران او بوده و پیام هم متضمن به رسمیت شناختن انقلاب 57 و قبول ظلم و فساد در آن دوره و نبود انتخابات آزاد بوده چرا به انتقاد از جمهوری اسلامی بسنده نمی‌کنند و اصل انقلاب را هم زیر سؤال می‌برند؛ در حالی که پیام 14 آبان بهترین گواه است بر اینکه شاه هم اصل انقلاب و خطاکردن خود را پذیرفته بود.»

در یادداشتی در عصر ایران نوشته مهرداد خدیر آمده است: «ما روز 14 آبان 57 در منزل آقای محمود کاشفی، وزیر مشاور کابینه خودمان میهمان بودیم که مرد بسیار شرافت‌مند و درست و حسابی است. ناهار میهمان بودیم و آقای آموزگار (نخست‌وزیر سابق) هم بود و چند تا از همکاران کابینه پیشین. داشتیم ناهار می‌خوردیم. تلویزیون روشن بود. ناگهان گفتند که شاه پیامی دارد و شاه ظاهر شد. درهم‌شکسته و با لکنت زبان و روحیه‌ای بسیار خراب و به حال نیمه‌گریه. یک نطقی هم خواند سراپا التماس و درخواست و آنجا هم گفت که «من پیام انقلاب شما را شنیدم» و بگذارید خلاصه من خودم رهبر انقلاب شما باشم. اجازه بدهید! تمنا می‌کنم. همه‌اش التماس ولی بعد حکومت نظامی اعلام کرد و باز گفت: نترسید! این هیچ کاری نمی‌کند، هیچ وحشتی نداشته باشید. خوب! پس چرا حکومت نظامی می‌دهید؟ ما هم متحیر. نمی‌دانستیم چه بگوییم. واقعا نمی‌دانستیم. بهت‌زده شده بودیم. تلفن زنگ زد. آموزگار رفت پای تلفن و یواشکی صحبت کرد و بعد به عجله خداحافظی کرد و رفت. بعد شنیدم که یکی از دوستانش بود که گفته بود می‌خواهند تو را بگیرند. فورا برو و بلیت هواپیما را به او داده و از ایران رفته بود... به خانه برگشتیم و همان شب ساعت یک نیمه‌شب مستخدم آمد بالا و و گفت چند نفر آمده‌اند و شما را می‌خواهند. گفتند کار مختصری هست و چند ساعت طول می‌کشد و می‌دانستم این حرف‌ها نیست و ما را بردند به جمشیدآباد و گفتند به استناد ماده پنج حکومت نظامی دستگیر شده‌اید.»

این عبارات عین خاطرات داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت جمشید آموزگار است به نقل از کتاب «‌آیندگان و روندگان / جلد سوم تاریخ شفاهی ایران معاصر به کوشش حسین دهباشی» که در زندان ماند تا انقلاب شد و چون در آن چهار ماه و یک هفته ریش گذاشته بود 22 بهمن که در بازداشتگاه باز شد خود را به عنوان نیروی انقلابی جا زد و کسی به او شک نکرد و تا 13 آبان 58 مخفی بود و پس از اشغال سفارت آمریکا تصمیم گرفت مخفیانه از ایران خارج شود و رفت.

همان گونه که داریوش همایون توضیح داده بعد از پیام مشهور «صدای انقلاب شما را شنیدم»، شماری از رجال مشهور عصر پهلوی دستگیر شدند تا کاسه‌کوزه‌ها را سر آنها بشکنند و فضا آرام شود و مشهورترین آنان امیرعباس هویدا بود با سابقه 13 سال نخست‌وزیری از 1343 تا 1356 و شماری دیگر از جمله همین داریوش همایون و نیک‌پی، شهردار سابق تهران، نیز در میان آنان بود.

شاه می‌خواست بگوید در مبارزه با فساد جدی است اما مشخص نشد اگر قصد بازکردن فضای سیاسی را دارد چرا حکومت نظامی اعلام کرده و اگر قصد سرکوب دارد چرا از انتصاب ارتشبد غلامعلی اویسی، فرماندار نظامی تهران، در دقیقه 90 منصرف شد و ارتشبد ازهاری را مأمور تشکیل دولت کرد؟

با این توضیحات می‌توان گفت: 14 آبان 57 روزی است که محمدرضاشاه پهلوی در نهایت استیصال و با این پیام هم چوب را خورد هم پیاز را. چون هم پیام آشتی و قول اصلاح داد هم بلافاصله با استقرار دولت نظامی نقض کرد!

