صدای شکستخوردگان تاریخ
از بهرام صادقی داستانهای زیادی منتشر نشده، با این حال با همان اندک آثار چاپشدهاش از تأثیرگذارترین چهرههای داستاننویسی ایران به شمار میرود. غلامحسین ساعدی درباره حضور بهرام صادقی در ادبیات معاصر ایران گفته بود که او بیشک یک امر استثنائی بود و به برخی از دلایل این استثنائیبودن هم اشاره کرده است: شکستن الگوهای قالبی، نمایش زندگی آمیخته به فلاکت از پشت منشورهای تازه، زندگی بیحادثه...
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، از بهرام صادقی داستانهای زیادی منتشر نشده، با این حال با همان اندک آثار چاپشدهاش از تأثیرگذارترین چهرههای داستاننویسی ایران به شمار میرود. غلامحسین ساعدی درباره حضور بهرام صادقی در ادبیات معاصر ایران گفته بود که او بیشک یک امر استثنائی بود و به برخی از دلایل این استثنائیبودن هم اشاره کرده است: شکستن الگوهای قالبی، نمایش زندگی آمیخته به فلاکت از پشت منشورهای تازه، زندگی بیحادثه و یکنواخت ولی انباشته از ماجراهای عبث، اعتراض مستتر با نیشخند تلخ و گزنده.
شرق نوشت: بهرام صادقی در پانزدهم دیماه 1315 در نجفآباد متولد شد و در آذر 1363 در حالی از دنیا رفت که مدتها بود حضوری در فضای ادبی و عمومی نداشت و در سایه و حاشیه به سر میبرد. صادقی در دوران نوجوانی شعرهایی با نام مستعار در نشریات ادبی منتشر کرده بود اما در بیستسالگی نخستین داستان کوتاهش را با نام «فردا در راه است» در مجله سخن چاپ کرد و با همین اولین داستانش خبر از ظهور نویسندهای صاحبسبک داد. او سپس به جنگ اصفهان پیوست و از چهرههای مؤثر آن به شمار میرفت. محمدعلی سپانلو، از هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی به عنوان پدران مکتب اصفهان یاد میکند. اما پیش از آنکه ارتباط صادقی با دیگر نویسندگان و شاعران برقرار شود، او در جلسه انجمن ادبی صائب که به کوشش حمید مصدق و ناصر مطیعی تشکیل میشد، شرکت میکرد.
داستانهای صادقی ردی پررنگ از فضای پس از کودتای 28 مرداد بر خود دارند و تعلیق و پادرهوا بودن میان امیدواری و ناامیدی آشکارا در آثارش دیده میشود. حسن میرعابدینی در «صد سال داستاننویسی ایران» میگوید مهمترین مضمون داستانهای صادقی جستوجو در عمیقترین لایههای ذهنی بازماندگان همه شکستهای تاریخی است. به اعتقاد او این جستوجو که با طنزی آمیخته به فاجعه و در شکلهای بدیع داستانی صورت میگیرد، بهرام صادقی را به قابل توجهترین نویسنده نسل خویش بدل کرده است.
صادقی کارهای اصلیاش را در میان سالهای 1335 تا 1341 نوشت و منتشر کرد. در سالهای پس از آن تا دهه پنجاه نیز معدود داستانهایی از او منتشر شد اما او بهطور خاص نویسنده دو دهه پیش از دهه پنجاه به شمار میرود. آدمهای داستانهای صادقی آدمهای مفلوک و گرفتار فقرند. آدمهای معمولی جامعه که دچار واخوردگی شدهاند و شکست بر شانههایشان سنگینی میکند و نیز روشنفکرانی که آرمانهایشان از میان رفته و همچنین کارمندان دونپایه و دانشجویانی که امیدی به آینده پیشرویشان ندارند. بهرام صادقی اینها را به شیوه خاص خودش در آثارش نشان داده است. او تلخیهای کشنده زندگی اجتماعی یک دوره را با روایتی طنزآمیز درآمیخته و در این میان به شکلی پنهان آرزوی خود برای برقراری عدالت اجتماعی را هم نشان داده است. ساعدی درباره طنز در داستانهای صادقی نوشته بود: «نویسنده تازهای پا به میدان گذاشته بود. شاید هم کسی حدس نمیزد که پشت این نقاب ناآشنا، از راه رسیدهای پنهان شده با کولهباری از طنز و هزل، نه به معنای طنز متداول یا هزل مرسوم و پذیرفتهشده، یعنی ساده و گذرا. نویسندهای پیدا شده که گریه و خنده را چنان ظریف به هم گره خواهد زد که به صورت پوزخندی شکوفه کند؛ نه به سبک گوگول یا مایهگرفته از کار چخوف و دیگران. انگشت روی نکتهای خواهد گذاشت و دنیای تازهای را نشان خواهد داد که کم کسی آن را میشناخته».
