مأموریت: مدرسه فرهنگ
خبرگزاری فارس گروه آموزش و پرورش: اردوان مجیدی پژوهشگر و فعال تعلیم و تربیت در سلسله یادداشتهایی، به ریشهیابی و کالبد شکافی مشکلات ماهوی نظام تعلیم و تربیت و ارائه راهحلهای ممکن میپردازد؛ در چهاردهمین بخش از این یادداشتها آمده است: از پیش فرضهایی صحبت کردیم، که نظام تعلیم و تربیت به غلط آنها را لایتغیر فرض کرده، بر آنها پافشاری میکند. در یادداشت دهم، در مورد ماموریت مدارس در جامعه، و پوشش اهداف آموزشی در این ماموریت صحبت کردیم؛ و اینکه نظام رسمی به صورت یک پیش فرض به این ماموریت نگاه میکند. قرار شد که این پیش فرض را از چهار منظر در چند یادداشت بعدی بررسی کنیم. در سه یادداشت قبلی از منظر اول و دوم یعنی اهداف دانشی و اهداف مهارتی به موضوع پرداخته بودیم. در ادامه بحث را در منظر سوم یعنی اهداف فرهنگ دنبال میکنیم.
از حافظه فردی تا حافظه جامعه
برای اینکه بتوانیم مشخص کنیم در اهداف آموزشی، اهداف از نوع فرهنگ چه گونه اهدافی هستند، ابتدا لازم است مشخص کنیم منظور ما از فرهنگ چیست. صدها تعریف از فرهنگ وجود دارد، که هر کدام یا پدیده متفاوتی را تبیین میکنند، یا بعضا یک پدیده از زوایای مختلف را ترسیم میکنند. برای اینکه منظور ما از فرهنگ روشن شود، کمی به ماهیت آن به صورت اجمالی اشاره کنیم.
فرهنگ را به نوعی میتوان یک حافظه دانست. اما البته متفاوت با برداشتی که به صورت معمول از حافظه داریم.
حافظه انسان طیفها و ابعاد مختلفی دارد. در یک دسته بندی ساده و کمی غیر دقیق، میتوانیم دو دسته حافظه فردی را شناسائی کنیم. در دسته اول حافظه، پدیدهها، وقایع و گفتارها و نظایر آن را ذخیره کرده و به یاد میآورد، که مستقیما نسبت به آن آگاهی داریم، و بعضا با کلام نیز میتوانیم آن را بیان کنیم. به یاد آوردن چهره، اتفاقات و نظایر آن، از این دسته است. اما در دسته دوم حافظه رفتارها و واکنشهایمان را ذخیره کرده، و در مواقع ضروری دوباره آن رفتارها و واکنشها را بروز میدهد. مثلا وقتی یاد میگیرید که چگونه با یکدست دکمه لباس خود را ببندید، دفعه بعد دست شما همان حرکات را مجددا تکرار میکند. یا وقتی معده شما هر روز ساعت 10 یک چای با شیرینی دریافت کرد، در روزهای بعد سر این ساعت ترشحات اسید معده و انسولین شروع میشود، و احساس گرسنگی و تمایل به خوردن چیز شیرین پیدا میکنید. اینها حافظه بدن و عملکرد شما هستند، که مهارتها و عادتها از این دسته محسوب میشوند. چه آن نوع حافظه دسته اول و چه حافظه دسته دوم، هر دو دسته حافظههای فردی محسوب میشوند، و در درون مغز یا جای دیگری از بدن یا روح فرد قرار دارند.
اما نوع دیگری از حافظه وجود دارد که فردی نیست. جامعه چیزی را به خاطر میسپارد و در مورد آن واکنش نشان میدهد. مثلا وقتی جامعه، متوجه شد میتوان با دست دادن با هم، احساس صمیمیت، دوستی، آشتی و عدم دشمنی را به هم منتقل کنیم، و فضای اجتماعی مطلوبتر و صمیمانهتری را ایجاد کنیم، آن را به عنوان یک قرار نانوشته در حافظه جامعه ثبت کرده، و پس از مدتی، دست دادن به صورت یک هنجار در جامعه ایجاد میشود، و افراد آن جامعه با رسیدن به یکدیگر، و حین سلام کردن یا خداحافظی، با هم دست میدهند.
این ممکن است در جوامع مختلف به شکلهای مختلفی بروز کند. مثلا در برخی کشورها کلاه خود را بر میدارند. یا برخی از کشورهای عربی، افراد در سطح بالای تعامل و اعلام صلح جوئی، بینی خود را به هم میمالند![1] در واقع این رفتار در حافظه جامعه باقی مانده است.
رسوب رفتارها
حالا اگر اتفاقی نظیر شیوع ویروس کرونا در جامعه رخ داد، ممکن است این دست دادن پس از مدتی به صورت یک رفتار نامطلوب درآید. اتفاقی که این روزها باید از آن نگرانی داشت، ماندگار شدن بعضی رفتارها بواسطه این همه گیری است. یعنی اگر این همه گیری مثلا یک سال یا بیشتر طول بکشد، ممکن است دست ندادن در جامعه، به یک هنجار تبدیل شده، و دست دادن و روبوسی به صورت ناهنجاری درآید.