یادمان باشد کمتر از سه ماه قبل از آن و در کنفرانس مطبوعاتی به مناسبت سالگرد کودتای 28 مرداد 1332 که به عنوان قیام ملی جشن می‌گرفتند درباره اعتراضات گفته بود: «دو، سه نفر بیشتر نیستند.» دو سه نفر و نه حتی دو سه هزار نفر! حالا اما کمتر از سه ماه بعد در حالی که امام خمینی لفظ «جنبش» و «نهضت» را به کار می‌برد از اصطلاح «انقلاب» استفاده کرد.

درباره پیام شاه در 14 آبان 1357 نکاتی را می‌توان یادآور شد و ابتدا باید خود پیام را نقل کنیم:

«‌ملت عزیز ایران! در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به‌تدریج ایجاد می‌شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به‌پاخاستید. انقلاب ملت ایران نمی‌تواند مورد تایید من به‌عنوان پادشاه ایران و به‌عنوان یک فرد ایرانی نباشد.

متاسفانه در کنار این انقلاب دسیسه و سوءاستفاده دیگران از احساسات و خشم شما، آشوب و هرج‌ومرج و شورش نیز به بار آورد. موج اعتصاب‌ها نیز که بسیاری از آنها بر حق بوده، اخیراً ماهیت و جهت یافت تا چرخ‌های اقتصاد مملکت و زندگی روزمره مردم تلف شود و حتی جریان نفت که زندگی مملکت به آن بستگی دارد، قطع گردد، تا عبور و مرور روزانه و تامین مایحتاج زندگی مردم نیز تعطیل شود. ناامنی، اغتشاش و شورش و کشتار در بسیاری از نقاط میهن‌مان به جایی رسیده است که استقلال مملکت را در خطر انداخته است. وقایع اسفباری که پایتخت را دیروز به آتش کشید، برای مردم و مملکت دیگر قابل ادامه و تحمل نیست. در پی استعفای دولت و برای جلوگیری از اضمحلال مملکت و از بین رفتن وحدت ملی، برای جلوگیری از سقوط و هرج‌ومرج و آشوب و کشتار و به منظور برقراری حکومت قانون و ایجاد نظم و آرامش، تمام کوشش خود را در تشکیل یک دولت ائتلافی مبذول داشتم و فقط هنگامی که معلوم شد که امکان انجام این ائتلاف نیست، به ناچار یک دولت موقت را تعیین کردیم.

من آگاهم که به نام جلوگیری از آشوب و هرج‌ومرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که به نام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و اما من به نام پادشاه شما که سوگند خورده‌ام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی‌عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می‌کنم و متعهد می‌شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد می‌شوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادی‌های اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خون‌بهای انقلاب مشروطیت است به صورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.

من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است، هستم و آنچه را شما برای به‌دست‌آوردنش قربانی داده‌اید، تضمین می‌کنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و به دور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود. در وضع فعلی برقراری نظم و آرامش برای جلوگیری از سقوط و اضمحلال ایران وظیفه اصلی نیروهای مسلح شاهنشاهی است که همیشه با حفظ ماهیت ملی خود متکی بر ملت ایران و وفادار به سوگندهای خود بوده و هست، باید با همکاری شما هموطنان عزیم این نظم و آرامش هر چه زودتر برقرار شود تا دولت ملی بعدی که استقرار و آزادی‌ها، اجرای اصلاحات و به‌خصوص برقراری انتخابات آزاد را بر عهده خواهد داشت در اسرع وقت کار خود را شروع کند.

من و شما در این سی چند سال وقایع حساسی را دیده‌ایم و خطرات بسیار را پشت سر گذاشته‌ایم. امیدوارم در این لحظات حساس و خطیر و سرنوشت‌ساز، خداوند بزرگ ما را مشمول عنایات خود فرماید تا بتواینم در کنار هم به هدف‌های اصلی که آسایش و رفاه و آزادی و سربلندی و ایران و ایرانی است، برسیم.

