نگاهی متفاوت به ماجرای بلوار چمران شیراز / گسست در انتقال نسلی هنجارها
بچه ها از پدر و مادر بیش از تبلیغات رسمی الگو میپذیرند. انتقال ارزش های رسمی از یک نسل به تسل دیگر با اختلال رو به رو شده چه سهوی و چه عمدی.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - بازی مشترک نوجوانان دختر و پسر در زمین اسکیت بلوار شهید چمران شیراز در حالیکه از حجاب و لباسهای متعارف خبری نیست به خبر مهم این روزها بدل شده و این بحث درگرفته که آیا توطئهای در کار بوده یا نه و آیا با بچههای 14 و 15 ساله هم برخورد کردهاند یا نه؟ فرماندار شیراز خوشبختانه گفته هیچ نوجوانی در بازداشت نیست و تنها چند نفر از «عوامل» را دستگیر کردهاند. خلاصه ماجرا از زبان او از این قرار است:
«ساعت 17 سهشنبه 31 خردادماه 1401 برنامهای با عنوان روز جهانی اسکیت بورد در زمین همایشهای شهرداری در بلوار چمران شیراز برگزار شد که بنا بر تصاویر منتشر شده، شمار قابل توجهی از بانوان نوجوان و جوان شرکتکننده بدون پوشش سر و برخی از آنها با لباس غیرمتعارف در این برنامه حضور داشتند.»
فرمانده انتظامی شیراز هم روز جمعه سوم تیرماه گفت: «تعدادی از افراد بدون رعایت ملاحظات شرعی و موازین قانونی در پایان مراسم ورزشی روز سه شنبه اقدام به کشف حجاب کردند و روز پنجشنبه دوم تیرماه با هماهنگی دستگاه قضایی تعدادی از مسببان و عوامل مرتبط با این تجمع شناسایی و دستگیر شدند.»
درباره این اتفاق چند نکته را می توان مطرح کرد:
اول اینکه اعلام بازداشت نشدن نوجوانان و اصرار بر این که عوامل پشت پرده را دستگیر و برگزار کنندگان مسابقه را بازداشت کردهاند فارغ از این که پشت پردهای در کار بوده یا نه قابل تأمل است. چون زیبنده پلیس نیست با نوجوانان که هم سن و سال فرزندان و بعضا نوه های خودشات هستند مثل دزد و قاچاقچی وارد کلنجار شود و بچه های 14 و 15 ساله را تحویل دادسرا بدهند تا مجازات شوند. در حالی که پسربچه را به خاطر بازی مختلط اسکیت نمیتوان مجرم تلقی کرد و جریمه نداشتن روسری در دختران هم مشخص است و هر چه باشد شبی را با زنان خطاکار در زندان به سر کردن نیست.
دوم این که بچهها از 5 مجموعه خانواده، محله، مدرسه، رسانه و جامعه تأثیر میپذیرند. در حال حاضر اما رسانه اول و خانواده دوم است. مدرسه از حیز انتفاع ساقط شده و محله هم معنی سابق را از دست دادعه و جامعه نیز در قضاوت دوپاره است.
نزد گروهی بی حجابی بی عفتی است و در باور دیگران چنین نیست و استدلال می کنند پوشش امری عرفی است و به حکومت ربطی ندارد و حتی در کشورهای اسلامی اجباری نیست.
چنان که اشاره شد مفهوم مانند قبل نیست و بچه ها جدای این فضا بزرگ می شوند و خود را به جامعه بزرگ تر متعلق می دانند نه یک محل. مدرسه هم که دو سال تعطیل بوده. باز هم اگر بود خود معلمین آن قدر دغدغه دارند که به کار خودشان می رسند نه انتقال هنجارهای ایدیولوژیک رسمی.
میمانَد رسانه و خانواده. روزگاری رسانهها منحصر به رادیو و تلویزیون رسمی بود و مطبوعات چاپی ولی حالا شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و تلویزیونهای ماهوارهای و سایتهای اینترنتی میدان دارند و سر همه در گوشی و صفحات اینستاگرام است.
با این اوصاف تصور کنید از بچههایی که در خانه با ارزشهایی دیگر بزرگ شدهاند و مدام در معرض تنوع زندگی در شبکههای ماهوارهای یا فضای مجازی بودهاند و هستند چگونه میتوان انتظار داشت مطابق الگوهای رسمی رفتار کنند؟ آن هم به زور؟
مشکل کاربهدستان این است که تصور میکنند خیابان و عرصه عمومی را هم میتوان مثل اداره و مدرسه کنترل کرد. در حالی که وقتی پلیس میگذارید این پیام را هم منتقل میکنید که جایی که پلیس نیست آزاد باشید! مثل تابلوی توقف ممنوع و حمل با جرثقیل. وقتی نیست یعنی بگذارید!
امنیتی کردن ماجرا و انتساب به استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل البته آسان است اما این واقعیت را باید در نظر گرفت که چرا دختر و پسر نوجوان در سال 61 این گونه نبود و حالا در 1401 هست؟
چون سال 61 پدر و مادر آن دختر 14 ساله هم باور داشتند و همان فرهنگ را منتقل میکردند. حالا اما پدر و مادر دختر 14 ساله اگر 40 ساله هم باشند خود طعم آن محدودیت ها را چشیدهاند و به فرزندان خود منتقل نمیکنند. دست کم برخی از آنها.
