مراکش و فوتبال؛ مادر و سرزمین و فرهنگ
پس از ثبت یکی از بهترین تصاویر حاشیه جام جهانی قطر - شادمانی و رقص مادر سوفون بافال با او در زمین چمن - و حضور دل گرم کننده مادر اشرف حکیمی توجه ها به این جنبه فرهنگی در مراکش جلب شد و به همین خاطر دربازگشت به رباط محمد ششم پادشاه مراکش به افتخار آنان با حضورمادران بازیکنان ضیافتی ترتیب داد...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - جهانی فوتبال در قطر با قهرمانی آرژانتین و ثبت اوج نبوغ لیونل مسی به پایان رسید اما داستان این جام به این کشور و آن بازیکن محدود نیست و حکایت های دیگر هم دارد و از جمله داستان مراکش همچنان خواندنی وشنیدنی و دیدنی است. تیمی که حالا واجدِ مقام چهارم جهان شناخته میشود. همانها که در مستطیل سبز با هنرنمایی خود و به ویژه دروازهبانشان اسپانیاییها و پرتغالیها را به خانه فرستادند و بعد از بازی با آن سجدههای شکر بیتصنع و واقعی و در دست گرفتن پرچم فلسطین - بیمرگخواهی - و در آغوش مادر گریستنها دلربایی کردند تا ثابت کنند چرا فوتبال محبوب و متفاوت است.
حذف اسپانیا و پرتغال به دست مراکش میتوانست دستمایه تحلیلهایی با مضمون انتقام مستعمره سابق از استعمارگرانشان هم باشد اما آنچه بیشتر در اذهان مانده جایگاه مادر در این سرزمین است.
پس از ثبت یکی از بهترین تصاویر حاشیه جام جهانی قطر - شادمانی و رقص مادر سوفون بافال با او در زمین چمن - و حضور دلگرم کننده مادر اشرف حکیمی توجه ها به این جنبه فرهنگی در مراکش بیشتر جلب شده و به همین خاطر دربازگشت به رباط محمد ششم پادشاه مراکش مادران بازیکنان را به همراه فرزندان به ضیافت دعوت کرد و چنان که در تصویر زیر میبینید آنان در ردیف جلو ایستاده اند و خبری از دیگران نیست و تنها مادران و بازیکنان و پادشاه جاضرند.
در «عکس با مکث» البته قرار بر درنگی کوتاه است ولی دریغ است که این فرصت را واگذارم و چند نکته بازگو نشود:
اول: نوع پوشش مادران نشان میدهد که برای تبلیغ و ترویج حجاب زنان نیاز به گشت ارشاد و تهدید به توقیف حساب بانکی و پس گرفتن آن و خط و نشان کشیدن برای زنان در خطبههای نماز جمعه و رفتاری نیست که ذهن جهانیان را چنان منفی کند که از عضویت در کمیسیون مقام زنان با 43 ردی موافق در بهار 1400 به احراج از آن با 29 ردی موافق در پاییز 1410 برسیم. چون نوع پوشش زنان در هر سرزمین امری فرهنگی است نه موضوعی سرهنگی تا به پلیس بسپاریم.
دوم: در فرهنگ شرقی مادر، نمادی از میهن و سرزمین است. احترام به جایگاه مادر تبلیغ وطندوستی هم هست نه آن که نگاه به مادر صرفا برای فرزندآوری و افزایش جمعیت باشد و زن را نه بما هو زن که تنها در صورتی تکریم کنند که مادر شده باشد. زن، در وهله نخست زن است و اگر مادر شود جایگاه دیگری هم پیدا میکند. دیدگاهی در کشور ما اما وجود دارد که زنان را تنها به شرط مادر شدن میستایند و جالب این که مادر بودن هم گاه مانع برخورد نیست! جالب که نه تأسفبار.
سوم: در این تصویر نشانی از همسران و پدران بازیکنان نیست. دلیل آن روشن است. هدف تکریم جایگاه مادر بوده و اگر پدران و همسران می آمدند طبعا دختران جوان که شاید حاصل انتخاب آنان در سرزمینی دیگر و در دوران تمکن مالی و شهرت بازیکن سرشناس فوتبال در باشگاه اروپایی باشند بیشتر جلب توجه می کردند تا مادران.
چهارم: غیبت پدران شاید به خاطر این باشد که پادشاه مراکش میخواهد به صورت مستقیم و غیر مستقیم القا کننده این پیام باشد که او پدر مردم است یا نماینده پدران خود اوست. نوعی تبلیغ سیاسی هدفمند شاید. اگر هم این باشد اما جِستن مراکش از بهار عربی نشان میدهد جنبه های عاطفی ولو از حیث نمایش برای او مهم است و شگفتا که در جریان بهار عربی غیر جمهوریها بیشتر با مردم کنار آمدند و انعطاف نشان دادند (منهای بحرین البته) در قیاس با (به ظاهر) جمهوریهایی مانند مصر و لیبی و سوریه. (این آخری البته بعد از دو سال گرفتار داعش شد و داستان در آن تغییر کرد). محمد ششم هم در مراکش دست به اصلاحاتی زد و نظام سیاسی مراکش اگرچه دموکراتیک به معنی مصطلح غربی نیست اما هرگز دیکتاتوری مدل قذافی و مبارک و بن علی هم نیست.
