چهارشنبه 7 آذر 1403

مرد مرده جیم جارموش، تصویر متفاوتی از یک وسترن

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع
مرد مرده جیم جارموش، تصویر متفاوتی از یک وسترن

اثر تحسین شده جیم جارموش، یکی از آثار کالت سینما محسوب می‌شود که نگاه متفاوتی از سینمای وسترن و جنایی را با خود به همراه آورده است؛ تصویری که به خوبی امضای جارموش را به عنوان یک کارگردان مولف به نمایش می‌گذارد.

فیلم سینمایی «مرد مرده | Dead Man» اثر تحسین شده جیم جارموش، یکی از آثار کالت سینما محسوب می‌شود که نگاه متفاوتی از سینمای وسترن و جنایی را با خود به همراه آورده است؛ تصویری که به خوبی امضای جارموش را به عنوان یک کارگردان مولف به نمایش می‌گذارد.

«تابناک»؛ جیم جارموش فیلم سینمایی «مرد مرده | Dead Man» را با نقش آفرینی جانی دپ، گری فارمر، کریسپین گلاور، رابرت میچام، ایگی پاپ، جان هارت، لانس هنریکسن و میلی آفیتال مقابل دوربین رابی مولر ساخت و توانست نگرشی تازه بیاورد.

یک بار در سفری دو روزه از شهر «ویندهوک / Windhowk» به مقصد «سواکوپموند / Swakopmund»، در صحرای کالاهاری سوار بر قطاری بودم که در آن خبری از سیستم تهویه مطبوع نبود و شب‌ها نیز مجبور بودم روی صندلی چرمی سفتی که از سقف آویزان بود بخوابم. آن سفر در قیاس با «مرد مرده / Dead Man»، فیلم جدید «جیم جارموش»، کمی کوتاه‌تر بود.

در نیمه‌ی دوم قرن 19 میلادی، مردی به نام «ویلیام بلیک / William Blake»، از کلیولند - شهری که پدر و مادرش اخیرا در آن فوت کرده‌اند به سمت شهری در غرب به نام «ماشین / Machine» جایی که به او وعده یک شغل داده شده، در حال حرکت است. کت و شلواری با طرح چهارخانه به تن دارد که گویا مدت زمان زیادی را در بوتیک مردانه منتظر مانده تا یک پارتنر عوضی از راه برسد و با او همراه شود.

قطار در میان دشتی بی‌پایان حرکت می‌کند. نماهایی از داخل قطار، منظره‌ی بیرون از نقطه‌دید پنجره‌ی قطار و خود قطار نشان داده می‌شود. سپس سوخت‌گیر قطار با چهره‌ای دود زده به بلیک هشدار می‌دهد که قبرش در شهر ماشین انتظار او را می‌کشد.

نام «ویلیام بلیک» برای برخی خوانندگان، شاعر انگلیسی در گذشته به سال 1827 را تداعی می‌کند و برایشان سوال‌برانگیز است که آیا ارتباطی بین او و ویلیام بلیک در فیلم وجود دارد یا خیر. بله؛ هر دو نامی مشابه دارند. البته بلیک ما، تا قبل از آشنایی غیرمنتظره‌اش با سرخپوستی به نام «نوبادی / Nobody»، اسم شاعر انگلیسی به گوشش هم نخورده است.

با داستان پیش می‌رویم. بلیک به شهر ماشین می‌رسد و به کارخانه فولادسازی «دیکینسون»- که حال و هوایی تیره و شیطانی بر آن‌جا حاکم است - می‌رود تا به عنوان حسابدار استخدام شود. رئیس دفتر (جان هورت) به او توضیح می‌دهد که این شغل دیگر وجود ندارد. بلیک که تا آخرین سکه‌ی پولش را برای رسیدن به آن‌جا خرج کرده است آشفته می‌شود.

پس از آن، بلیک با صاحب کارخانه (رابرت میچم) رو در رو می‌شود. صاحب کارخانه که بین یک خرس خشک‌شده و پرتره‌ای از خودش نشسته است، چهره‌ای ترسناک از خودش به نمایش می‌گذارد. میچم شاتگان را به سمت بلیک نشانه می‌گیرد و به او توصیه می‌کند که آن‌جا را ترک کند.

