نتیجه معکوس جنگ نرم آمریکا علیه حزبالله لبنان
حسام مطر، نویسنده و پژوهشگر لبنانی قدرت نرم آمریکا را در چارچوب رواج گسترده الگوهای مصرف غربی میان جوانان دانسته تا از این طریق قدرت ارزشها و استاندارهای حزبالله را در جامعه کاهش دهد.
به گزارش حوزه تحولات منطقه گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، جنگ نرمی که آمریکا علیه حزب الله لبنان از ابتدای تاسیس آن تاکنون به راه انداخته است نه تنها این گروه را ضعیف نکرد بلکه عامل قدرت گرفتن و فرامنطقهای شدن جریان مقاومت شد.
حزبالله لبنان در سال 1985 تاسیس شد و در اولین بیانیه خود را گروهی حامی مستضعفان و جریانی جهادی و انقلابی برای برقراری جمهوری اسلامی بدون گرایش به هرگونه فرقهای معرفی کرد.
دکتر حسام مطر، نویسنده و پژوهشگر روابط بینالملل در کتاب «مابعدالقتال» به بررسی جنگ نرم آمریکا علیه حزبالله لبنان و تاثیری که این جنگ بر تحولات مقاومت و گسترش قدرت آن در جهان پرداخته است. بازتعریف معنای حاکمیت نویسنده در این کتاب ابتدا به بررسی نزاع تلخ آمریکا و حزبالله بر سر باز تعریف معنای حاکمیت پرداخته است مسئلهای که حزبالله را بر آن داشت تا در مقابل تلاش آمریکا برای بازآفرینی برخی وقایع سیاسی اجتماعی در لبنان و در راستای اطمینان بخشیدن به برتری خود به وسیله ایجاد ائتلافهایی فراتر از ویژگیهای فرهنگی حزبالله به تولید روایات و بیان آن به صورتی قانعکننده اقدام کند.
پس از اینکه حزبالله توانست در سال 2008 حق وتو را از قوه مجریه لبنان حذف کند به تجدید ساختار سیاسی در این کشور و مشخص کردن چهارچوب کلی آن پرداخت بدون اینکه در دامهای حاکمیت گرفتار شود یا اینکه برای خود جایگاهی در قوه مجریه در نظر بگیرد و بدین صورت مشروعیت خود را به عنوان جنبش مقاومت به دست آورد و به جای اینکه به مشکلی داخلی برای لبنان تبدیل شود برای مشارکت دادن دیگران در تولید روایتی ملی تلاش کرد و در همین راستا درگیری با جریان 14 مارس را به رویارویی با امپریالسیم جهانی تبدیل کرد. حزبالله مشروعیت خود را از انقلاب مارس و تقویت هویت لبنانی خود از طریق پیوستن به جریان لبنانیسازی کسب و تاکید کرد که حزبالله بازیگری سیاسی، ملی و قانونی است. با بازتعریف معنای بیگانه از سوی حزبالله بود که جریان 14 مارس از شعارهای ساختگی درباره حاکمیت دست برداشت و به روابط خود با سوریه و ایران وجهه قانونی بخشید.
آنچه اینجا درباره مهار جنگ نرم آمریکا میتوان بدان اشاره کرده این است که حزب الله تضعیف جریان 14 مارس از سوی واشنگتن را به نفع باز تعریف معانی معیارهایی مشخص، چون حاکمیت و دموکراسی تغییر داد و این مسئلهای کاملا مخالف با فرهنگ کنسولداری است که جریان سیاسی لبنان از دورانی که نظام دولت عثمانی بر آن مسلط بود متمایز کرده بود. درست است که این کار فرایندی طولانی داشت و سالهای متعددی صرف درگیریهای روزانه شد و همچنین بروز برخی شکستها روند آن را به تعویق انداخت، اما هنگامی که مداخله سفرا به ویژه سفیر آمریکا در امور لبنان آشکار و غیرقابل تحمل شد و فعالیت سازمانهای اجتماعی که از سوی آمریکا حمایت مالی میشدند در مناطق شیعه نشین لبنان محدود شد آنجا بود که تغییری در ماهیت سیاسی لبنان رخ داد که پیش از آن بی سابقه بود.
زمانی که حزبالله در تلاش برای ایجاد تغییراتی در چهارچوب سیاسی لبنان بود، سیاستهای قدرت نرم آمریکا حزب الله را وادار کرد به موسسات و گفتمانها و روایاتش کیفیت ببخشد و آنها در حوزه هویت، فرهنگ و سیاست ارتقا دهد تا بالاترین هماهنگی را با ساختار لبنان و بیشترین محبوبیت را در میان مردم داشته باشد. حزبالله لبنان حتی توانست با پیامهای قدرت نرم آمریکا مبارزه و آنها را محدود کند و مشروعیت آن را از بین ببرد. پیامهایی که به دنبال ایجاد ارزشهایی اجتماعی بود تا وجهه لبنان را بشکند و فرهنگ آن را نزد مردم لبنان به ویژه در میان شیعیان و مسیحیان به حاشیه بکشاند. بازتولید روایت حزبالله معنای هویت شیعه را به روشی باز تولید کرد که مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی جزئی آمیخته به آن و جداییناپذیر ساخت و با استفاده از روایات و تصاویر مذهبی شیعه که از مراجع اصلی فرهنگ آن اخذ شده بود در ایجاد احساسی قوی به وابستگی و وحدت درون جامعه شیعی لبنان سهیم بود. فعالیتهای فرهنگی حزبالله مذهب شیعه را هویتی ساخت که با قدرت در خیابانها و بالکنهای خانهها و حتی بر جسم و صدا و زبان مردم لبنان نمایان شد. با این حال حزبالله در تلاش برای ساخت جامعهای دینی نبود بلکه به دنبال گنجاندن جامعه شیعی به عنوان کلیتی در هویت مقاومت بود.