پنجم: دست آخر این که استمرار قطع روابط ایران و مراکش ایرانیان را از آشنایی عمیق تر با فرهنگ این سرزمین زیبا در شمال آفریقا محروم کرده است.
پناه دادن به شاه پس از پیروزی انقلاب، میزبانی کنفراس فاس برای آشتی دادن حافظ اسد و معمر قذافی با صدام حسین و حمایت از عراق در دوران پادشاهی ملک حسن مراکش را در ردیف دشمنان جمهوری اسلامی قرار داده بود چندان در اخبار تلویزیون عبارت «حسن و حسین شاهان مراکش و اردن» را همراه با الفاظ تحقیر آمیز بسیار میشنیدیم اما وقتی با خود صدام حسین هم صلح کردیم و پذیرای معاون او در تهران شدیم و خود او را وزیر بهداری وقت (علیرضا مرندی) برای سفر به تهران در اجلاس سران کشورهای اسلامی دعوت کردیم به این معنی بود که روابط با مراکش هم قبال ترمیم و تجدید است.
دو مانع البته باقی بود. یکی روابط مراکش با اسراییل و حال که با کشورهای دیگر عربی و غیر عربی که با اسراییل رابطه دارند روابط داریم این دلیل قانع کننده نیست چون اگر بنا بر این باشد فی الفور باید با جمهوری آذربایجان قطع رابطه کنیم.
مانع جدی دیگر البته حمایت ایران از جبهه پولیساریو است که قصد دارد که مدعی جمهوری صحرا با مالکی کنونی مراکش است؛ سرزمینی به وسعت 700 هزار کیلومتر مربع یعنی 6 برابر مجموع مساحت دو کره.
آن حمایت هم البته در واکنش به جانبداری ملک حسن از صدام حسین بود و 23 سال است که پادشاه قبلی درگذشته و محمد ششم بر سر کار است و از این حیث مانند ملک حسین و عبدالله دوم در اردن است.
در دولت قبل جواد ظریف تماسهایی برای رابطه مجدد برقرار کرد و استقبال هم شد اما به دلایل خارج از دستگاه دیپلماسی احتمالا نتیجه نهایی نرسید و در حالی روابط ایران و مراکش همچنان قطع است که توجیهی ندارد.
زیرا درست است که در ابتدا یک چند به محمدرضا شاه پناه دادند ولی در پی اعتراض ایران رسما عذر او را خواستند و مثل مصر در دوره سادات دوباره نپذیرفتند در حالی که قدمت روابط شاه با ملک حسن بیش از انور سادات بود. درباره عراق هم دیگر نه صدام حسین در این دنیاست نه ملک حسن. به رابطه با اسراییل هم اشاره شد و تنها میماند جبهه پولیساریو و جمهوری صحرا و در این فقره هم میتوانند مانند فرمول تاجیکستان عمل کنند و بدان ببالند.
وجه ششم هم این که مراکش در شمال آفریقا واقع است اما آن قدر که تیم ملی فوتبال فرانسه بازیکن سیاه پوست و طبعا مادران سیاه پوست دارد مراکش ندارد و یک بار دیگر می توانید عکس را از این منظر ببینید. اشتباه نشود. مطلقا نگاه نژاد پرستانه در میان نیست. اتفاقا می خواهم بگوبم ذهنیت مان را اصلاح کنیم. چون در تلقی سنتی بازیکنان فرانسه و مادران شان باید سفید و بور باشند و بازیکنان مراکش آفریقایی سیاه پوست و تیره. حال که در جام جهانی دیدیم چنین نیست و تیم فرانسه به منتحب آفریقا منهای مراکش بیشتر شباهت داشت.
از عکس و مکث گذشت و روایت شد اما اگر شش گانه باشد شاید تصور شود برای تبلیغ محمد ششم است! (پدربزرگ او محمد پنجم بود و به خاطر همین به او محمد ششم میگویند). پس به عکس و تصویر بازمی گردم تا هم هفتمی باشد و هم اشاره به هنر هفتم که تصویر متحرک است. مگر می شود از مراکش گفت و به یاد فیلم کازابلانکا با بازی بی نظیر همفری بوگارت و اینگرید برگمن نگفت و مگر میتوان از فیلم کازابلانکا گفت و آن دیالوگ عاشقانه تاریخی را به یاد نیاورد؟:
«چشمهات اذیتت نمیکنه؟
- نه!
ولی پدر منو درآورده!»
تماشاخانه