در ادامه بلیک با دختری بی‌نوا که از راه گل‌فروشی امرار معاش می‌کند همراه می‌شود. دختر او را به خانه‌اش دعوت می‌کند تا بلیک در دوراهی بین پاکی و گناه قرار گیرد. پس از مدتی معشوقه‌ی دختر به طور ناگهانی وارد اتاق می‌شود و به دختر شلیک می‌کند. بلیک نیز بلافاصله به مرد شلیک می‌کند (او را می‌کشد) و در حالی که گلوله به جایی نزدیک قلبش اصابت کرده از پنجره فرار می‌کند. در ادامه متوجه می‌شویم مرد کشته شده، فرزند دیکینسون است و صاحب کارخانه افرادی را برای ردیابی و کشتن بلیک اجیر می‌کند.

صبح روز بعد بلیک در جنگل به هوش می‌آید و متوجه می‌شود که سرخ پوستی به نام «نوبادی / Nobody» (گری فارمر) از او مراقبت کرده است. نوبادی توسط سفید پوستان بزرگ شده و در انگلستان تحصیل کرده است. او با بلیک به گونه‌ای رفتار می‌کند که گویا او واقعا ویلیام بلیک شاعر انگلیسی است. این دو مرد اکنون سفری به مقصد سرنوشت نهایی بلیک آغاز می‌کنند که در آن از سوی قاتلان تحت تعقیب هستند. در طول این مسیر، تقابلی جالب میان هویت عرفانی ویلیام بلیک انگلیسی و سرخپوستان آمریکایی به تصویر کشیده می‌شود.

«مرد مرده» اثری است ناملموس، کند و غیرقابل ستایش. فیلم پیش از آن‌که خود در راستای بازگو کردن معنایش کوششی انجام دهد، زمان زیادی را از ما طلب می‌کند تا درباره‌ی معنای آن بیندیشیم. فیلم‌برداری سیاه و سفید «رابی مولر»، متشکل از مجموعه‌ای تصاویر تک‌رنگ، از خود بیگانگی منحصر به فردی را در سرزمین‌های زیبای غرب به تصویر کشیده است.

«گری فارمر» نقش یک سرخ‌پوست ملیح، کنجکاو و امروزی را ایفا می‌کند (او مانند یک معلم اخلاق عصر حاضر حرف می‌زند). در نقطه ی مقابل نوبادی، «دپ»- با اکراه می‌گویم مانند تمامی افراد - غمگین و شکست خورده به نظر می‌رسد.

این امکان وجود داشت که فضاسازی مطلوبی در فیلم شکل بگیرد، اما موسیقی متن نه چندان مرتبط «نیل یانگ» مانع آن می‌شود؛ [حوادث] سی دقیقه پایانی فیلم، هیچ تناسبی با ریتم تکراری و یکنواخت گیتار الکتریک یانگ ندارد.

جیم جارموش تلاش می‌کند تا مفهومی را برساند، اما من هیچ سرنخی از آن پیدا نمی‌کنم. آیا صنایع ماشینی شرق در نهایت باعث نابودی طبیعت غرب می‌شود؟ آیا مرد سفیدپوست در گمراهی به سر می‌برد و سرخ‌پوست راهنمای معنوی او به سوی ساحل امن است؟ آیا شما باید از شهری که حسابدار استخدام نمی‌کند دوری کنید؟

در طول تماشای فیلم، به یاد نقاشی‌های الهام‌بخش و اشعار تسخیرکننده‌ی ویلیام بلیک واقعی افتادم. پس از ترک سالن سینما به خانه برگشتم، کتاب ویلیام بلیک را برداشتم و سی دقیقه ی لذت‌بخش را سپری کردم. بنابراین عصر آن روزم هدر نرفت.

مرد مرده جیم جارموش، تصویر متفاوتی از یک وسترن 2
مرد مرده جیم جارموش، تصویر متفاوتی از یک وسترن 3
مرد مرده جیم جارموش، تصویر متفاوتی از یک وسترن 4
مرد مرده جیم جارموش، تصویر متفاوتی از یک وسترن 5