نویسندهای که قلمش را به سمت سربازان اسرائیل پرتاب کرد
العریر یکی از برجسته ترین نویسندگان، شاعران و فعالان غزه بود که عمر خود را صرف رساندن صدای غزه به جهان کرد. وی استاد زبان انگلیسی در دانشگاه اسلامی شهر غزه بود و پنجشنبه در جریان حملات اسرائیلیها به شهادت رسید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در خبرها آمده است، رفعت العریر، نویسنده، شاعر و استاد دانشگاه فلسطینی، بر اثر اصابت موشک به خانهاش به همراه برادر، خواهر و 4 فرزندش به شهادت رسید. پیش از این نویسندگان و هنرمندان دیگری همچون هبه زقوت، هبه ابوالندا، ایناس السقا، علی نسمان، حلیمه آل کحلوت و... نیز در جریان نسلکشیهای اخیر در غزه به شهادت رسیدهاند.
العریر یکی از برجسته ترین نویسندگان، شاعران و فعالان غزه بود که عمر خود را صرف رساندن صدای غزه به جهان کرد. وی استاد زبان انگلیسی در دانشگاه اسلامی شهر غزه بود و تلاش بسیاری در رساندن صدای فلسطین به رسانههای جهان داشت. روایتهای او از فلسطین او به زبان انگلیسی و تکذیب روایتهای جعلی اسرائیلیها از فلسطین و مردمانش قابل توجه بوده است.
این نویسنده بنیانگذار برنامه غیر انتفاعی فلسطینی با عنوان «ما عدد نیستیم» بود. این برنامه از نویسندگان غزه که می خواهند تجربیات خود را به زبان انگلیسی به دنیا بیاورند، پشتیبانی میکند. انتشار کتاب «غزه باز مینویسد» شامل اطلاعاتی درباره تاریخ فلسطین و نویسندگان آن و «غزه خاموش شد» از تلاشهای این برنامه است.
رفعت العریر حتی پس از آغاز حمله ارتش اسرائیل در ماه اکتبر، از ترک شمال نوار غزه خودداری کرد. او پیشتر در گفتوگو با رسانهها گفته بود: شرایط بسیار وخیم است، ما آب نداریم... من هیچ چیزی جز قلمم ندارم. اسرائیل از ما چه میخواهد؟ آیا از ما میخواهد که مرتکب خودکشی دسته جمعی شویم؟... ولی ما چنین کاری نمیکنیم. من یک شخصیت دانشگاهی هستم و محکمترین چیزی که در خانه دارم همین قلم است و اگر سربازان اسرائیل بخواهند خانه من را تصرف کنند و هیچ کار دیگری نتوانم انجام دهم همین قلم را به سوی آنها پرتاب میکنم.»
سروده علیرضا قزوه برای رماننویس شهید فلسطینی؛ به اشک بستهاند حجله تو را "هبه ابو ندا "آخرین سروده رفعت العریر که در شبکه ایکس (توئیتر) منتشر شده به شرح ذیل است:
اگر قرار است بمیرم تو باید زندگی کنی تا داستان مرا بگویی تا درد مرا بگویی تا یک تکه پارچه و مقداری نخ بخری آن را سفید کن و دنباله بلندی برای آن بگذار تا کودکی از جایی در غزه در حالی که به بهشت مینگرد و منتظر پدرش است که در آتش رفته و از او خداحافظی نکرده حتی از جسمش. حتی از خودش بادبادک را ببیند بادبادک من که تو درستش کردی، در حالی که بالا میرود و به لحظهای فکر کند که فرشتهای برای بازگرداندن عشق آنجاست اگر من باید بمیریم بگذار او امید بیاورد بگذار یک داستان شود