محمد رضا باهنر؛ موتور، رادیاتور و سیاست!
عنوان «سه پیشنهاد محمد رضا باهنر درباره اعتراضات اخیر» هر مخاطبی را کنجکاو و مشتاق میسازد تا ببیند سیاستمدار کهنه کار و پارلمانتاریست حرفهای چه گفته یا چه راهکاری روی میز سیاست گذاشته است؟
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - عنوان «سه پیشنهاد محمد رضا باهنر درباره اعتراضات اخیر» هر مخاطبی را کنجکاو و مشتاق میسازد تا ببیند سیاستمدار کهنه کار و پارلمانتاریست حرفهای چه گفته یا چه راهکاری روی میز سیاست گذاشته است؟
البته میدانیم مدتی است که نواصولگرایان او را به رغم عنوان «دبیر کل جامعه اسلامی مهندسین» و «دبیر کل جبهه پیروان امام و رهبری» چندان به بازی نمیگیرند و دلیل آن هم این است که در آغاز در طیف علی لاریجانی تعریف میشد و حلقه واسط آنان با احمدینژاد هم بود که سابقه عضویت در جامعه اسلامی را داشت ولی با شکرآب شدن روابط احمدینژاد با لاریجانی که از تابستان سال 87 و در جریان استیضاح علی کردان شروع شد و در زمستان 91 با استیضاح وزیر کار احمدی نژاد به اوج خود وتقابل علنی کشید تا جایی که در 22 بهمن در قم به طرف رییس وقت مجلس سنگ و مُهر پرتاب کردند، باهنر دیگر نمیتوانست حلقه وصل باشد چون به دو قطب مخالف بدل شده بودند.
با روی کار آمدن حسن روحانی هم علی لاریجانی عملا متحد او شد ولی باهنر منتقد دولت روحانی بود و هرگز نتوانست شیخوخیت حبیبالله عسگراولادی برای جناح راست را بازتولید کند و تازه اگر می توانست نواصولگرایان از زیر چتر جناح راست خارج شده بودند و به اصولگرای سنتی مؤتلف با روحانی، اصول گرایان احمدی نژادی، قالیبافی و پایداری تقسیم شده بودند و باهنر هیچ یک را زیر بلیت خود نداشت.
با این همه نام و سابقه سبب توجه به سه پیشنهادی شد که در نشست ماهانه تشکل متبوع خود مطرح کرده است:
اول: کرسی های رسمی برای بیان نظرات ایجاد و مطرح شود.
دوم: هوای سلیقه های مختلف را در ساحَت سیاست داشته باشند اما همچنان هنجار شکنان تأیید صلاحیت نشوند و نظارت استصوابی ادامه یابد.
سوم: رویکرد بد جلوه دادن واقعیت ها و ایده آل گرایی و طرح موضوعات آرمانی فراتر از واقعیت ها و ایجاد انتظار مثل 4 میلیون خانه در 4 سال تغییر کند. بله، کل پیشنهادها همین است!
درباره اولی می توان گفت وقتی کرسی های آزاد اندیشی دانشگاه ها که تعبیر و پیشنهاد شخص رهبری بود اجرایی و عملیاتی نشده مراد ایشان از کرسی های رسمی چیست؟ همین برنامه «شیوه» نتوانست با ریتم اولیه ادامه یابد. از کدام کرسی صحبت می کند؟ جدای این بر فرض یک جا کرسی بگذارند و یک روز بیژن عبدالکریمی صحبت کند و روز بعد محمد فاضلی و اصلا بگو صادق زیبا کلام. خوب بعد چه؟ فقط نظر بدهند؟ این رخداد در دانشگاه مستقل شدنی است. چرا از استقلال دانشگاه ها سخن نمی گویند؟
دوم: هوا داشتن یعنی چه؟ هم به اقتضای جمهوری بودن و هم به موجب قانون اساسی همه امور در جمهوری اسلامی باید از طریق باشد. سلیقه مربوط به لباس و غذاست، در سیاست از حزب و تشکل صحبت می کنند. تشکل های متبوع خود ایشان آیا سلیقهای از سلایقاند؟ شتر سواری که دولا دولا نمیشود. اگر انتخابات داریم حزب هم باید داشته باشیم. دفاع از نظارت استصوابی هم در حالی است که بسیاری بر این باورند که همین نظارت استصوابی اکثر کرسیهای مجلس را از نمایندگان اکثریت مردم گرفته و دغدغه این کرسی را باید داشته باشند. از این کرسی رسمیتر؟ ضمن این که تیغ نظارت استصوابی بر گردن چهرههایی چون هاشمی رفسنجانی رفیق شفیق اخوی شهید ایشان و علی لاریجانی و محمود احمدینژاد هم نشست. شاید هم منظور او این است که نظارت استصوابی باشد اما کمی مهربانانه تر. هر چند همین را هم نمی گوید و بحث هوا داشتن را به میان می کشد. اما مگر سیاست، تبلیغ "ایران رادیاتور" است که "هوای ما را داشته باشد"؟ قانون اساسی را باید اجرا کنند. هوای سلیقه را داشتن یعنی چه؟ سیاست، موتور است نه رادیاتور!
نکته سوم هم در واقع پیشنهاد نیست، درخواست است. هر بار که کار دست اصلاح طلبان و اعتدال گرایان بوده اصول گراها بر تنور انتطارات دمیده اند و دلار 5800 تومانی را هم تیتر یک کرده اند و اگر برجام کشور را از تحریم و جنگ نجات داد انکار کرده و گفته اند کو تخم طلای این مرغ و هر بار اجرا را به کف باکفایت خود گرفته اند ساز دیگری کوک کرده اند و بر طبل توقعات اقتصادی نکوفته مردم را به قناعت دعوت کرده اند. پس، این سومی پیشنهاد نیست. یک روال است.
مشکل اصلی این پیشنهاد ها اما این است که نه نسبتی با خواست نخبگان دارد و نه مطالبات بچه های دهه هشتادی و اصطلاحا معترضان کف خیابان.
چرا؟ چون نخبگان ریشه مشکلات و نارضایتی ها را در اِعمال نظارت استصوابی، سهمیه بندیها و گزینشها میدانند که عملا کشور را به دو طیف تقسیم کرده و روز به روز بر فاصله مردم و حاکمیت افزوده است چرا که اگرچه وفاداران بخشی از مردم اند اما مساوی و مساوق با همه مردم نیستند.
مطالبه جوانان هم فراتر از نکاتی است که آقای باهنر گفته و اساسا وعده های توخالی امثال عبدالملکی را جدی نگرفتهاند و غالبا به دلایل سیاسی یا سنی در انتخابات 1400 غایب بودند و نماینده آنان آقای "رأی باطله" بوده است!
نویسنده این سطور که ربع قرن دیدگاه های آقای باهنر را رصد کرده البته از درک منظور او عاجز نیست. چرا که سیاست مداری عمل گراست و می خواهد بگوید باید واقع گرا باشیم و خیال پردازی نکنیم منتها رقابت بین خودمان را به رسمیت بشناسیم. او یک بار گفته بود اصلاح طلبان همین که نفس می کشند خدا را شکر کنند.
درست است که وسط بازی کردن خوب است و در سیاست هنر است و مشکل فعلی فقدان وسط بازهاست که پس از هاشمی رفسنجانی و در این 6 سال بسیار احساس می شود اما وسط بازی به معنی مثبت کلمه و در قالب میانجی گری برای خود راه و رسمی دارد که علی لاریجانی نشان داده بلد است و محمد رضا باهنر نه.
تماشاخانه