پنج‌شنبه 8 آذر 1403

«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است!

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است!

گروه جامعه؛ نعیمه جاویدی: حال و هوای راه رفتن و عزاداری روی فرش سرخ بین الحرمین در ایام اربعین، اصلاً حکایت شیرین تر از عسل است. همه جای جهان «فرش قرمز»، عنوان جذاب و فریبایی به نظر می رسد که چشم مردم را خیره می کند به جشنواره ها و فستیوال های مختلف. اینجا در کربلا اما ماجرا فرق دارد. زائران اربعینی غبار فرش قرمز حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) را با هیچ جایزه و مزدی در دنیا عوض نمی کنند. شاهد می خواهی؟ پاهای خسته، تاول زده و چهره های آفتاب سوخته شان در مسیر پیاده روی اربعین. اینجا کسی دنبال ژست، عکس و شهرت نیست. پیش هر زائری که کُنده زانو زمین بزنی و گوش تیز کنی برای شنیدن مویه ها و نجواهایش، می بینی که جان کلامش به اباعبدالله (ع) انگار همین باشد: «اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم...»

اینجا حکایتی از ماست، روایت هایی از فرش های قرمز معروف جهان و آن جمله مردی است که هر وقت یادش می کنیم، صدایی در سینه مان می گوید: «آخ، سردار! چو بوی گل کجا رفتی؟» اینجا درست به گواه همین سطرها و کلمات بعد، می خوانیم که کدام فرش قرمزها، بالاتر از قالیچه سلیمان پرواز می کنند و چطور؟

تقلای یک فرش در نمایش شکوه

«فرش قرمز»؛ عنوان جذابی به نظر می رسد. هرجا این فرش پهن شود یعنی رویدادی اساسی در یک حوزه در حال رخ دادن است و پر خبر. از همان دست اخباری که تا مدتی چشم و گوش رسانه ای مردم را به خودش خیره می کند و شاید حتی حالشان را دگرگون. در ینگه دنیا و جشنواره های غربی، فرش قرمز خیلی جاها خوش رقصی می کند برای نمایش شکوه. طوری که چهره های حوزه های مختلف فرهنگ، هنر و سرگرمی برای داشتن یک فریم عکس ناقابل در محوطه جشنواره هایی مانند کن، اسکار، مت گالا و... در همان محوطه بزرگ پوشیده شده با فرش قرمز، سر از پا نمی شناسند.

همه غوغاهای یک فرش پر حاشیه!

همه ساله در حاشیه برپایی مراسم های مفروش به فرش قرمز غربی، اخباری هم منتشر می شود که اتفاقاً جریان ساز و پر بازدید هم هستند. همان اخباری که افشاگری می کند که فلان بازیگر، خواننده، فعال مجازی یا بهمان چهره آن عرصه و این زمینه برای اینکه فقط به این جشنواره ها دعوت شوند. پاهایشان فرش قرمز این جشنواره را لمس کند و عطششان برای رسیدن به شهرتِ بیشتر بی پاسخ نماند، وارد دنیای باندبازی و لابی می شوند.

این خبرها دقیقاً به جریان مالی ناشی از این ماجراها می پردازند. به ابعاد مختلف آن و روابط آشکار و پنهانی که فرصت حضور بعضی ها روی این فرش قرمز را خارج از قواعد و ضوابط موجود فراهم کرده، دامن می زنند و از چگونگی اش می گویند. همان خبرهایی که خواسته یا ناخواسته به نحوی به مهم تر جلوه دادن برنامه های فرش قرمز دامن می زنند. کار، گاهی مواقع تا جایی پیش می رود که انگار شوکت و هیبتی «افسانه گون» به خودش می گیرد این فرش سرخ لاکی... این همه غوغا، سر و دست شکستن برای قدم زدن و عکاسی روی یک فرش. حس غریبی است؛ عمری تلاش کنی. شب و روزت را به هم بدوزی. کار کنی و کوشش تا دست آخر یک عکس روی یک فرش بشود مهمترین مدرک ارزشمندی، اعتبار و معروف بودنت در جهان!

