«مشت آخر» یک تله فیلم که جایش روی پرده سینما نیست
شاید به دلیل اینکه فیلم «مشت آخر» با استانداردهای تلویزیونی ساخته شده است و صرفا موضوع و ایده جالبی دارد، انتظار زیادی از آن نمیرود، اما بالاخره همین استاندارد هم حداقل منطق لازم برای ایجاد فضای کمدی حاکم را میطلبد. اینکه شروع قصه و از سرگیری آن برای رساندن دو شخصیت اصلی به هم، با یک عکس در درون گوشی دزدی به عنوان سرنخ اصلی، آغاز شود و از طریق همان عکس که اتفاقا از زاویه داخل خانه...
فیلم «مشت آخر» که قبلتر نام «مشت آخر در وقت اضافه» بر آن نهاده شده بود، آخرین ساخته مهدی فخیمزاده در مقام نویسنده و کارگردان، بازگشت او پس از 14 سال دوری به عرصه سینما است اما یا این بازگشت در حدی بود که میتوان گفت فیلم «هم نفس» ساخته 1382 و حضور پیشین فخیم زاده در مقام کارگردان سینما، به مراتب قویتر از این بود و اثر تازه این کارگردان در بهترین برآورد یک تله فیلم خوب است که ارزشهای نمایشی برای اکران عمومی روی پرده بزرگ سینما ندارد.
مهدی فخیمزاده در زمان ساخت فیلم «مشت آخر» با مشکلات غیر منتظرهای روبرو شد، او در میانه کار و سر صحنه فیلمبرداری دچار سانحه تصادف با موتور سیکلت شد که بعلت شدت جراحت، بلافاصله به بیمارستان منتقل گردید. وقتی خبر این اتفاق رسانهای شد همه طرفداران فخیمزاده نگران حال وی شدند اما روحیه ورزشی و مبارزه جوی فخیمزاده اینبار هم دست از مبارزه برنداشت و حال او روز به روز بهتر شد تا جایی که پس مداوا و بهبود کامل دوباره به ادامه ساخت فیلم خود پرداخت. در ادامه برای بررسی بیشتر آخرین ساخته مهدی فخیمزاده با ویجیاتو همراه باشید.
در فیلم «مشت آخر» همچون اکثر آثار فخیمزاده پس زمینهای با تم اکشن، ورزشی و رزمی دیده میشود که اینبار با چاشنی کمدی موقعیت ساخته و پرداخته شده است. رحمت با بازی مهدی فخیمزاده در نگاه اول یک پیرمرد سالخورده، فرتوت و زمینگیری است که حتی نمیتواند بدون اعصای خود قدمی بردارد اما گویی این تنها نقابی است که او بر چهره زده است، در حقیقت رحمت با آن سن و سال، یک رزمی کار حرفهای است که میتواند از پس مبارزه با هر جوان سر حال امروزی نیز فائق آید. شاید ایده نسبتا جذاب و گیرای شخصیت رحمت با آن چهره کاریزماتیک و لحن شیرین و بازی عالی فخیمزاده تنها نکته مثبت فیلم باشد اما مشکل اصلی فیلم «مشت آخر» همچون بیشتر آثار سینمای ایران فیلمنامه به شدت ساده و بی قصه آن است، در حقیقت فیلم درون مایه بسیار کم مایه ای دارد.
البته که در فیلم تازه فخیمزاده بدلیل تجربه و تحصیلات او در عرصه سینما و تلویزیون نمیتوان در اجرا به ایراد فنی برجستهای اشاره کرد اما شاید 14 سال دوری او از کارگردانی آثار سینمایی باعث شده تا او از فرمول ساخت آثار سینمایی کمی فاصله بگیرد. در واقع «مشت آخر» او بیش از همه از مدیوم و فرمول آثار تلویزیونی پیروی میکند تا یک اثر بلند سینمایی.
فیلمنامه فیلم «مشت آخر» به گونهای کم مایه و بدون فراز و نشیب نوشته شده است که همانند سریالهای تلویزیونی میتوان تنها کمی از ابتدای آن را دید و بعد به سراغ کارهای روزمره شخصی رفت و بعد از آن پیامهای گوشی خود را چک کرد و در آخر دوباره به دیدن ادامه آن نشست و اطمینان داشت که چیزی را از دست نخواهیم داد. فیلمنامه یک خطی و ساده «مشت آخر» بدون هیچ پیچیدگی خاصی فقط نود دقیقه کشیده شده است تا زمان فیلم را پر کند، این زمانی کار را بدتر میکند که گاهی (هر چند کمرنگ) فیلم اصرار دارد در خلال صحنههای شوخ و شنگ خود حرفهای جدی و پر مفهومی از تجربه ازدواج و زندگی زناشویی و غیره... را به خورد تماشاگر دهد.
گوهر خیراندیش هم که مدتها است یک پرسونای ثابت از خودش ساخته، اینجا نیز در نقش سحر پناهپور همسر سابق رحمت، همان همیشگی تکراری است. البته با تمام این اینها جنس بازی او و لحن شیرین و با نمکاش با جنس فیلم کاملا همخوانی دارد و هیچگاه از فیلم بیرون نمیزند.
قسمتی از داستان فیلم همانطور که در خلاصه آن آمده است به رابطه قدیمی رحمت و سحر برمیگردد که سی سال پیش به دلایل نامعلومی که در فیلم به آن پرداخته نمیشود از هم جدا شدهاند، البته در جایی از فیلم از زبان سحر به نوع زندگی بزهکارانه رحمت اشاره می شود اما لحن و طرز بیان و حتی رفتار سحر به گونهای است که تماشاگر نمیتواند او را کاراکتری متشخصتر و یا نقطه مقابل رحمت از لحاظ ادب و رفتار ببیند تا این اختلاف را باور کند، در هر صورت در آن سالها حاصل ازدواج آنها پسر بچهای است که امروز یک مرد بالغ سی ساله است، ظاهرا سحر در آن دوران و پس از طلاق به یکباره و به دور از چشم رحمت، پسر خود را بر میدارد و زندگی مخفی خود را شروع میکند.
شاید به دلیل اینکه فیلم «مشت آخر» با استانداردهای تلویزیونی ساخته شده است و صرفا موضوع و ایده جالبی دارد، انتظار زیادی از آن نمیرود، اما بالاخره همین استاندارد هم حداقل منطق لازم برای ایجاد فضای کمدی حاکم را میطلبد. اینکه شروع قصه و از سرگیری آن برای رساندن دو شخصیت اصلی به هم، با یک عکس در درون گوشی دزدی به عنوان سرنخ اصلی، آغاز شود و از طریق همان عکس که اتفاقا از زاویه داخل خانه گرفته شده است و آن هم در تهران بزرگ به خیابان، کوچه، پلاک، واحد و حتی زنگ سوژه مورد نظر برسیم، خیلی ساده انگارانه و عجیب بنظر می رسد.
در هر صورت فیلم «مشت آخر» با تمام کم و کاستیهایش با آنکه از یک لحن کمدی کهنه پیروی میکند که دیگر حتی برای مخاطب جوان و نسل امروز سینمای ایران هم آنچنان که باید کاربر ندارد، اما فیلمی است بی ادعا که به دور از فضای کمدی شوخیهای زننده جنسی، فقط با تنها برگ برنده خود یعنی حضور مهدی فخیمزاده، قصهاش را تعریف میکند تمام میشود. ما هم تنها بعنوان مخاطب و طرفدار او بایدبیش از پیش منتظر آینده و دیدن آثاری به مراتب بهتر و فاخرتر از استاد فخیمزاده در پرده سینماهای ایران باشیم.