در دهه 60 این رسانهها نبود تا بر بچهها تأثیر بگذارند و از خیابان و مدرسه از صبح تا شب سرودهای حماسی متناسب با حال و هوای جنگ پخش میشد.
معلم و مدرسه هم نفوذ و اقتدار فراآموزشی داشتند نه مثل حالا که بندگان خدا خودشان هزار جور گرفتاری دارند. محله و مسجد هم کارکرد گذشته را ندارد. در این فضا دختر و پسر نوجوان اساسا تلقی دیگری دارد و الزاما قصد لجاجت هم ندارد.
صریح و روشن می خواهم بگویم بچه ها از پدر و مادر بیش از تبلیغات رسمی الگو میپذیرند. احتمال چادری شدن دختر مادر چادری بیش از مادر بیحجاب است و به نظر میرسد انتقال ارزش های رسمی از یک نسل به تسل دیگر با اختلال رو به رو شده چه سهوی و چه عمدی. مشکلات اقتصادی و سقوط بخشی از طبقه متوسط به فرودست و ارتقای قلیلی به طبقه بالاتر نیز به این وضع دامن زده است. (تورم، کثیری را ساقط و اندکی را منتفع میکند).
دوستی دارم که سالها در منطقهای در شمال تهران مستأجر بوده است. زن و مرد افزایش اجارهبها را با کار بیشتر و صرفه جویی پوشش میدادند و خود را منطبق می کردند.
امسال اما دیگر تاب نیاوردند و به منطقه ای رانده شدند که هیچ تعلق خاطری به آن ندارند. به وضوح دیدم دختر نوجوان او که دوستان و همبازیهای خود را از دست داده و حتی مادر او دیگر مثل گذشته حجاب سفت و سخت ندارند. حس میکنند وقتی ساختار رسمی به آنها فشار آورده و هر سال قدرت خرید آنها را کم میکند و شاید این گونه واکنش نشان می دهند.
یک مثال روشن: اگر به پدر و مادر خبر دهند فرزند نوجوان شما گوشی موبایل دزدیده و در کلانتری است ابتدا باور نمی کنند و وقتی از زبان پلیس و او بشنوند سرافکنده و شرمنده می شوند و هرگز تأیید نمی کنند. به این هنجار و ارزش که هم بر سر آن اتفاق نظر دارند و هیچ کس در بیان قبح آن دلیل نمی طلبد می گویند: معرفت.
حالا اگر خبر دهند دخترتان بی روسری داشته اسکیت سواری می کرده آن حس را ندارند. مشکل از همین جا شروع می شود. پلیس برای برخورد با اموری است که از نظر همه بد است مثل دزدی و قتل نه موضوعاتی که بر سر آنها مناقشه است.
در حکومت ایدیولوژیک البته می کوشند «نگرش» به «عقیده» و سپس به معرفت تبدیل شود ولی این تلاش با چالش جدی رو به رو شده و بخشی از جامعه و احتمالا اکثریت به آن تن نمی دهد.
قصه این است: غالب مادران نوجوانان امروزی ارزش هایی را که نسل به نسل به عنوان هنجار مسلم به خود آنها منتقل شده به بچه های خود انتقال نمی دهند. به طریق اولی نسل کنونی هم انتقال نخواهد داد تازه اگر خانوادهای تشکیل دهند و فرزندی بیاورند!
با این حساب مادام که خانه و رسانه همراهی نمی کند پلیس از یک طرف باید جواب امر به معروفی ها را بدهد که داریم می گیریم شان و از طرف دیگر مردم را که نه. بچه های مردم را که نمیگیریم.
حدس می زنم این بچه ها اصلا دنبال موضوع خاصی نبودند. بلکه این رفتارها را ناهنجاری نمیدانند. تکاپوی پدر و مادرها برای نان و بحث مرغ و تخم مرغ نباید این تصور را در حکومت ایجاد کند که بچه ها هم دغدغه نان دارند!
سودای دموکراسی را از سر جوانان با بی اثر کردن نهاد انتخابات انداخته اند اما شو زندگی که از سر نوجوان نمی افتد! داستان محدود به شیراز و رشت و تهران هم نیست. همین حال و هوا در قم و مشهد هم هست. کما این که بچه های مذهبی هم در شهرهای اول کم نیستند. اصلا چه بسا قصد دهن کجی به بخش های دیگر جامعه را نداشته باشند و بگویند ما این جوری شما هم آن جوری تا نیاز به راه پیمایی باشد.
غرض این که قضیه به شکلی نیست که با خطبههای آقای صدیقی در نماز جمعه تهران با کمتر از 10 هزار نمازگزار در شهر 10 میلیونی یا با بگیر و ببند نیروی انتظامی حل و فصل شود. چرا؟ چون ارزش های گذشته از طریق خانوادهها منتقل نمیشود یا با شدت و غلظت قبل نیست و هر اتفاقی رخ داده به سبب اختلال در این انتقال است.
تماشاخانه