کسی برایت فرش قرمز پهن کرده؟

اصلاً این عبارت «فرش قرمز» چنان در تاریخ و فرهنگ کشورها و کشور ما جاخوش کرده که در عالم ادبیات و ضرب المثل هم جمله ای اختصاصی و مربوط به خود دارد. وقتی کسی سرزده، جایی می رود و انتظاراتی عجیب و غریب دارد که او را تحویل بگیرند و حرمتش کنند در حالیکه انتظارش کاذب است یا دست کم میزبان بخواهد اینطور وانمود کند و شأن او را پایین بیاورد در پاسخ به توقعاتش که به نظر بیجا می رسند، می گوید: «حالا مگر کسی برایت فرش قرمز پهن کرده؟» کنایه از اینکه به پای خودت آمدی و کسی هم اینجا منتظرت نبوده است. با این حال رگ و ریشه های لطیف تری از فرش قرمز هم در فرهنگ، هنر و سبک زندگی مردم کشورمان هست.

ما فرش قرمز داشتیم، ژست و جشنواره نه!

دیدی وقتی یک چیز، حتی یک شی اعلاء زیاد و فراوان باشد چشم و طبع آدم به آن عادت و خو می کند و از فرط همین عادت آن را نمی بیند. بله ماجرای فرش قرمز هم برای ما همین، فراوانِ عادی شده ی کهن است. چنان آرام، روزمره و جزئی از زندگی ما شده که بیا و ببین! البته یکی، 2 دهه می شود که کمی سبک زندگی و چیدمان خانه های ایرانی فرق کرده است تا همان دهه هشتاد اما هنوز هم کف خیلی از خانه های ایرانی، فرش سرخ لاکی بافت کاشان، کرمان، تبریز، سیستان و بلوچستان و... پهن بود. دست کم هر کداممان هم 2، 3 عکس با این فرشها داریم. عکس های باصفا، ساده، صمیمی و بیخبر از اینکه گوشه ای دیگر از دنیا برای عکس گرفتن روی فرش قرمز فلان مراسم و جشنواره، مسابقه ها برپاست!

ما مال خودمان بودیم، خالص و دربست!

آری، عزیز! ما عمری، یک گوشه آرام برای خودمان زندگی می کردیم. درست همان وقت هایی که وقتی یک استکان چای خوش رنگ و دبش را هورت می کشیدیم و دستی به کرک فرش سرخی که روی آن نشسته بودیم و کِیف عالم را می بردیم. از توی قندان لب پر، یک قند درشت سوا می کردیم و می انداختیم گوشه لبمان و هورت بعدی را از نعلبکی پر از چای می کشیدیم.

ما حتی به فکرمان هم نمی رسید که «به وقت چای» ما چقدر زنده، واقعی، شیرین، بی تکلف و بی اداتر از «تی تایم» خارجی است. همان که لذت چای نوشیدن را گره می زدند به زرق و برق فنجان های دهانه بزرگ انگلیسی یا آن قوری لندنی... بله! ما چشممان زندگی خودمان را گرفته بود و کاری به زندگی دیگران نداشتیم. ما مال خودمان، مال احوال و مرام خودمان بودیم؛ دربست، مفید و خالص!

اشک روضه، اکسیر پرواز قالی سرخ!

حواسمان از اربعین و فرش قرمز پرت نشده؛ نَقل، نقل خاطره هاست. ما روی فرش سرخ زندگی خودمان لم می دادیم و خستگی در می کردیم. اگر حواسمان پرت می شد و استکان چای روی فرش می ریخت، یک حبه قند روی کرک خیس از چای فرش می انداختیم با این امید که: انشاءالله چای روضه و عروسی روی فرش داغون شود! روضه برای ما هیچ وقت عزا نبود؛ زندگی بود. بعد هم با دستمالی نم، لکه چای را پاک می کردیم.

