محمد نجیبالله؛ کابوس اعدام یک رییس جمهوری دیگر در کابل
چندی پیش وقتی از اشرف غنی پرسیده شد آیا حاضر است به خاطر پروژه مصالحه استعفا و قدرت را ترک کند پاسخ داد: یک بار این فیلم را دیده ام و پایان آن را به یاد دارم. دوست ندارم بیش از یک بار فیلمی را تماشا کنم چه رسد که بازیگر آن باشم. (اشاره به مصالحه نجیبالله با مجاهدین افغان برای ترک قدرت و اعدام او به دست طالبان 5 سال بعد)
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - وقتی وزیر دفاع آمریکا از سرعت پیشرویهای طالبان ابراز شگفتی میکند یا دیر و دور نیست که به کابل، پایتخت افغانستان برسند و تشکیل امارت اسلامی را اعلام کنند، جای تعجب ندارد اگر دیگران حیرت و تعجب کنند با این تفاوت که از آمریکایی که به گفته رییس جمهوری کنونی - جو بایدن - در این 20 سال یک تریلیون دلار در افغانستان هزینه کرده و طالبان را خود برانداخته بود به دشواری میتوان پذیرفت که غافلگیر شده باشد. در اینباره در یادداشت قبلی نکاتی آورده شده و این نوشته به بهانه ای دیگر است. این که سرنوشت «اشرف غنی احمد زی» رییس جمهوری کنونی چه خواهد شد و آیا او «آخرین رییس جمهوری اسلامی افغانستان» لقب میگیرد؟
وجه طعنهآمیز قضیه این است که چندی پیش وقتی از اشرف غنی پرسیده شد آیا حاضرید به خاطر پروژه مصالحه استعفا و قدرت را ترک کنید؟» پاسخ داد: «همه ما یک بار این فیلم را دیدهایم و پایان تراژیک آن را نیز همه به یاد داریم. من دوست ندارم بیش از یک بار فیلمی را تماشا کنم چه رسد به این که که بازیگر آن فیلم هم باشم.»
آشکار بود که اشاره او به مصالحه دکتر محمد نجیبالله آخرین رییس جمهوری افغانستان قبل از روی کار آمدن مجاهدین افغان و ترک داوطلبانه قدرت به قصد اعلام حسن نیت و اعدام او به دست طالبان در 5 سال بعد بود. تشبیهی که اعتراض دختر نجیب را در پی داشت و گفت یک فیلم نبود. حماسه مردی بود که از نگاه مردم "قهرمان شهید" است.
همین نشان دهنده کابوس تکرار سرنوشت یک «احمد زی» دیگر است که آخرین رییس جمهوری تحت حمایت اتحاد شوروی در افغانستان بود و اگرچه دست به اصلاحات اساسی زد و به همه هشدار داد اگر تنها به افغانستان و مردم این سرزمین نیندیشیم حمام خون برپا خواهد شد و در زمان او روسها به اشغال پایان دادند اما مجاهدین به کمتر از سقوط آن «احمد زی» رضایت ندادند که کسی نبود جز دکتر محمد نجیبالله احمد زی مشهور به دکتر نجیب که در کوران انقلاب 1357 ایران نه در کابل که در یوسف آباد تهران زندگی میکرد چرا که پس از کودتای اردیبهشت 1357 سفیر افغانستان در تهران شده بود. نجیبالله در دوره دانشجویی عضو حزب دموکراتیک خلق با گرایش مارکسیستی شد و از فعالان دانشگاه کابل به حساب میآمد. با این حال در دوره ریاست جمهوری به یک ناسیونالیست دو آتشه تبدیل شد و از ایدیولوژی کمونیستی دست کشید و راه نجات را در توجه غیر ایدیولوژیک به مردم و ترجیح منافع ملی بر هر امر دیگری اعلام کرد و گفت میخواهد از حرفه خود - پزشکی - بهره گیرد که بیماران را بر اساس نژاد و مذهب و قومیت و زبان دسته بندی نمیکند. او در دوران دانشجویی علیه سلطنت فعالیت میکرد و به همین خاطر دو بار به زندان افتاد. با کودتای هفتم اردیبهشت 1357 اما ظاهر شاه ساقط شد و حزب دموکراتیک خلق که معادل حزب توده در ایران و مورد حمایت شوروی بود قدرت را در دست گرفت. در این زمان او با محبوبیت و نفوذی که به دست آورده بود رییس سازمان دانشجویی کابل بود و تا فارغ التحصیل شد و در همان تیر 1357 به