میشا و گرگها (Misha And The Wolves)؛ مستندی درباره دروغ و رسوایی
در سال 1997، داستان سرگذشت حیرتانگیز میشا دفونسکا در همه جای دنیا سر زبانها افتاد. ماجرا به کودکی او برمیگشت؛ زمانی که اروپا تحت اشغال نازیها بود. گفته میشد که او به شکلی معجزهآسا از هولوکاست جان سالم به در برده است. اما بعد از منازعهای که بین فونسکا و ناشر خاطراتش پیش آمد، یک بلژیکی بازمانده از هولوکاست به تحقیق درباره ادعاهای او پرداخت و حقایقی شوکهکننده را کشف کرد.
فرارو - اگر یک بازمانده هولوکاست با جزئیات کامل برای شما تعریف کند که وقتی بچه بوده، کل اروپای تحت اشغال نازیها را با پای پیاده و همراه یک گله گرگها سفر کرده است، آیا از او میخواهید که حرفش را ثابت کند؟ این یک مسئله اخلاقی است که فیلم مستند سم هابکینسون بر محور آن میچرخد. مستند میشا و گرگها درباره میشا دفونسکا و زنانی است که باعث شدند داستان باورنکردنی او در سراسر جهان پخش شود.
به گزارش فرارو؛ اولین بخش فیلم به چگونگی پخش شدن داستان دفونسکا مربوط است. در این بخش مصاحبههایی با همسایهها و نزدیکان میشا در ماساچوست انجام شده است. در بین این افراد از مجریهای تلویزیون گرفته تا دوستان فونسکا که همراه او به کنیسه میرفتهاند و حتی مالک یک مرکز نگهداری حیوانات حضور دارند و خاطراتشان را درباره آن زن بلژیکی حیواندوست روایت میکنند. همه آنها توضیح میدهند که چه چیزی باعث شد کلمه به کلمه قصههای او را باور کنند.
در بین این افراد از همه جالبتر جین دانیل است؛ ناشری که دفونسکا را قانع کرد تا قلم بردارد و کتاب خاطراتش را با عنوان «میشا؛ خاطرات سالهای هولوکاست» بنویسد. دانیل درباره جنبههای مختلف همکاریش با دفونسکا توضیح میدهد و اینکه نهایتا به خاطر بعضی اختلاف، دفونسکا از او شکایت کرد و غرامت گرفت. در همین جا است که ناگهان همه چیز تغییر میکند. دانیل بعد از این اتفاق شروع میکند به تحقیق درباره صحت ادعاهای دفونسکا؛ کاری که شاید بهتر بود زودتر از این انجام دهد.
دانیل برای این تحقیق به سراغ یک بلژیکی دیگر بازمانده از هولوکاست به اسم اولین هایندل میرود که اتفاقا تاریخنگار هم هست. او شخصیتی جذاب و دوستداشتنی دارد و این فیلم به نوعی داستان او را در کنار داستان دفونسکا قرار میدهد تا تفاوت عمیقی را که بین اتفاقات کودکی آنها وجود دارد نشان بدهد. ریتم فیلم در نشان دادن تدریجی حقایقی بسیار مناسب است. در فیلم هم از صحنههای بازسازی شده استفاده میشود و هم از ویدئوهای ضبط شده قدیمی. به جای دفونسکا هم یک بازیگر در فیلم نقش ایفا میکند. همه اینها باعث شدهاند که داستان آموزنده این فیلم حال و هوایی خوشایند و بافتی قصهگویانه داشته باشد. متاسفانه در انتهای فیلم بخشهایی از واقعیت ماجرای دفونسکا همچنان نامعلوم باقی میماند و این به خاطر شکافی است که بین زندگی او در بلژیک و زندگی بعد از مهاجرتش به آمریکا وجود دارد. با این وجود «میشا و گرگها» تصویری گیرا و آگاهیبخش از یک دروغ رسواییآفرین است. این فیلم به مخاطبش این نکته ضروری را یادآوری میکند که هرگز نباید در پذیرش آنچه میشنود شتاب داشته باشد.
در نهایت میتوان گفت علیرغم وجود شکافهایی در خط روایت فیلم، سم هابکینسون مستندی تماشایی با شخصیتهایی جذاب، گفتگوهایی آگاهی بخش و ساختاری گیرا ساخته است.
- نویسنده و کارگردان: سم هابکینسون (Sam Hobkinson)؛
- بازیگران: لاورا لیبراتور (Laura Liberatore)، کندی اوتری (Candy O'Terry)؛
- امتیاز: 6.7/10