شنبه 20 بهمن 1403

ناگفته‌هایی از اسارت سرکرده منافقین در بندرعباس به دست انقلابیون / شعاری که بانوی انقلابی با خون دست مجروحش بر دیوار نوشت

خبرگزاری دانا مشاهده در مرجع
ناگفته‌هایی از اسارت سرکرده منافقین در بندرعباس به دست انقلابیون / شعاری که بانوی انقلابی با خون دست مجروحش بر دیوار نوشت

همرزم هشت سال دفاع مقدس سردار شهید حاج قاسم سلیمانی از نحوه اسارت سرکرده منافقین به دست انقلابیون در بندرعباس سخن گفت.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از هرمز؛ کربلایی اکبر، رزمنده ای از دیار جنوبی‌ترین نقطه ایران است که ناگفته های زیادی دارد، هفته دفاع مقدس را بهانه کرده ایم تا پای صحبت های وی بنشینیم، این دفعه فردی را سوژه قرار داده ایم که در گمنامی تمام به سر می برد، و از آن سوژه های بکر دفاع مقدسی در بندرعباس به شمار می آید، زیرا که تا کنون هیچ رسانه ای سراغش را نگرفته، حتی از مسئولان دولتی نظیر بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز از گذر زندگی و مجاهدت های وی باخبر نیستند. کربلایی اکبر ما علی‌رغم تمام مجاهدت‌هایی که در زمان انقلاب اسلامی و مبارزات مردمی با رژیم ستم شاهی و گروهک های منافقین داشته است، باز هم کمر همت را بسته و هشت سال دفاع مقدس را با تیر و ترکش هایش تجربه کرده، که خواندن مطالبش خالی از لطف نیست. خبرنگار و عکاس خبری هرمز تماسی را با وی حاصل حاصل می کند، موبایل کربلایی اکبر زنگ می خورد و با لحنی کاملا محلی که از نوع بیانش به منطقه شرق هرمزگان و شهرستان رودان تشبیه می شود، سلام و علیک گرمی کند، انگار که بار اول نیست با وی تماس حاصل کرده‌ایم، خود را معرفی می‌کنم، محمدامین عالی پور هستم از شبکه اطلاع رسانی هرمز به همراه همکارم عباس ذاکری می خواهیم خدمت برسیم و مصاحبه ای را در رابطه با دفاع مقدس با شما داشته باشیم، او می گوید کار برای رضای خدا مصاحبه نمی خواهد اما قدمتان روی چشم، تا چراغ سبز ایشان را شنیدم از شوق رسیدن به این سوژه خاص خبری، موتور سیکلت را روشن کرده و راهی مقصد شدیم. شاید در وحله اول فکر کرده‌اید به منزل این فرد انقلابی خواهیم رفت، یا در محل کارش با دفتر و دستک های امروزی ملاقاتی را فراهم کرده ایم، اما حضور ما در یک حسینیه است، حسینیه لاری های مقیم شهرستان بندرعباس که به نام مقدس امام جعفر صادق (ع) مزین شده است، جایی که کربلایی اکبر رزمنده ما، الان قریب به 4 سال است که خادم اینجاست. *دیدار هنگام اذان به مکان مورد نظر می رسیم و موتور سیکلت را درب حسینیه پارک می کنیم، درب حسینیه روی هم نهاده اند و هنگام ورود به حسینیه صدای اذان پخش می شود، وقت نماز ظهر رسیده است، یاالله می گوییم و وارد می شویم، انگار هیچ کسی آنجا نیست، باری دیگر یا الله می گوییم و صدا می زنیم کربلایی اکبر، صدایی می آید که می گوید جانم بفرمائید و از درون حسینیه بیرون می آید و پذیرای ما می شود. پس از احوال پرسی و دیدن چهره بشاش این رزمنده انقلابی، کمی یخ‌مان وا می شود اما وقت خواندن فریضه الهی است، از او می‌خواهیم وضوخانه را نشان‌مان دهد اما ما را تا درب وضوخانه همراهی می‌کند و سخاوت خود را در همان لحظات ابتدایی به رخ می‌کشد. پس از نماز، باری دیگر احوال پرسی می کنیم، با چهره ای خندان رو به ما می گوید از صدا و سیما آمده اید؟ ما می گوییم خیر، از یک رسانه خبری محلی خدمت شما رسیده ایم، سینی چای را می آورد و شروع می کنیم به حرف زدن. صدایش می زنیم کربلایی اکبر، امروز آمده ایم ناگفته های دلت را بشنویم، از دوران دفاع مقدس برایمان سخن بگویی، کمی مکث می‌کند و باری دیگر می گوید هر کاری بود برای رضای خدا بود، سماجت من خبرنگار و کنجکاوی های ذهنی ام به همین جا بسنده نمی‌شود، باز سوالی دیگر مطرح می کنم، کربلایی اکبر شما از چه سالی بندرعباس بوده اید؟ و همین می شود آغاز قصه ما... این رزمنده هرمزگانی خودش را اینگونه معرفی می کند؛ اکبر جاودان هستم متولد سال 1332 روستای بندزرک شهرستان رودان و از سال 1349 ساکن بندرعباس بوده ام و منزل ما در محله درخت سبز این شهر بوده است.