عنوان سفیر به تهران آمد. دکتر نجیب اما به جای آن که به دعوتهای دولت ایران توجه کند رفتاری متفاوت با سفیران دیگر در پیش گرفت و با روحیه ضد سرمایهداری و ضد سلطنتی که داشت از شعله ور شدن انقلاب در ایران خوشحال بود. دوران سفارت او در تهران طولانی نبود و به مسکو رفت و در دی 1357 که روسها افغانستان را به دعوت دولت دست نشانده خود اشغال کردند به کابل بازگشت و رییس سازمان امنیت افغانستان شد که به «خاد» شهرت دارد. همان ذهنیتی که درباره ساواک زمان شاه در ایران وجود داشت نسبت به خاد هم بود اما باز مثل ساواک که انقلابیون بین پاکروان و نصیری تفاوتهایی قایل بودند درباره نجیب الله هم قضاوتها متفاوت بود. از کاملا منفی به خاطر حضور در رأس سازمان امنیت و مثبت به سبب روحیات متفاوت. چرخش روزگار به گونهای بود که پس از ببرک کارمل او به ریاست جمهوری و دبیر کلی حزب رسید و اعلام آشتی کرد و از مجاهدین خواست کمک کنند افغانستان روی صلح ببیند و قول داد روس ها خارج میشوند. نام حزب دموکراتیک خلق را هم به حزب وطن تغییر داد و هر چه نشان از کمونیسم بود زدود اما این برای مجاهدین کافی نبود. در واقع مجاهدین افغان دو تیره بودند. یکی نیروهای مداراجویی که به رغم حمایت های آمریکا، عربستان و پاکستان به قرائت انقلابیون ایران گرایش داشتند و در پی ایجاد جمهوری اسلامی و نه امارت اسلامی بودند و دیگری طالبهای درس خوانده در پاکستان که هیچ میانه ای با دموکراسی نداشتند و از اساس با مصالحه نجیبالله مخالف بودند. نجیبالله به عهد خود وفادار ماند. زمینه خروج روسها فراهم آمد و قانون اساسی جدید تصویب شد و هم دل دموکراسیخواهان را به دست آورد و هم سنتیهای مذهبی را. در بهمن 1367 و چند ماه بعد از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق ارتش شوروی از افغانستان به طور کامل خارج شده بود و همین به وزیر دفاع دولت نجیب جرأت و جسارت داد سال بعد دست به کودتایی بزند که نافرجام ماند ولی همین دلهره به جان مجاهدین انداخت که نکند سیاست های لیبرالی نجیب الله موجب شود بار دیگر کودتا و سلطه نظامیان را شاهد باشند. از این رو به سودای قدرت افتادند در حالی که هنوز طالبان بخشی از مجاهدین به حساب می آمدند. هر چه نجیب به آشتی دعوت می کرد گوش شنوایی نبود و وقتی دید ژنرال دوستم در شمال افغانستان دست بردار نیست تصمیم گرفت کناره گیری و کشور را ترک کند تا حمام خون به پا نشود. نیروهای دوستم اما در فرودگاه کابل به او اجازه خروج ندادند و نجیب چاره ای ندید جز این که به دفتر سازمان ملل در کابل پناه ببرد. اقامت او در این دفتر 5 سال ادامه یافت و در این 5 سال صبغت الله مجددی و برهان الدین ربانی رییس جمهوری اسلامی افغانستان شدند تا طی سی سال افغانستان پس از سلطنت و جمهوری دموکراتیک و جمهوری، جمهوری اسلامی را هم تجربه کند. مجاهدین کابل را در سال 1371 به دست آوردند و چنان که گفته شد دکتر نجیب در مقر سازمان ملل بود. طالبان هم سهم بیشتری می خواست و راه خود را جدا کرد و حالا طالبان بود که رو در روی مجاهدین قرار داشت و شهر به شهر و نه مانند امروز با خشونت اندک که با خشونت فراوان جلو آمدند تا به کابل رسیدند و 5 مهر 1375 به دفتر سازمان ملل ریختند و نجیب الله و برادرش ژنرال احمد زی را بیرون آوردند و در چهارراه آریانای کابل به دکل برق آویختند و دار زدند و جسد را پایین نیاوردند تا همه ببینند. این اقدام موجی از ترس آمیخته با نفرت ایجاد کرد و آغاز سلطه 5 ساله آنان بر افغانستان شد. در ایران اما سید محمد خاتمی با شعار نفی اسلام طالبانی روی کار آمد و تابستان سال بعد طالبان دیپلماتها و خبرنگار ایرانی را در مزار شریف کشتند تا این که در سال 1380 با حمله آمریکا سقوط کردند و چه کسی میتوانست تصور کند 20 سال بعد و بدون مقاومت بازگردند؟