فرش های قرمز دستباف خانه ما روزی مال عرش می شدند و تیز پروازتر از قالیچه سلیمان که رویشان می نشستیم، روضه کربلا می خواندند و اشک خودمان و مستمعان روضه چکه می کرد از نوک مژه هایمان روی گل قالی. ما روی همین فرش ها استکان و نعلبکی های چای روضه را ردیف می کردیم پشت سر هم. ما بهترین فرش هایمان را برای روضه پهن می کردیم.

چرا پرچم گنبد سیدالشهدا (ع) سرخ است؟

فرش سرخ اما جایی دیگر در همین حوالی و همسایگی کشور ما معنای دیگری دارد. اصلاً «سرخ» در این سرزمین، هویت جانانه دیگری دارد. سرخ در عراق در سرزمین واقعه خونین عاشورای 61 هجری. قمری، قرن هاست که نماد خون مظلوم و مظلومیت است. همان مظلومی که دادخواه خونش خدا و امام زمان (ع) هستند. اصلاً از القاب ولی عصر (عج)؛ «منتقم» است. پرچم گنبد بناهای مذهبی به خصوص بارگاه و مزار اهل بیت (ع) در جهان سبز است. اینجا در عراق اما حرف از همان هویت خون جوشان تا ظهور است. اینجا در کربلا تنها جایی است که پرچم گنبد امام حسین (ع) و حضرت اباالفضل (ع) سرخ است. عرب وقتی بالای مزاری پرچم سرخ به اهتزار دربیاورد یعنی انتقام خون این شهید را نگرفته اند. این پرچم آنقدر بالا و در اهتزاز می ماند که انتقام خون صاحب مظلومش گرفته شود.

پرچم سرخ و مدام زمزمه دعای فرج...

کربلا رفته باشی یا نرفته باشی، همین که چشمت به پرچم سرخ گنبد گره بخورد بعید نیست که در ذهنت چند بیتی از ترکیب بند «محتشم کاشانی» رحمت الله علیه مرور شود: «این کشته فتاده به هامون حسین توست / وین صید دست وپا زده در خون حسین توست /... این ماهی فتاده به دریای خون که هست / زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست / این غرقه ی محیط شهادت که روی دشت / از موج خون او شده گلگون، حسین توست....»

همین که پایت به کربلا می رسد، همین که گنبد و پرچم سرخ را می بینی که فقط در ایام محرم و صفر به نشانه عزا با پرچمی سیاه با نوشته های سرخ تعویض می شود، حالی غریب را تجربه می کنی. لبت، زیارتنامه و اذن ورود می خواند و دلت دعای فرج. انگار انتظار در سینه ات چنگ می زند و اولین دعای تحت قبه ات همان جا که تضمین داده اند، اجابت ردخور ندارد، همین می شود که: خدایا منتقم خون حسین مظلوم را برسان!

وقتی بین الحرمین، سرخپوش می شود...

اصلاً عکس های کربلا که در ایام محرم و صفر گرفته شده باشند یا دیگر ایام سال را به خوبی می توان از هم تشخیص داد. از همین رد رنگ سرخ که همه جا هست. از حاشیه و متن دوزی پرچم عزای گنبد. از چراغ های حرم که سرخ می شوند. البته بیش از همه از بین الحرمین سرخپوش! همین خیابان بهشتی که از شب تاسوعا و عاشورای حسینی تا اربعین سرخ می ماند. اینجا هم ماجرا، ماجرای «فرش قرمز» است. اینجا فرش سرخ همه جا را می پوشاند. طوری که همین که خودت را به محوطه بین الحرمین و حرم برسانی، به ادب پا از کفش می کنی. روی فرش سرخی راه می روی که برای زائران حسین (ع) پهن کرده اند. اربعین، آدم باید قید تلفن همراهش را بزند. خودش باشد و خودش تمام قدم به قدم های این پیاده روی افلاکی را. فقط یکجا تلفن همراه باید باشد. باید با فرش قرمز بین الحرمین، عکس بگیری و فخرش را بفروشی به همه فرش های سرخ جهان...