همچنین ممکن است دید و بازدیدهای خانوادگی، پس از فروکش کردن این همه گیری، کاهش قابل توجهی پیدا کند، و جامعه پس از کرونا، سطح تعامل اجتماعی کمتری نسبت به جامعه پیش از کرونا داشته باشد، و استقبال از میهمان و حتی سرکشی به والدین کاهش پیدا کند. همانطور که دید و بازدید و صله رحم در برخی از کشورهای غربی نظیر آلمان و انگلستان، بسیار کمتر از کشورهائی نظیر ایران، کشورهای عربی، ایتالیا و اسپانیا است.
یا رسم برگزاری جلسات در حوزههای کاری، کاهش پیدا کرده و بتدریج امور بیش از آنکه به صورت جلسهای حل و فصل شود، به صورت تعامل الکترونیکی و ارسال رفت و برگشتی متن و صوت ضبط شده، رفع و رجوع شود.
انباشتگر رفتار اجتماعی
یک شخص تازه وارد، از طریق مواجهه یا مشاهده، یا نگاه سنگین یا بعضا تذکر و توضیح کلامی افراد آن جامعه، این رفتار را از حافظه جامعه به حافظه فردی خود منتقل کرده، و پس از مدتی خودش حمل کننده این موضوع در حافظه جامعه، و منتقل کننده به دیگران خواهد بود. به عبارت دیگر حافظه جامعه از مجموع حافظههای افراد به صورت هماهنگ با یکدیگر تشکیل میشود.
به عبارت دیگر بواسطه وقایعی که در جامعه رخ میدهد، یک رفتار شکل گرفته، و بتدریج در حافظه جامعه رسوب کرده، و ماندگار میشود.
فرهنگ یکی از انواع این حافظه جامعه است. فرهنگ رفتارهای انسانها را در مقابل پدیدههای اجتماعی، شکل میدهد. دست دادن یا ندادن، در فرهنگ جامعه رسوب میکند. فرهنگ جامعه باعث میشود رفتار آحاد آن جامعه بصورت ناخودآگاه، و بدون فکر کردن به آن، بروز پیدا کند. وقتی دست دادن در فرهنگ یک جامعه قرار میگیرد، همه افراد در آن جامعه به صورت ناخودآگاه، در هنگام ملاقات یکدیگر، با هم دست میدهند. اگر کسی هم دست ندهد، با نگاههای سنگین سایر افراد جامعه مواجه میشود؛ این در واقع فشار هنجاری به شخص برای تبعیت از رفتارهای موجود در حافظه جامعه است.
به عبارت دیگر فرهنگ یک انباشتگر رفتارهای جامعه است [2].
ماموریت: مدرسه فرهنگ
حالا میتوانیم به سراغ مدرسه و تربیت بچهها، و ماموریتی که برای مدرسه ترسیم کردیم (در یادداشت دهم) برویم. یکی از مهمترین وظایف مدرسه، آماده کردن شاگردان برای حضور و ایفای نقش موثر در جامعه، و جامعه پذیری شاگردان، شکل دادن و انتقال فرهنگ مناسب به شاگردان است. جامعه از مدرسه انتظار دارد، فرزندانش در مدرسه فرهنگ مناسب را کسب کنند. حتی از مدرسه این انتظار میرود که مولفههای فرهنگ مطلوب که هنوز در جامعه رایج نشده است، ولی برای جامعه پیشرفته و آرمانی آینده مد نظر است، در مدرسه به شاگردان منتقل شده، و از طریق مدرسه این فرهنگ مطلوب آینده در جامعه رواج پیدا کند.
فرهنگهایی برای یک جامعه مطلوب
برای اینکه در مورد این وظیفه مدارس بیشتر صحبت کنیم، ابتدا نگاهی به نمونههائی از فرهنگهایی که انتقال آنها در مدرسه مورد انتظار است، بیاندازیم:
* فرهنگ شهروندی (در ابعادی نظیر حفظ اموال عمومی، رعایت قانون، استفاده از فضای سبز، رفت و آمد شهری و...)، * فرهنگ سلامت (در ابعادی نظیر پاکیزگی فردی، بهداشت اجتماعی، تغذیه و...)، * فرهنگ بندگی (در ابعادی نظیر توکل به خدا، عبادات، دعا، نماز جماعت و...)، * فرهنگ کار (در ابعادی نظیر تقید به کار، دست به آچار بودن، استفاده از ابزارکار مناسب، مراقبت از کیفیت کار و...)، * فرهنگ اقتصادی (در ابعادی نظیر رزق حلال، برنامه ریزی مالی، مدیریت هزینهها، پرهیز از اسراف، بهره وری و...)، * فرهنگ دانایی (در ابعادی نظیر مطالعه، تفکر، جستجوگری، مستند سازی، استنادگری و...)، * فرهنگ خانواده (در ابعادی نظیر صله رحم، تعامل صمیمی با یکدیگر، نظم و انضباط خانواده، همکاری خانواده، مشاوره در خانواده و...)، * فرهنگ انقلابی (در ابعادی نظیر بصیرت، رشادت، حضور در صحنه، جهاد، ایثار و...) * فرهنگ ملی (در ابعادی نظیر امیدواری به آینده، اولویت و اعتماد به تولیدات داخلی، خودباوری و...)، * فرهنگ احترام (در ابعادی نظیر پوشش، آداب معاشرت، رعایت حق دیگران و...)، * فرهنگ نظم (در ابعادی نظیر وقت شناسی، برنامه ریزی، نظم لوازم، نظم محیط کار و...)، ...