من اینجا از آیات عظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلامی و به‌خصوص مذاهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنمایی‌های خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند. من از رهبران فکری جوانان می‌خواهم تا با دعوت آنان به آرامش و نظم، راه مبارزه اصولی برای برقراری یک دموکراسی واقعی را هموار کنند. من از شما پدران و مادران ایرانی که مانند من نگران آینده ایران و فرزندان خود هستید می‌خواهم که با راهنمایی‌های آنان مانع شوید تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند و به خود و به میهن‌شان لطمه وارد سازند. من از شما جوانان و نوجوانان که آینده ایران متعلق به شماست، می‌خواهم تا میهن‌مان را به خون و آتش نکشید و به امروز و خود و فردای ایران ضرر نزنید. من از شما رهبران سیاسی جامعه می‌خواهم تا به دور از اختلاف‌های عقیدتی و با توجه به موقعیت تاریخی حساس و استثنایی کشورمان، نیروهای خود را برای نجات میهن به کار برید. من از همه شما کارگران و کارکنان و دهقانان که با کوشش‌های خود چرخ‌های اقتصادی کشور را به حرکت درمی‌آوردند می‌خواهم تا با فعالیت هر چه بیشتر در حفظ و احیای اقتصادی کشور بکوشید. من از همه شما هموطنان عزیزم می‌خواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر کنیم. در این لحظات تاریخی بگذارید همه با هم به ایران فکر کنیم. بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم. و برای حفظ تمامیت ارضی وحدت ملی، و حفظ شعائر اسلامی و برقراری آزادی‌های اساسی و پیروزی و تحقق خواست ها و آرمان‌های ملت ایران همراه شما خواهم بود.

امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم، خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره موید و حافظ ملک و ملت ایران باشد.

انشاء‌الله تعالی.»

و اما آن نکات:

1. شاه در این پیام 14 بار از کلمه «من» استفاده می‌کند. همین من‌های چهارده‌گانه نشان می‌دهد کشور با «من» اداره می‌شده ضمن اینکه ادبیات خود شاه «ما» بود ولو از آن من را مراد داشت و همین هم نشان می‌دهد متن پیام را دیگری نوشته. «ما» را البته به جای «من» به کار می‌بُرد؛ کمااینکه در افتتاح ورزشگاه 100 هزار نفری آریامهر (‌آزادی کنونی) گفت: «ما محمدرضا پهلوی شاهنشاه ایران استادیوم را افتتاح نمودیم.» این همه «من» و ضمیر مفرد سابقه نداشت.

2. چنانکه اشاره شد شاه در حالی از جنبش ضد استبدادی مردم ایران با لفظ «انقلاب» یاد کرد که خود رهبران انقلاب کمتر استفاده می‌کردند و پس از آن رایج شد و شورای انقلاب هم تشکیل شد. شاه سه بار در این پیام از «انقلاب» سخن می‌گوید و جا دارد از سلطنت‌طلبان امروز که انقلاب 57 را شورش می‌خوانند، پرسید از پاپ، کاتولیک‌تر شده‌اند؟

3. در این متن سه بار به ظلم و فساد و دو بار به اشتباهات و خطاهای گذشته اعتراف می‌کند و وعده انتخابات آزاد می‌دهد و این هم یعنی پس از دولت ملی مصدق انتخابات آزاد نبوده است.

4. هوشنگ نهاوندی از نزدیکان شاه که یک چند وزیر علوم هم بود در کتاب «محمدرضا پهلوی، آخرین شاهنشاه ایران» - انتشار در خارج از کشور - نویسنده متن را رضا قطبی و سیدحسین نصر و فرح پهلوی را از آن مطلع می داند و یادآور می‌شود: «تا آن موقع کلمه انقلاب هرگز به صورت رسمی گفته نشده بود و شاه چند بار آن را تکرار کرد و عدم رعایت قانون اساسی را پذیرفت؛ حال آنکه قبول همین مطلب - عدم رعایت قانون اساسی - به مجلس شورای ملی امکان می‌داد که وی را از سلطنت عزل کند... این پیام نابه‌هنگام در حقیقت اعلام پایان سلطنت یا دست کم سلطنت خود او بود و سفیر کبیر بریتانیا همان روز در یادداشت‌های خود نوشت: آیا شاه واقعا فهید چه گفته؟»

5. هوشنگ نهاوندی در کتاب بالا به نقل از خود شاه در مکزیک می‌نویسد: «به من گفت در حال خستگی مفرط با گلویی که بغض و اندوه آن را پر کرده بود حتی یک کلمه آن را تغییر ندادم زیرا در بن‌بست قرار گرفته بودم.» - [صفحه 748]

عباس میلانی هم نوشته پیش‌نویس این متن را یافته و در دست دارد و به قلم شخص رضا قطبی است و برای حصل اطمینان چند بار از او تقاضای ملاقات کرده و هرگز پاسخی دریافت نداشته است. (رضا قطبی، رییس رادیو و تلویزیون و از بستگان نزدیک فرح دیبا بود.)