ساعدی در متنی که به «هنر داستاننویسی» بهرام صادقی مربوط است، نوشته که مهارت صادقی حملونقل اشخاص به اتاق کالبدشکافی یا اتاق پرتونگاری بود. ساعدی میگوید که او در داستانهایش از پشت یک صفحه، پوست و گوشت و رگ و پی آدمی را کنار میزد و کارش از درون شروع میشد: نمایش جمجمه و اسکلت هر آدمی آنچنان که هست، و بعد بیرونکشیدن گندابههای تجربههای عبث از زندگی پوچ و بیمعنی، و بازنمایی کولهبار زحمت بیهوده در عمرکشی و روزی را به روز دیگر دوختن و به جایی نرسیدن و آخرسر افلاس و پوسیدن.
اما داستانهای بهرام صادقی رد زمانهای خاص را بر خود دارند و بیآنکه عیان باشد تصویری از اجتماع خود به دست میدهند. به قول ساعدی او با چرخاندن مدام آدمهای داستانهایش و جادادنشان در جاهای مختلف، بهخصوص حضور مداوشان در برابر هم، تصویر بسیار دقیقی از یک جامعه راکد و بیمعنی ارائه میدهد.
با این وجود صادقی از آن دست نویسندگانی است که داستان را قربانی پیامی از پیش تعیینشده نمیکند. او معتقد بود که پیش از هر چیز باید داستانی برای نوشتن داشت. میرعابدینی میگوید که صادقی در داستانهایش بنیادیترین خصوصیتهای واقعیت را در ساختاری متشکل و بدیع ارائه میدهد: «او با ایجاد جهان داستانی خاص خود، بر تحملناپذیر بودن وضع موجود تأکید میورزد. او در پی پاسخهای آسانیاب نیست بلکه با طنزی شکبرانگیز، همواره پرسشی تازه پیشروی خواننده مینهد تا او با دید تازه به همه چیز بنگرد و هیچ رویدادی را قاعده نپندارد. از اینرو، طنز صادقی، با وجود تلخی و بدبینی، نفی زندگی نیست، افشاگر تمامی عواملی است که باعث حقارت و خواری انسان میشوند. طنز او برای کسانی نومیدکننده است که از حقیقت گریزانند و وحشت دارند که خود را در آینه آثار او بنگرند. صادقی با طنز و تخیل در برابر وضعی میایستد که انسانها را هرروزه بیچهرهتر و بیهویتتر میسازد. بنابراین، بیهویتشدن آدمها یکی از بنمایههای داستانهای اوست».
صادقی بیشتر نویسنده داستانهای کوتاه بود. او با داستانهای اولیهاش تلنگری زد اما به قول ساعدی بعد مشتی شد بر یک طبل ناپیدا که طنین غریبی در روح انسان داشت: «بسیاری را به تأمل واداشت و او بیآنکه خواهد، جای پای محکمی پیدا کرد. هر قصهای که از او چاپ میشد مسئله پیچیدهای را به صورت ساده مطرح میکرد. تکتک آدمهای ساخته و پرداخته او در کوچه و بازار و خانهها حضور داشتند، همسایه و قوم و خویش و همکار و رفیق و دوست و آشنا هم بودند، همه همدیگر را به ظاهر میشناختند، ولی نه به آن صورتی که بهرام صادقی نشان میداد».
244
کد خبر 2009701