فتح بستان؛ حاصل وحدت سپاه و ارتش
پس از عملیات ثامنالائمه (ع)، سرهنگ علی صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد. انتخاب وی که در زمان بنیصدر به جرم همکاری با سپاه، مغضوب واقعشده بود، در کنار فرمانده جدید سپاه (محسن رضایی)، نزدیکی بیشتر دو سازمان ارتش و سپاه را موجب شد و این امکان به وجود آمد که فرماندهان سپاه و ارتش، طرح عملیاتی جدید موسوم به کربلا را طراحی کنند.
عملیات طریقالقدس که با هدف آزادسازی بستان و رسیدن به مرز در چزابه، در جبهه جنوبی و منطقه عملیاتی بستان از تاریخ 8/9/1360 آغاز و تا 13/9/1360 ادامه یافت، اولین مرحله از این طرح محسوب میشود. ویژگی اصلی عملیات طریقالقدس، گذشتن از زمینهای رملی غیرقابلعبور در شمال منطقه عملیاتی بود که سبب غافلگیری دشمن شد. با موفقیت در محور شمالی، موقعیت نیروهای عراقی مستقر در محور جنوبی نیز متزلزل شد و عملیات این محور هم به پیروزی رسید. در این عملیات کلیه اهداف تأمین شد. شهر بستان و تنگه مهم چزابه آزاد شد. همچنین تصرف چزابه سبب شد که اتصال قوای دشمن در غرب کرخه و غرب کارون گسسته شود. بدین ترتیب توان ارتش عراق در جنوب تجزیه شد و زمینه مناسب برای پیروزی عملیات فتح المبین پدید آمد.[1]
روایت سرلشکر صفوی؛ فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه [2](قبل از عملیات) دشمن تا اندازه زیادی هوشیار شده بود، چون حجم نیروهای حاضر ما در منطقه زیاد بود. اسنادی که بعداً از عراقیها به دست آوردیم؛ نشان میداد که دشمن به یگانهایش آمادهباش صد در صد داده بود. این تحرکات در کل منطقه به طور طبیعی دشمن را هوشیار میکرد، ولی یکچیز را دشمن نفهمید که میتوانم بگویم عنایت خداوند متعال بود و آن تلاش اصلی عبور از رملها (از تپههای اللهاکبر به سمت مرز و شمال بستان) بود. یکی از امدادهای غیبی خداوند متعال که با چشم سر دیدیم، بارندگی شدید شب عملیات بود. این بارندگی اگرچه در محور جنوب کرخه، جایی که میبایست لشکر 16 و تیپ کربلا و تیپ عاشورا عمل میکردند، یک مقدار زمین را باتلاقی کرد، ولی در محور شمال سبب شد، زمین سفت و رملها قابلعبور شوند. بارندگی که میشود، رملها به هم میچسبند و عبور نیروها بسیار آسانتر میشود. حتی نفربرها هم در این وضعیت راحتتر میتوانند عبور کنند. میتوانم بگویم بعدازظهر روز اول، یعنی هشتم آذرماه شهر بستان آزاد شد ولیکن جنگ و عملیات، مخصوصاً پاتکهای دشمن ادامه پیدا کرد. از پاسگاه سوبله در محور چزابه، عراقیها زیاد فشار میآوردند. یا با تیر مستقیم تانک، خاکریزی که ما توی تنگه چزابه زده بودیم، از بین میبردند؛ مثلاً خاکریزی که 5/1 متر،2 متر ارتفاع داشت، اینقدر تیر مستقیم تانک میزدند که میشد نیم متر. یا در محور جنوب از سمت هویزه فشار میآوردند.
