«قرن من» گونتر گراس چاپ دومی شد / صد داستان برای روایت تاریخ
نشر نیلوفر دومین چاپ کتاب «قرن من» اثر گونتر گراس را با ترجمه کامران جمالی منتشر کرد.
نشر نیلوفر دومین چاپ کتاب «قرن من» اثر گونتر گراس را با ترجمه کامران جمالی منتشر کرد.
به گزارش خبرنگار مهر، چاپ دوم کتاب «قرن من» اثر گونتر گراس و ترجمه کامران جمالی در 518 صفحه و بهای 245 هزار تومان توسط نشر نیلوفر منتشر شد. چاپ اول نشر نیلوفر از این کتاب سال 1394 با شمارگان 1650 نسخه و بهای 33 هزار تومان منتشر شده بود. گونتر گراس برجستهترین نویسنده معاصر آلمان و صاحب آثار ماندگاری همچون «طبل حلبی»، «سالهای سگ» و «بیحسی موضعی» راست. «قرن من» آخرین اثر اوست. این نویسنده بعد از انتشار این کتاب در سال 1999 آخرین جایزهی نوبل ادبیات قرن را هم از آن خود کرد.
«قرن من» از صد داستان کوتاه تشکیل شده که هر کدام به یکی از مسائل مهم قرن بیستم نظر دارند. قرنی که آن را با پیشرفتهای چشمگیر علم و تکنولوژی، جنگ، خفقان، زیادهخواهی و... به یاد میآورند. راوی هر یک از این داستانها متفاوت است؛ پس مخاطب با داستانهایی متنوع و از زاویهدیدهای گوناگون مواجه میشود. راوی چند داستان آن هم خود گونتر گراس است. این داستانها وحدت موضوعی ندارند. شاید چند داستانی که به جنگهای جهانی یا شورش دهه شصت اروپا پرداختهاند به لحاظ درونمایه یکی باشند؛ اما در باقی موارد هر داستان فضا و موضوع مستقل خود را دارد. عجیب اینکه با تمام این اوصاف یک سیر خطی همه این داستانها را به هم مربوط میکند و از این کتاب یک مجموعه داستان بههمپیوسته میسازد.
گراس در کتاب قرن من بهخوبی تخیل و تاریخ و واقعیت و داستان را به هم پیونده زده و اثری کمنظیر خلق کرده است. کار او را میتوان یک نوع تاریخنگاری با شیوهای مبتکرانه دانست. مترجم با آوردن پینوشتهای متعدد سعی کرده به مخاطب ایرانی برای درک آسانتر مطالب کتاب کمک کند.
در بخشی از متن کتاب آمده است:
«زمانی که از شدت طوفان کاسته شد، خسارتها را مشاهده کردیم. میخواستیم گزارش بدهیم. این کار را آموخته بودیم. تخصص ما در همین بود. اما زمانی که جنگ رو به پایان میرفت و آنچه میتوانست موضوع گزارشها قرار گیرد، تنها خسارتها و ضایعات بود، از ما حداکثر فقط آن هم تا آخرین روز جنگ فراخوان استقامت میخواستند. البته من درباره صفهای طویل آوارگان فراری پروس شرقی نوشته بودم که قصد داشتند از هایلیگن بابل از روی یخهای رودخانه هاف خود را به باریکهای خشک برسانند، اما هیچکس، هیچ سیگنالی گزارش مرا از این فاجعه نکبتآلود چاپ نکرد.»