دوشنبه 5 آذر 1403

مشکل بنیادی آکادمی ادبیات ما چیست؟

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
مشکل بنیادی آکادمی ادبیات ما چیست؟

نوید نادری، پژوهشگر و مدرس دانشگاه در نشست ادبیات معاصر ایران و ادبیات جهان گفت: مشکل بنیادی آکادمی ادبیات ما این است که هنوز نتوانسته موضوع خود را تعریف کند.

نوید نادری، پژوهشگر و مدرس دانشگاه در نشست ادبیات معاصر ایران و ادبیات جهان گفت: مشکل بنیادی آکادمی ادبیات ما این است که هنوز نتوانسته موضوع خود را تعریف کند.

به گزارش خبرگزاری مهر، چهاردهمین نشست مجازی از مجموعه برنامه سخن؛ جستاری در ادبیات و شعر پارسی با موضوع «ادبیات معاصر ایران و ادبیات جهان» سه‌شنبه 25 آبان در صفحه اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

در این برنامه رضا زنگنه، مدرس و پژوهشگر ادبیات فارسی به گفت‌وگو با نوید نادری، پژوهشگر و مدرس دانشگاه پرداخت.

در ابتدای این نشست نوید نادری درباره چیستی ادبیات معاصر بیان کرد: اگر بخواهیم از گزاره‌های بدیهی مانند «ادبیات معاصر هم عصر ما است» یا «ادبیات صد سال اخیر» و... فراتر برویم، باید به این پرسش‌ها پاسخ داد که آنچه ادبیات معاصر می‌گوییم چیست؟ متونی که به عنوان ادبیات معاصر و نمونه‌های آن می‌شناسیم، در این باره چه می‌گویند؟ آیا ردی از پاسخ به این پرسش در آن متون می‌توان پیدا کرد؟ آیا دغدغه‌های مشترک دارند و تفاوت خودشان با ادبیات قدیم را به شکل خاصی تعریف می‌کنند؟ باید از خودآگاهی ادبیات معاصر نسبت به خودش شروع کنیم.

نادری با اشاره به مقدمه یکی بود یکی نبود، عنوان کرد: کتاب یکی بود یکی نبود حدود سال 1300 منتشر شد و مقدمه آن حدودا 2 سال پیشتر از کتاب در سال 1298 نوشته شده است. مقدمه با این جمله شروع می‌شود که «ایران امروز در جاده ادبیات از اغلب ممالک دنیا بسیار عقب افتاده است.» در اینجا استعاره جاده ادبیات می‌گوید که یک جاده ادبیات وجود دارد و روی این جاده ممالک متفاوتی قرار دارند که نسبت جلو و عقب بودن با هم دارند که این استعاره‌ای از تاخر زمانی است. در واقع یک مقوله واحد و جهان شمول به نام ادبیات وجود دارد. ادبیات در معنایی که در مقدمه جمالزاده به کار رفته، در یک بافت تطبیقی وجود دارد.

وی افزود: در همان مقدمه، این ادبیات پیوندی با چیزی دارد که جمالزاده به آن جوهر ایرانی می‌گوید. «همان جوهر استبداد ایرانی که مشهور جهان است، در ماده ادبیات نیز دیده می‌شود.» پس ادبیات یک جایگاهی است که این جوهر ایرانی در آن تجلی پیدا می‌کند. در مقدمه جمالزاده، ادبیات یک پیوند بنیادی با مردم دارد و وظیفه تربیت آنان را برعهده دارد. به همین دلیل است که واژه کلیدی مقدمه جمالزاده، دموکراسی ادبی است. او می‌گوید برای اینکه ادبیات ایران به ادبیات ممالک دیگر برسد باید به سمت دموکراسی ادبی حرکت کند که امکان رابطه تربیتی بین نویسنده و مردم را فراهم می‌کند و مهم‌ترین شکل بروز آن این است ادبای ایران از استبداد دست بردارند. صرفا با ادبای دیگر حرف نزنند و به سمت انشای ساده و بی‌تکلف عوام فهم حرکت کنند که از این نظر فرم رمان به بهترین وجه می‌تواند این کار را انجام دهد. فرم رمان می‌تواند گونه‌های متفاوت زبانی را در خود جای دهد.

نادری اضافه کرد: مسئله بنیادی در آن دوره، مشروطه بود که در زبان ادبیات هم به همان سمت می‌رویم و جمالزاده به آن زبان رایج و معمولی کوچه و بازار می‌گوید.

در بخش دیگری از این نشست زنگنه پرسید: آیا این مفهوم جدید فاصله‌ای حداکثری با مفهوم کهنی که اهالی یک زبان مشترک داشتند، دارد؟ متحول شده و یا تکامل یافته آن است؟

وی گفت: ادبیات کهن بر یک «ما» ملی شکل گرفته و ادبیات معاصر نیز در نسبت یک «ما» ملی شکل می‌گیرد. من برای فاصله ادبیات معاصر و کهن، متری برای سنجش ندارم. این دو به لحاظ کیفی متفاوت هستند. این ما ملی به شکل مشخص در بافتی شکل می‌گیرد که مردم در یک پیوند بنیادی با جغرافیای مشخص تعریف می‌شوند.

این پژوهشگر درباره وضعیت آکادمی ادبیات امروز توضیح داد: برخی می‌گویند آنچه که بعد از عروض نیمایی داریم، نثر شاعرانه است و دیگر شعر نیست. بر یک مبنایی سوری می‌گفتند که شعر آن چیزی است که وزن داشته باشد و آنچه وزن ندارد، شعر نیست. به لحاظ روشی چه‌طور ممکن می‌شود ما چنین چیزی را بگوییم؟ فکر می‌کنم به لحاظ روشی هنگامی ممکن است که ما اساسا روشمان از بنیاد، غیر تاریخی باشد. در جایگاه مطالعات ادبی اولین چیزی که باید مطرح باشد، باید این باشد که یک موضوع مشخص مطالعه داریم و این موضوع وابسته به قضاوت‌های خاص و پیشین من نیست. مشکل بنیادی آکادمی ادبیات ما این است که هنوز نتوانسته موضوع خود را تعریف کند. برای تعریف این موضوع باید اول ببیند در پاسخ به پرسش چیستی ادبیات معاصر، بگوید که چه چیزی است و در واقع از بازتولید گزاره‌های هنجاری سر باز زند.