اینها نمونههایی از فرهنگها و ابعاد آنها هستند. فرهنگهائی که انتظار داریم شاگردان مدرسه به نحو صحیح و مناسب آنها را کسب کنند، و در حافظه اجتماعی آنها انباشته شود. فرهنگهایی که انتظار داریم فارغ التحصیلان مدارس پس از ورود به جامعه، نه تنها در سطح مورد انتظار جامعه در این حوزهها رفتارهای مناسب از آنها بروز کند، بلکه با انتقال این فرهنگها به جامعه، سطح عمومی فرهنگ جامعه را نیز ارتقاء دهند.
مطالبه ای ناکام از مدرسه
حالا سوال این است که آیا در مدارس ما این اتفاق میافتد؟ آیا شاگردان در مدرسه این فرهنگها را به نحو صحیح کسب میکنند؟
متاسفانه بدیهی است که پاسخ منفی است.
اما برای اینکه چنین اتفاقی بیافتد، و مدارس ما بستری برای انتقال فرهنگ مناسب به فرزندان ما باشند، مدارس و برنامه درسی آنها باید چه خصوصیاتی داشته باشند؟
طبق روال، پاسخ معمول برنامه ریزان نظام آموزشی، قاعدتا آن خواهد بود که باید برای موارد فوق درسهائی را در کتابهای درسی مدارس بگنجانیم، و بر اساس آن ساعتی را هم در بودجه بندی زمان آموزشی به سخنرانی معلم در این زمینه اختصاص دهیم!
این روزها بحثهای مختلفی برای گنجاندن فلان موضوع یا بهمان مطلب در کتابهای درسی مطرح است. افراد با هیجان تمام از اینکه چرا فلان موضوع در کتاب درسی حذف شده، یا ضرورت درج بهمان موضوع، صحبت میکنند. بله؛ البته درج این مطالب در کتابهای درسی، حداقلی برای رساندن این حرفها به گوشهای شاگردان است. اما آیا رساندن حرف به گوش، برای شکل گیری فرهنگ کافی است؟
آیا با گنجاندن این مطالب در مفاد کتابهای درسی، این فرهنگها به بچهها منتقل میشود؟ پس چه باید کرد؟
این سوالاتی است که پاسخ آنها را به یادداشت بعدی موکول میکنیم.
*****
در پنج یادداشت اخیر، از یک پیش فرض نظام رسمی در نگاه به ماموریت مدارس در جامعه، و پوشش اهداف آموزشی در این ماموریت صحبت کردیم. اینکه نظام رسمی ماموریت خود را فقط انتقال دانش، آنهم انتقال دانش غیر کاربردی و علوم پایه میداند، در صورتی که ماموریت واقعی و مورد انتظار مدارس، آماده کردن فرزندان ما برای ایفای نقش موثر در جامعه، و حتی ساختن جامعه آرمانی آینده است. از منظر اهداف دانشی و مهارتی در یادداشتهای قبلی و از منظر اهداف فرهنگی در این یادداشت صحبت کردیم. بحث بر این منظر هنوز ادامه دارد و در یادداشت بعدی به آن خواهیم پرداخت. انشاءالله. الحمد لله رب العالمین.
[1] - السلام بالخشوم - در این مورد نگاه کنید به گزارشی در باشگاه خبرنگاران جوان:
https://www.yjc.ir/00OYu3
[2] - در این متن به همین مقدار از تبیین پدیده فرهنگ، برای استفاده در ادامه متن، اکتفا میکنیم. در تعریفی دقیقتر، فرهنگ را بدین صورت تبیین میکنیم: "فرهنگ بستری متضمن راه و رسم زندگی کردن، و پرورش آن، برای بروز رفتارهای با معنای با ثبات بشر است، که در بر دارنده قابلیت شناخت، به عنوان محمل شکلگیری ارزشها، با تولید و تاثیرپذیری متقابل از فرارفتارها و فرسازهها است". در این مورد نگاه کنید به " اردوان مجیدی، مستندات تبیین نظریه عمومی فرهنگ،1380 تا 1392، irit.ir " یا " منصوره ایران نژاد، اردوان مجیدی، مرجان کیان، طراحی الگوی برنامه درسی به مثابه فرهنگ؛ سازوکاری جهت ارتباط نظریه و عمل تربیتی، سیزدهمین همایش علمی - تخصصی سالانه انجمن مطالعات برنامه درسی ایران، 1394".
انتهای پیام /
فرهنگ جامعه مدرسه یادداشت