روایت سردار قربانی؛ فرمانده تیپ کربلا در عملیات طریقالقدس [3]مأموریت تیپ ما و ارتش در محور جنوب رودخانه کرخه، عبور از پل رودخانه سابله، پاک سازی و تصرف جاده اصلی سوسنگرد - بستان، آزادسازی بستان و منطقه میانی طریقالقدس، پدافند در حاشیه هورالهویزه و الحاق با یگانهای شمال و جنوب منطقه عملیات بود. سمت راست تیپ ما در شمال رودخانه کرخه، تیپ امام حسین (ع) و سمت چپ ما، تیپ عاشورا بود. تیپ کربلا خط اول دشمن را تا پل سابله گرفت و خط دشمن در آنجا سقوط کرد. در واقع ما روز اول، منطقه خودمان را پاکسازی کردیم. روز دوم نیروهایمان از پل اول رودخانه سابله عبور کردند و تا آنطرف پل دوم رفتند و از آنجا با آر پی چی 7 و تیربار، عراقیها را تار و مار کردند. خلاصه، در روز اول و دوم دیگر نتوانستند روی آن دو پل تردد کنند و همگی فرار کردند. تا روز چهارم (12 آذر) که ارتش عراق تصمیم گرفت از طریق پل سابله بهطرف بستان حمله کند، نیروهای تیپ کربلا در اطراف دو پل رودخانه سابله مستقر بودند و کاملاً مراقبت میکردند.
روایت سردار علی اسحاقی؛ فرمانده جنگ الکترونیک سپاه در دفاع مقدس [4]کشف پاتک عراق در پل سابلهیک اتفاق خیلی جالبی در بهرهبرداری از شنود و جنگ الکترونیک در عملیات طریقالقدس افتاد. ما در مرحله دوم عملیات، به چزابه رسیده بودیم، بستان را هم آزادکرده بودیم. عراقیها ازیکطرف به هور پهلو داده بودند و از طرف دیگر هم برای اینکه به نیروهایشان در چزابه وصل شوند، از هور هم نمیتوانستند بیایند. تدبیر عراقیها این بود که به نحوی ارتباطشان را با نیروهای خودشان در چزابه برقرار کنند و نیروهای ما را از منطقه بستان دور بزنند؛ یعنی تنها راه اتصال نیروهای عراق در شمال و جنوب منطقه که ارتباطشان در منطقه بستان قطعشده بود، از پل سابله بود. از طرف دیگر، ما حس میکردیم، اینها در تدارک یک پاتک سنگیناند، ولی محل این پاتک را نمیدانستیم کجاست. خیلی هم فشار میآوردیم که آن را ارزیابی کنیم، اما نمیفهمیدیم. ما دائماً در همین فکر بودیم و مرتب بچههای شنود را بیدار نگه میداشتیم و میگفتیم نخوابید و این چند روز سعی کنید که هوشیار باشید. شیفتهای ما سه نفره بیدار بودند. هم در پایگاههایی که در میشداغ بود، هم در شمال هویزه و هم در خود مقر بردیه که مستقر بودیم، مراقب بودیم، تا اینکه پاتک دشمن کشف شد. عراقیها با یک گردان زرهی به فرماندهی سرهنگ موفق که آدم بسیار اعجوبه و سمجی بود و فکرش هم خیلی کار میکرد و یک تیپ نیروی مخصوص جلو آمدند. ما اخبار این عملیات را میشنیدیم، ولی موقعیت آن را دقیق نمیدانستیم. تا اینکه عراقیها بعد از به شهادت رساندن چند نفر و به اسارت گرفتن 2 نفر، به پل سابله رسیدند. زمانی که عراقیها به پل رسیدند، تانک اولی گزارش داد که من الان به پل رسیدم و دارم عبور میکنم. ما که پیام را دریافت کردیم، پلهای منطقه را ارزیابی کردیم و دیدیم در چزابه پل نداریم. پل بستان هم که در دست نیروهای ماست و رزمندگان بهطور کامل در بستان مستقرند. در نیسان هم حضور نداریم؛ این حتماً سابله است. آقای رشید در مقرش بود. من رفتم و گفتم آقای رشید، عراقیها دارند از سابله عبور میکنند. پرید بالا و گفت ها! چه میگویی؟ گفتم دارند عبور میکنند. گفت از کجا میگویی؟ گفتم یک واحدی از عراقیها با تانک الآن، روی پل در حال عبور است و در خواست میکند که گروهان بعدی بیاید و میگوید من گروهانم را تا نیم ساعت دیگر عبور میدهم. ما فهمیدیم استعداد دشمن بیش از یک گروهان است. خائن! فلان! بلند شوآقای قربانی ابتدا قبول نمیکرد. میگفت نه دشمن؟ کی؟ کجا؟ من اینجا هستم. دشمن عبور نکرده است! وقتی من برای رشید توضیح دادم که آقای قربانی تکذیب میکند، هرچه تلاش میکرد با مرتضی قربانی ارتباط برقرار کند، نمیتوانست؛ او به گوش نبود. من دو تا پیک موتورسوار فرستادم. آقای قربانی اخیراً یک مصاحبه داشت. میگفت من داخل سنگر بودم که یک بسیجی آمد و به من گفت؛ خائن! فلان! بلند شو. عراقیها از سابله عبور کردهاند و دارند به سمت بستان میروند. آن دو نفر به آنجا رفتند. ما به این دو تا پیک گفتیم، حتماً او را پیدا کنید و تهدیدش کنید که باید بلند شود و جواب بدهد. شما حتماً مطمئن شوید با آقای رشید ارتباط برقرار کرده است، بعد بیایید. وقتی اینها رفتند، ایشان دید موضوع جدی است، با آقای رشید ارتباط برقرار کرد. من یادم هست آقای رشید داد زد و فریاد کشید که چرا بلند نمیشوی ببینی چه خبر است. برو ببین. عراق از پل سابله عبور کرده است. یک گروهانش رفته است. گروهان دومش هم دارد میرود. شما تکذیب میکنی؟! چی رو تکذیب میکنی؟ که مرتضی قربانی بلند میشود و میرود. وقتی بلند شد و رفت، دید بله! عراق عبور کرده است. آنوقت نیروهایش را جمع کرد و سراغ تانکها رفتند و 2 تا از تانکها را روی پل زدند. همه ریختند در منطقه و این دو گروهان تانک را آنطرف سابله زدند؛ اما سرهنگ موفق، این آدم عجیب که در یکی از تانکها بود و نیروهای عراقی را فرماندهی میکرد، از تانک بیرون آمده و مقداری در حاشیه رودخانه سابله دویده بود و ازآنجا با شنا فرار کرده و عقب آمده بود.
روایت سردار مرتضی قربانی [5]فتح بستان، فتح دلهافتح بستان، فتح دلها بود که حاصل فرماندهی حضرت امام (ره) و تألیف قلوب ارتشی هاو سپاهیها بود. در این عملیات، در آمبولانسهای سپاه و ارتش که جنازه شهید یا مجروح حمل میکردند، خون جهادی، سپاهی، بسیجی و ارتشی با هم مخلوط شد. این وحدت و این خونها مایه پیروزی ما بود. ارتش عراق فقط در نزدیکی و جنوب پل سابله، یک لشکر زرهی و چند تیپ پیاده و تکاور وارد عمل کرد. چه کسی جز خدا و اهلبیت (ع)، نیروهای مجهز ارتش عراق را شکست داد. بههرحال به دلیل مقاومت و پایداری جانانه نیروها در این ده، دوازده روز، دشمن تلفاتش دو برابر شد. شجاعت و رشادت رزمندگان و یاری خداوند، موجب شکست دشمن تا بن دندان مسلح شد. در ضمن نیروهایمان غنایم و اسرای زیادی گرفتند. منابع: [1] جمعی از نویسندگان، اطلس جنگ ایران و عراق، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم 1399، صفحه 47.[2] اردستانی، حسین، از سنندج تا خرمشهر: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت سید یحیی (رحیم) صفوی، (جلد اول)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول 1399، صفحات 373،374،376.[3] رزاقزاده، امیر، در مسیر پیروزی: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت مرتضی قربانی (جلد اول)، تهران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول 1398، صفحات 243،246،252.[4] ایزدی، یدالله، جنگ الکترونیک: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت علی اسحاقی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول 1397، صفحات 106،107،108،109،110.[5] رزاقزاده، امیر، در مسیر پیروزی: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت مرتضی قربانی (جلد اول)، تهران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول 1398، صفحه 264.
منبع: ایبنا