حزبالله برای اجتناب از فقدان هویت و بیگانگی فرهنگی اجازه میداد برخی از مفاهیم غربی رواج پیدا کند تا آنها را با هدف باز تعریفشان بر اساس اعتقادات و نیازمندیهای حزبالله به کار گیرد چرا که دریافته بود هدف سیاستهای آمریکا تضعیف دین و دینداری نیست بلکه تضعیف راهبرد حزب الله است و خواسته آمریکا ایجاد معنایی غیرانقلابی برای راهبرد حزبالله بدون در نظر گرفتن دینداری بود.
علی رغم اینکه حزبالله با فرهنگ غربی به صورت کلی مخالف بود، دشمنی با آمریکا را به فرهنگ مرتبط نمیکرد بلکه به سیاستهای آمریکا و آنچه که جامعه لبنان را به نابودی و ویرانی میکشاند، مرتبط میکرد برای همین تلاش میکرد جذابیت فرهنگ آمریکایی را از طریق متوجه ساختن مردم به سیاستهای واشنگتن در خاورمیانه مهار کند. بدین صورت حزبالله توانست تحولات را قابل درک کند و تصویری از مقاومت به طرفدارانش ارائه کند که نشان دهد حزبالله جنبشی دینی مخالف با غرب یا آمریکا نیست، بلکه جنبشی ملی و مخالف با امپریالیسم است.
حسام مطر، نویسنده و پژوهشگر لبنانی قدرت نرم آمریکا را در راستای رواج گسترده الگوهای مصرف غربی میان جوانان دانسته تا از این طریق قدرت ارزشها و استاندارهای حزبالله را در جامعه کاهش دهد. با ین حال او اینگونه نتیجهگیری میکند که حضور حزبالله در میان جوانان شیعه به نفع چشمانداز دینی معتدل و سازگار با فرهنگ است که در آینده سیاسی نیز موثر میباشد. بازتعریف نزاع اجتماعی زمانی که برخی از چپگراها ادبیات نزاع اجتماعی را فراموش کرده و به سرمایههای کشورهای حاشیه خلیج فارس گرایش پیدا کردهاند، حزبالله ادبیات مخالف با استعمار را برگزیده و بسیار از آن استفاده میکند تا خواستههای اجتماعی طبقات فقیر و متوسط جامعه را واقعبینانه بیان کند. در این ادبیات جایی برای توهمهای اقتصادی وجود ندارد بلکه موانع بنیادین و سیاسی برای هرگونه تلاش اصلاحگرایانه را قابل درک میکند.
سید حسن نصرالله، دبیرکل جنبش حزبالله لبنان در سخنان انتخاباتی خود وعدههایی نداد که حزبالله توان اجرایی کردن آن را نداشته باشد. گفتمان اجتماعی، به ویژه طرح حکومتی قوی و عادل به مبارزه با روایت شبهنظامی بودن حزبالله کمک کرد و این امکان را برایش فراهم ساخت که خودش را به گونهای معرفی کند که آن را برای برقراری ارتباط با هرگونه تشکلهای اجتماعی و فرهنگی لبنان توانمند سازد. گفتمان اجتماعی تنها بیانگر خواستههای آینده حزبالله نیست بلکه تحولات طبقه متوسط در میان شیعیان و گستره تاثیر و تاثر آن از سیاستهای حزبالله را نیز بیان میکند. چرا که بیشتر تایید کنندگان حزبالله از طبقه متوسط جامعه و از جمله تحصیلکردهها هستند.
این گروه از جامعه در برخی از تولیدات غربی ارزشهای پذیرفته شده دینی میبینند و حتی برخی از دیندارن نیز روش جدیدی از دینداری را از راه تعریف مجدد برخی از ارزشهای اسلامی به صورتی که پایبندی کمتری به دین دارد و بسیاری از دانشجویان شیعه آن را اتخاذ کردهاند.
حزبالله از راه سیاستهای واقعگرایانه که مجموعهای پذیر و تاثیر گذاری بود جوانب مختلف این پدیده را مهار کرد. در عرصه فرهنگی سعی کرد استقبال و بخشش بیشتری داشته باشد تا کسانی که پایبندی کمتری دارند را جذب و گسترش این دینداری مدرن را مهار کند. در عرصه اجتماعی نیز حزبالله در صدر طبقه متوسط شیعه قرار گرفت و به وسیله آنها به مسائل داخلی از جمله مبارزه با فساد و حل و فصل اوضاع زیست محیطی پرداخته و ارزشها و فعالیتهای دینی را مجددا تعریف کرده و حزبالله به سمت آزادسازی فعالیتهای اجتماعی از چهارچوب خیرخواهانه بودن به ورود فعال و سازنده در حکومت و ترسیم سیاستهای کلی آینده سوق دادند.
پیرویهای متعدد حزبالله در جنگهایی که از ابتدای تاسیس آن تاکنون داشته است، منطق مبارزه حزبالله را مجبور کرد تا روشهای جدیدی از دینداری را بپذیرد و ماهیت اجتماعی را بازسازی کند که اعتدال دینی و پذیرش فرهنگی و ورود سازنده به قوه مجریه از جمله نشانههای آن است.
انتهای پیام /