ای دائم الکرم حسین...

موکب داران و پیرغلامان حسینی می گویند که فلسفه پهن شدن فرش سرخ کربلا که دسته های عزاداری «هروله کنان» روی آن می دوند، شیون و عزادارای می کنند این است که روزگاری روی زمین همین دشت پهناور، خون مظلومان به زمین ریخت... راستش را بخواهی اینجا خجالت می کشی پا روی فرش سرخ بگذاری. به خودت نهیب می زنی که اینجا؛ قدم به قدم تا اگر چشم دل کار کند، گردنه ی خون شهید است... اینجا باید روی پای مژگان چشم تر راه بروی.

کیفوری و شرمنده؛ نرمی مخملین فرش قرمز حرم مثل مهری مادری پاهای خسته تو و بقیه زئران پیاده پای اربعین را در آغوش گرفته است. اینجا برای همه زائران خسته و سرزده، فرش قرمز پهن کرده اند و تحویلشان گرفته اند. میزبان از این مظلوم عطشان، مهربان تر سراغ داری؟ پیش خودت می گویی: همه کارها را که تو کردی حسین جان! حالا برایمان فرش قرمز هم پهن می کنی؟ ای دائم الکَرم حسین / ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین (ع)...

سلام اربعینی مخصوص شهدای شاهچراغ

اربعین امسال اما حسابی فرق دارد. دست کم به اندازه غربت و اندوه زائران شیرازی اربعین. همان همشهریان زائران شهید حرم حضرت شاهچراغ. این عاشقان داغدار، خسته راه و زائران حسینی همین که به عتبات می رسند، توی حرم یک سلام از طرف خودشان می دهند و هزار تا از طرف آن زائران شهید. به خصوص به نیابت از عمو «غلام عباس» خادم شهید حرم در واقعه تروریستی حمله اخیر به این بارگاه. همان پیرغلام خادم و در تمنای شهادت. همان که موکب دار اربعینی روستای خرامه شیراز هم بود و بالاخره دستش به دامن شهادت رسید. همان که کف جاده می نشست و فالوده شیرازی به زائران تعارف می کرد. با روی خوش، اصرار و اشک چشم...

به همین فرش قرمز حرم، قسم!

راستش را بخواهی، اینجا در حرم حضرت شاهچراغ هم چند وقتی است که سرخ، رنگ قریبی شده. توی صحن همین بارگاه، پیکرهایی دفن شده اند که پیشوند «شهید» کنار نامشان نشسته است. پرچم این بارگاه به نشان اینکه انتقام خون مظلومشان گرفته می شود، سرخ شد. راستی؛ اینجا هم فرشی سرخ پهن است. دور تا دور مزار شهدای هر دو سال این وقایع تروریستی.

اینجا دلت می خواهد یک عکس کنار مزار سرخپوش این شهدا با فرشینه قرمز، عکسی به یادگار بگیری. همین که پایت به کربلا رسید؛ به فرش سرخ بارگاه همان آقایی که پرچم خونخواهی اش هنوز برافراشته است، سلام این شهیدان را برسانی به سالار شهیدشان. یاد رد خون سرخ زائران شهید شاهچراغ روی فرش قرمز بین الحرمین رهایت نمی کند درست مانند آن جمله یادگاری و عزیز سردار که: «ما ملت امام حسینیم، ما ملت شهادتیم...» به همین فرش سرخ حرم قسم!

پایان پیام /

شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

اربعین

فرش قرمز ارز اربعین سماح اسکار این خبر توسط افراد زیر ویرایش شده است
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 2
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 3
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 4
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 5
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 6
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 7
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 8
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 9
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 10
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 11
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 12
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 13
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 14
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 15
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 16
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 17
«فرش قرمز» ما «قالیچه سلیمان» است! 18