هوشنگ نهاوندی در همان صفحه 749 و ذیل عباس میلانی نوشته «سید حسین نصر هم نقش خود را پذیرفته ولی درباره نقش شهبانو فرح توضیح نداده است.»

برخی به احسان نراقی هم نسبت می‌دهند چون او نیز مورد وثوق فرح بود ولی نراقی بارها و از جمله در گفتگو با این نویسنده تکذیب کرده و گفته در آن روزها با خود شاه ملاقات داشته و شرح آن را در کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین» آورده است.

6. برخی معتقدند این پوست خربزه را فرح زیر پای شاه گذاشت تا او برود و خود قدرت را در دست بگیرد و به همین خاطر در دقایق آخر ازهاری جانشین اویسی شد. بختیار هم از این نقشه آگاه بود و به همین خاطر شرط گذاشت که فرح هم باید همراه شاه برود. در عرف سلطنتی شاه و ملکه و ولیعهد با هم نباید در خارج از کشور باشند و 26دی با خروج شاه و فرح با هم در حالی که ولیعهد هم در آمریکا بود و با تشکیل شورای سلطنت در واقع سلطنت محمدرضاشاه تمام شد و بختیار دنبال تأسیس حکومت تازه با اتکا به ارتش بود ولی دیر شده بود و صدای او شنیده نمی‌شد.

7. آن پیام و بازداشت رجال مشهور باید تیتر روزنامه‌ها می‌شد ولی از فردای آن روز اعتصاب مطبوعات در اعتراض به حکومت نظامی شروع شد که تا 17 دی و 62 روز ادامه یافت. با این اعتصاب گفتمان روشنفکری انقلاب تضعیف شد و با سه راهپیمایی تاسوعا و عاشورا و اربعین دست بالای گفتمان مذهبی تثبیت شد. علت اینکه عکس شاه در آن پیام، تار و بی کیفیت است به خاطر آن است که عکسی در مطبوعات آن زمان منتشر نشد و عکس از فیلم برداشته شده چون روزنامه‌ها از نیمه آبان 57 وارد اعتصاب شدند.

8. رضا پهلوی و مادرش در تمام این سال‌ها به این پیام اشاره‌ای ندارند. اگر مادرش در پیام نقش داشته و دست کم روشن است که کار مشاوران او بوده و پیام هم متضمن به رسمیت شناختن انقلاب 57 و قبول ظلم و فساد در آن دوره و نبود انتخابات آزاد بوده چرا به انتقاد از جمهوری اسلامی بسنده نمی‌کنند و اصل انقلاب را هم زیر سؤال می‌برند؛ در حالی که پیام 14 آبان بهترین گواه است بر اینکه شاه هم اصل انقلاب و خطاکردن خود را پذیرفته بود.

9. با اینکه شاه به سبک مرداد 1332 می‌خواست روحانیت سنتی و مراجع به داد او برسند و آنها را خطاب قرار داد که برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند اما آنان اعتنا نکردند؛ چرا که اولا در سال 32 سیدابوالقاسم کاشانی در مقابل دکتر مصدق قرار گرفته بود و آیت‌الله بروجردی نگران به قدرت رسیدن کمونیست‌ها و از بین رفتن حکومتش شیعه بود (‌اگر چه دولت ملی هرگز چنین تهدید نبود ولی اینگونه القا شد). حال آنکه این بار یک مرجع تقلید شیعه خود در رأس جنبش قرار داشت و هیچکس نگران از بین رفتن تنها دولت شیعه نبود. ثانیا شاه با تغییر تاریخ هجری خورشیدی به شاهنشاهی در سال 1355 روحانیت سنتی را هم رنجاند؛ هر چند شریف امامی در شهریور 57 بازگرداند. (جالب اینکه شاه بعد از سقوط تبریک نوروزی سال 1358 را 2538 امضا کرد.)

10. بلافاصله بعد از پخش پیام از رادیو شعر طنز هادی خرسندی منتشر شد:

«ز پشت رادیو گفتم به تأکید

که [...] خوردم غلط کردم ببخشید.»

این در حالی بود که نه از اینترنت خبری بود و نه شبکه‌های اجتماعی و شعر کپی و تکثیر می‌شد. هادی خرسندی البته بعد از انقلاب یک ضد انقلاب کامل شد.»