*تشریح مجاهدت های مردم بندرعباس این رزمنده دفاع مقدس سرآغاز سخنش از دوران ستم شاهی است، او از مجاهدت های مردم بندرعباس در دوران مبارزات مردمی با رژیم منحوس پهلوی سخن می گوید، انگار منتظر چنین افرادی مثل ما بوده است تا ناگفته هایش را از ابتدایی ترین لحظات دلاورمردی‌های مردم این دیار تشریح کند. کربلایی اکبر سوژه خبری ما، از خانواده اش می‌گوید، او در خانواده ای 7 نفره بزرگ شده است و فرزند دوم خانواده است، به غیر از خودش سه خواهر و یک برادر نیز دارد، او سال 1352 با یکی از بستگان خود ازدواج کرده است که تا کنون سایه لطف الهی بالای سرشان بوده است. فضای حسینیه و پرچم های مناسبتی که این مکان بزرگ را سیاه پوش کرده نظر ما را جلب می کند، وی با تبسمی خاص می گوید تمام این پرچم ها را من پیرمرد به تنهایی نصب کرده ام و این به خاطر عشق و ارادت من به امام حسین (ع) و ائمه اطهار (ع) است. این خادم اهل بیت می گوید؛ در زمان شاهنشاهی به این راحتی نمی توانستیم مراسمات عزاداری را برگزار کنیم و به سبک امروزی نبود که هر طور و در هر ساعتی از شبانه روز که دلمان بخواهد بتوانیم مراسمات مذهبی را داشته باشیم، اما به عشق امام علی (ع)، به عشق امام حسین (ع) و ائمه اطهار علیهم السلام مجالس مذهبی را دایر می کردیم.

