یک‌شنبه 4 آذر 1403

متولیان فرهنگی یا مدعیان پُر ادعا / بلندگوهایی که زبان به دهان گرفته‌اند

خبرگزاری دانا مشاهده در مرجع
متولیان فرهنگی یا مدعیان پُر ادعا / بلندگوهایی که زبان به دهان گرفته‌اند

مراسم استقبال از پیکر مطهر هشت شهید گمنام در حالی برگزار شد که ناهماهنگی و بی‌برنامگی متولیان فرهنگی شهر باز هم نمایان شد.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح قزوین، تلفن همراهم زنگ می‌خورد، عکاس خبرگزاری نشانی محل برگزاری مراسم را می‌خواهد، آدرس را برایش می‌خوانم و تأکید می‌کنم گزارش مثل همیشه مردمی باشد، می‌گوید حله و تماس را پایان می‌دهد، صبح جمعه است اما حال و هوای عصر جمعه را دارم، شال کلاه می‌کنم و به سمت میدان میرعماد می‌روم. به خاطر شلوغی و مراسم استقبال باید مسافتی را پیاده طی کنم؛ از دور جمعیت مشتاق شهدای گمنام را می‌بینم که در خیابان موج می‌زنند.

کم‌کم به میانه جمعیت می‌رسم؛ طبق معمول به چهره مردم خیره می‌شوم و برایشان در ذهنم قصه می‌سازم، بانوی کهنسالی به سختی و با عصا روی سکویی نشسته و منتظر آغاز مراسم است، با گوشه روسری چشم‌هایش را پاک می‌کند و آرام زیر لب ذکر می‌گوید، پیش خودم فکر می‌کنم شاید مادر شهیدی است که فرزندش مفقودالاثر است و آمده به استقبال پیکری که شاید در محاسبات و احتمالات ریاضی، فرزندش باشد، شاید مادری است و آمده تا مرهمی بر داغ دل مادرانی باشد که هنوز بعد از سی چهل سال چشم انتظار فرزند هستند. در همین فکرها هستم که دختربچه‌ای چهار پنج ساله پیچیده در کلاه و کاپشن با پرچمی در دست به پیرزن نزدیک می‌شود و زل می‌زد در چهره او، انگار که نوه‌ای آغوش گرم مادربزرگش را می‌طلبد... همین طور برای خودم داستان می‌بافم که صدای خرخر بلندگویی که برای شعار دادن و هماهنگی جمعیت تعبیه کرده‌اند توجه من و خانم‌هایی که اطرافم را به خود جلب می‌کند، صدای کسی که از پشت بلندگو صحبت می‌کند دائم قطع و وصل می‌شود، همهمه بالا می‌گیرد، یک نفر می‌خواهد نظم ایجاد کند. مردم به سمت مسجدالنبی (ص) راه افتاده‌اند، بلندگو همچنان قطع است، خانم‌ها برای اینکه شور ایجاد کنند به صورت دسته‌هایی جدا شروع می‌کنند به شعار دادن. صدای بلندگوها همچنان قطع است. در میان جمعیت چند نفر از مسئولان را می‌بینم که سعی دارند خودشان را به صف اول برسانند و خودی نشان دهند، کمی آنسوتر پیرزنی که ابتدای مراسم دیده بودم را مجدد می‌بینم، یک لحظه چشمانم در چشمانش گره می‌خورد اما نگاهم را می‌دزدم، انگار از او که در ذهنم نماینده مادران شهداست خجالت می‌کشم، گیج و کلافه از این همه بی‌برنامه بودن در چنین مراسمی که به شهدای مظلوم گمنام اختصاص دارد، آرام کنار خیابان قدم برمی‌دارم. به میعادگاه نمازجمعه می‌رسیم و مشکل سیستم صوتی همچنان برطرف نشده است، از ابتدای خطبه‌های نماز جمعه تا پایان، در تک تک لحظات نماز به شهدا فکر می‌کنم، به مسئولان صف اول فکر می‌کنم، به شهدایی فکر می‌کنم که بی‌چشمداشت رفتند، به مادرانشان، فرزندانشان و آن‌ها که هنوز بی نام و نشان از تفحص بازمی‌گردند... یاد بیانات رهبری عزیز به مناسبت بازگشت و تشییع پیکر 135 شهید دوران دفاع مقدس افتادم؛ ایشان تاکید داشتند که "گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست، شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفت‌آوری است. ما چون به مشاهده شهدا عادت کرده‌ایم و گذشت‌ها و ایثارها و عظمت‌ها