حالا و بعد از 20 سال نگاه ها به اشرف غنی رییس جمهوری است که چه خواهد کرد. آیا دستور مقاومت میدهد؟ با کدام پشتوانه و پشتگرمی؟ یا طی نطقی استعفا میکند با این توضیح که نمیخواهد افغانستان حمام خون شود. جملهای که یادآور سخن نجیبالله است اما خود او هم درست در موقعیت آخرین رییس جمهوری قبل از روی کار مجاهدین قرار گرفته هر چند این بار طالبان گفته به هر که تسلیم شود امان خواهد داد. اشرف غنی به هر پایانی برای دوران ریاست جمهوری خود می اندیشید جز تکرار کابوس دکتر نجیب الله. هر چند هر دو رییس جمهوری بوده اند، هر دو با طالبان رو به رو شدند و البته هر دو «احمد زی» اند. رییس جمهوری افغانستان که شاید تا ساعاتی دیگر با واژه مستعفی یا سابق یا ساقط شده توصیف شده می داند که پشتون بودن او و طالبان برای تضمین جان او کافی نیست چرا که نجیب هم پشتون بود. می داند که روابط اوب ا سازمان های بین المللی هم تضمین کننده نیست چرا که نجیب هم 5 سال در دفتر سازمان ملل پناه گرفته بود. زودتر باید تصمیم بگیرد بماند یا قدرت را ترک کند. اگر به چنگ طالبان بیفتد بعید است که بخواهند سرنوشت دکتر نجیب الله را برای او پس از 25 سال تکرار کنند چرا که طالبان در ان زمان با این حرکات می خواست جلب توجه و خود را به نظام بین الملل تحمیل کند چندان که مجسمه های بودا را فروریخت تا به نادیده انگاشتن خود پاسخ دهند و این بار به تغییر نگاه بین المللی نیاز دارند. از بازیهای روزگار این که زنرال دوستم این بار در کنار اشرف غنی ایستاده است اما قراین نشانه ای از ایستادگی در برابر طالبان به دست نمی دهد. اگر اشرف غنی از قدرت کناره بگیرد و بخواهد باقی عمر را در ایران سپری کند و اگر قول بدهد درباره زبان پارسی و آب هیرمند به سبک دوران ریاست جمهوری سخن نگوید و اگر محل اقامت دکتر نجیب در یوسف آباد را به مجمتع آپارتمانی تبدیل نکرده باشند و او هم در آن ساکن شود جمهوری اسلامی می تواند حامد کرزای سلف او را هم دعوت کند تا به انحلال طلبان که چاره را در اصلاح و بهبود که در دخالت خارجی و نابودی می بینند و افغانستان را 20 سال پی شبه رخ می کشیدند بگویند بفرمایید این هم آقای اشرف غنی! هر چند سفره اصلی در افغانستان گسترده است و باید گفت: بفرمایید طالبان. البته ورژن 2021 کاش اگر کنفرانسی هم برپا شود فوکویاما هم دعوت شود تا بگوید آیا همچنان به نظریه پایان تاریخ معتقد است و این که لیبرال دموکراسی سرنوشت محتوم است؟ بازگشت طالبان به قدرت نشان می دهد که هیچ گاه نباید در عرصه سیاست تصور کنی بازگشتی متصور نیست و زمان به عقب بازنمی گردد. اشرف غنی دوست دارد اگر هم برمی گردد به شکلی که برای دکتر نجیب رخ داد برنگردد. در 23 مرداد 1400 خورشیدی اشرف غنی حال محمد نجیب الله را در 5 مهر 1375 خورشیدی و رضا شاه پهلوی در 25 شهریور 1320 خوب درک می کند. داستان نجیب را گفتیم و 25 شهریور 1320 هم رضاشاه شنید که روس ها گفته اند اگر به تهران برسیم و او همچنان باشد پوستش را زنده زنده می کنیم. اشرف غنی آن قدر تاریخ ایران را نمی داند تا با این جزییات آشنا باشد اما کدام یک از باشندگان کابل خاطره جسد بر دار شده دکتر نجیب الله را از یاد میبرد؟
لینک کوتاه: asriran.com/003LaW