*موذن مسجد ناصری را دستگیر کردند کربلایی اکبر حتی از سخت گیری‌های ماموران ژاندارمری‌ها در باب فرائض دینی حرف‌هایی دارد؛ به گفته وی، در همان سال‌های ابتدایی تحرکات انقلاب، مسجد ناصری بندرعباس واقع در محله بلوکی این شهر، بانی به نام آقای احمد قویدل داشت که از افراد مبارز انقلابی این شهر بود و بانگ اذان این مسجد را حاج احمد می‌گفت، یک روز صبح هنگام اذان صبح ساواک وی را دستگیر می کند که اطلاع یافتیم دلیل دستگیری وی این بوده که چرا اذان صبح می گویی و نمیگذاری ما بخوابیم و ما اجازه داشتیم اذان ظهر و مغرب را بشنویم. کربلایی اکبر از مقر سازماندهی اقدامات انقلابی‌شان تعریف می‌کند، ما نیز که این گفته ها برایمان تازگی دارد، سر تا پا گوش می‌کنیم، انگار قلم دیگر به کاغذ نمی‌رود تا از ناگفته‌های قبل از جنگ تحمیلی در بندرعباس نیز چیزی عایدمان شود، او می گوید که مسجدفاطمیه بندرعباس محل اصلی سیاست گذاری‌ها و پخش اعلامیه‌ها بوده، با حضور افرادی همچون حاج آقایان انواری، متین، دستگزین، سالاری، حجاریان، رزم، شهید دقت و... برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی در بندرعباس تلاش های شبانه روزی داشته‌ایم. وی از راهپیمایی‌ها و تظاهرات مردمی آن وقت مردم بندرعباس بیشتر توضیح می دهد، به گفته کربلایی اکبر یک روز در محل چهارراه بلوکی فعلی، خیل زیادی از مردم برای تظاهرات آمده بودند و دختر جوانی که حدود سنی‌اش 18 سال بود، دست خود را به نشانه اعتراض بالا برده و شعار ضد رژیم پهلوی سر می‌داد که از سوی ژاندارمری ها تیری به سمت وی شلیک شد و این تیر به کف دست این دختر اثابت کرد که شاهد بودیم خون زیادی از وی می رفت اما در اقدامی شجاعانه بر روی دیواری در آن محل با خون خود نوشت " مرگ بر شاه، توله سگ محمدرضا شاه". *شهید شدن بانوی بندرعباسی این رزمنده بندرعباسی اتفاقات تلخ آن روز را فقط به این مورد ختم نکرد و ادامه داد: یک خانم دیگر نیز از ناحیه کتف مورد اثابت گلوله قرار گرفت که از فرط خونریزی زیاد به شهادت رسید. کربلایی اکبر همچنین از ترورهای متعدد منافقین سخن گفت و ادامه داد: فردی به نام باوقار از سرکرده‌های گروهک های تروریستی در بندرعباس، بسیاری از مبارزان را ترور کرده بود و عملیات های انتحاری زیادی را نیز مدیریت می‌کرد. این مبارز بندرعباسی تشریح کرد: باوقار افرادی نظیر فرمانده دادستانی بندرعباس و همچنین معاون استاندار را ترور کرده بود و به دنبال این بود که افراد بیشتری را به شهادت برساند.

*شناسایی مخفیگاه منافقین وی که خاطرات آن دوران را مو به مو و روز به روز به خاطر سپرده است، از لو رفتن مکان باوقار و دست یافتن به انبار مهمات گروهگ منافقین سخن می گوید. کربلایی اکبر با بیان اینکه ماه محرم بود و در دسته‌های عزاداری حضور داشتیم، گفت: توانستیم باوقار و دار و دسته‌اش را در هیات عزاداری شناسایی کنیم و آنها را تعقیب کردیم تا به محله شاه حسینی رسیدیم، یک ساختمان در این محله در اختیار داشتند که محل برنامه ریزی عملیات های چریکی‌شان بود. با هماهنگی بچه های سپاه توانستیم اقدام و عده ای از آنها را دستگیر کنیم اما سوژه اصلی ما، باوقار همان سر دسته آنها بود که از دست ما فرار کرد. وی ادامه داد: اما چند روز بعد باوقار را در صف نانوایی شناسایی و پس از تعقیب مسافتی طولانی، توانستیم مخفیگاه وی را در منطقه کهورستان پیدا کرده و در عملیاتی ضربتی منافقین این مخفیگاه را دستگیر و برخی را نیز به هلاکت رساندیم که در این عملیات غافلگیرانه باوقار که دیگر راه فراری را نمی دید با یک تیر از زیر گلو می خواست خود را به هلاکت برساند اما این اقدام او به مرگ ختم نشد و پس از بستری شدن در بیمارستان از طبقه چهارم ساختمان خودکشی کرد. کربلایی اکبر از به ثمر نشستن این همه مجاهدت مردم در کشور سخن گفت و با تبسمی از غرور و خوشحالی آن زمان که در چهره اش نمایان بود، تصریح کرد: زمانی که توسط حاج آقا انواری خبر پیروزی انقلاب را به ما دادند در پوست خود نمی گنجیدیم و خیلی مسرور بودیم، می خواستیم پرواز کنیم و اشک شوق از چشمانمان جاری بود. انتهای پیام /

ناگفته‌هایی از اسارت سرکرده منافقین در بندرعباس به دست انقلابیون / شعاری که بانوی انقلابی با خون دست مجروحش بر دیوار نوشت 2
ناگفته‌هایی از اسارت سرکرده منافقین در بندرعباس به دست انقلابیون / شعاری که بانوی انقلابی با خون دست مجروحش بر دیوار نوشت 3
ناگفته‌هایی از اسارت سرکرده منافقین در بندرعباس به دست انقلابیون / شعاری که بانوی انقلابی با خون دست مجروحش بر دیوار نوشت 4