و وصایا و راهی که آنها را به شهادت رساند، زیاد دیده‌ایم، عظمت این حقیقت نورانی و بهشتی برایمان مخفی میماند؛ مثل عظمت خورشید و آفتاب که از شدت ظهور، برای کسانی که دائم در آفتابند، مخفی میماند. اگر این حقیقت، به وسیله کسانی که امروز در قبال شهیدان مسؤولیت دارند، زنده بماند، حفظ و تقدیس گردد و بزرگ نگاه داشته شود، همیشه تاریخ آینده ما، از این ایثار بزرگی که آنان کردند، بهره خواهد برد. همچنان که تاریخ بشریت، هنوز از خون به ناحق ریخته سرور شهیدان تاریخ، حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین علیه الصلاه والسلام بهره می‌برد؛ چون کسانی که وارث آن خون بودند، مدبرانه‌ترین و شیواترین روشها را برای زنده نگهداشتن این خون به کار بردند. گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجاد علیه الصلاه والسلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمه علیهم‌السلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم." بعد نماز از میان تمام افکاری که از خیالم بیرون ریخته فقط شهدا را در سجاده‌ام جمع می‌کنم و با گره کوری در گلویم به امامزاده حسین (ع) می‌روم و سرم را به ضریح می‌چسبانم و بغضم را می‌خورم، دلم از اتفاقات چند ساعت گذشته و مظلومیت مضاعف شهدای گمنام به درد آمده، با همه وجود دوست دارم یک ماشین زمان داشته باشم و به گذشته برگردم به آن زمان که سبقت گرفتن آدم‌ها از هم برای رسیدن به شهادت بود نه رسیدن به مسئولیتی که شاید شایستگی آن را هم ندارند. از امامزاده بیرون می‌آیم نگاهم می‌افتد به پرچم‌های سه رنگی که بالای سر شهدایمان جاخوش کرده‌اند و دلم آرام می‌گیرد، لحظاتی بعد تلفن همراهم زنگ می‌خورد، عکاس خبرگزاری است می‌گوید گزارش تصویری منتشر شده... یک گزارش مردمی بدون اینکه حتی یک فریم از مسئولان در قاب تصاویر باشد. امروز، دستهای مجرم، که از آغاز انقلاب و بخصوص در دوران دفاع مقدس همه سعی‌شان این بود، که حقانیت درخشان و مظلومانه‌ی یاوران خمینی عزیز را کتمان کنند در کار آن هستند که خاطره‌های دوران جنگ را، به دست تندبادهای تبلیغات مغرضانه بسپرند، و آنها را در وادی فراموشی رها کنند، ولی بی‌شک موفق نخواهند شد؛ در این میان برخی مسئولان با ندانم‌کاری، ناهماهنگی و هرچه که آن را می‌توان نام نهاد، خواسته و ناخواسته به ارزش‌های ملی و قهرمانان این دیار بی‌مهری می‌کنند و بدون شک اقدامات این افراد نه تنها نتیجه اخروی دارد بلکه در این دنیا هم باید پاسخگوی این بی‌کفایتی‌هایشان باشند؛ بهتر نیست اگر ناتوان هستید کار را به هیأت‌های مذهبی و بسیج مردمی سپرده و صرفاً در مراسمات نظاره‌گر بوده تا دوربین به دستان متبوع‌تان به مستندسازی و گزارش‌سازی بپردازند؟ روز گذشته استان قزوین به استقبال 8 شهید گمنام رفت؛ مردم آمدند و همانند همیشه قدردان عزیزان‌شان بودند ولی جای سوال اینجاست در میان این همه متولیان فرهنگی پرادعا و با این کثرت از نهادهای فرهنگی تا چه زمانی باید در انتظار ناهماهنگی در برگزاری مراسمات ملی و مذهبی باشیم؟! آقایان مسئول بدانید در پیشگاه خداوند متعال و خانواده‌های شهدا شرمسار خواهید بود اگر این تراژدی ناهماهنگی در برنامه‌های فرهنگی را به پایان نرسانده و برای رفع آنچه در مراسم استقبال شهدا در روز جمعه دوم دی ماه پیش آمد، تدبیری نداشته باشد.

انتهای پیام /

متولیان فرهنگی یا مدعیان پُر ادعا / بلندگوهایی که زبان به دهان گرفته‌اند 2