هنر مصالحه و آشتیجویی
جهان در شرایط ناامنی به سر میبرد. جنگ اوکراین رقابت میان قدرتها را وارد مرحله جدیدی کرد. اگرچه غرب دست به کار تسلیح اوکراین شده، جناح شرقی ناتو را تقویت کرده، سوئد و فنلاند را هم به جرگه کشورهای عضو ناتو درآورده، اما پوتین اجازه نمیدهد اوکراین به دموکراسی دست یابد یا بدتر از آن در جرگه کشورهای غربی قرار بگیرد. به نظر میرسد رقابت قدرتهای بزرگ از منظر دیگری بازگشته است. هنگامیکه...
کیسینجر گفت: «از زمان جنگ جهانی دوم این ترس بر سر اروپا از ورود ارتش روسیه وجود داشت که میتوان با اقدامات متعارف ناتو از ورود و پیشروی این کشور جلوگیری کرد. برای اولین بار در تاریخ اخیر، روسیه باید با نیاز به همزیستی با اروپا بهعنوان یک موجودیت روبهرو شود، نه اینکه آمریکا عنصر اصلی دفاع از اروپا با نیروهای هستهای خود باشد.» درحالیکه بیش از 700روز از جنگ اوکراین میگذرد و با وقوع جنگ اسرائیل در غزه (7اکتبر2023 برابر با 15مهرماه1402) و بسیاری از بحرانهای داخلی در غرب، مساله اوکراین به حاشیه اخبار رانده شده است؛ اما خبرهایی جستهوگریخته در رسانهها «داغ» شده مبنی بر اینکه سیگنالهای رسیده از غرب حاکی است که غرب به دنبال معامله با مسکو - کی یف است. بر این اساس، غرب با واگذاری سرزمینهای اوکراینی لوهانسک، دونتسک و کریمه به روسیه در ازای آغاز مذاکرات صلح با اوکراین موافقت کرده است یا احتمالا خواهد کرد. بگذارید نگاهی به تحولات اوکراین - روسیه از منظر کیسینجر داشته باشیم و ببینیم «پیرمرد رئال پالیتیک» درباره اوکراین و پایان دادن به جنگ در این کشور در دوران حیات چه گفت.
نگاه کیسینجر به اوکراین و روسیه
کیسینجر روابط بینالملل را از دریچه «سیاست قدرتهای بزرگ» مینگریست. او در کتاب «جهان احیاشده» در سال1957 استدلال میکرد که نظم جهانی نظمی است که از سوی قدرتهای بزرگ «مشروع» تلقی شود. اما «مشروعیت» که در اینجا بهکار میرود نباید با عدالت اشتباه گرفته شود. این به معنای چیزی بیش از یک توافق بینالمللی درباره ماهیت ترتیبات قابلاجرا و درباره اهداف و روشهای مجاز سیاست خارجی نیست. اگرچه برخی معتقدند که نگاه کیسینجر به اوکراین نگاهی «مغشوش» است، اما در مصاحبه با «اشپیگل» میگوید: «جنگ در اوکراین در دو سطح جریان دارد: یکی درباره توازن قواست اما در سطح دیگر، جنبههایی از جنگ داخلی را دارد. این یعنی ترکیبی از نوعی از مشکلات کلاسیک بینالمللی اروپایی با یک مشکل جهانی و هیچ نمونه تاریخی خوبی هم برای آن نیست.» کیسینجر در کتاب دیگر خود «دیپلماسی» هم فقط دو بار به نام اوکراین اشاره کرده است.
«پترو کرالیوک» استاد و رئیس شورای علمی آکادمی دانشگاه ملی اوسترو، در مقالهای میگوید، اولینبار زمانی بود که کیسینجر به سخنان بوش در اوت1991 در پارلمان اوکراین با عنوان «مرغ کییف» اشاره کرد که در آن وی به قانونگذاران اوکراینی درباره «ملیگرایی انتحاری» هشدار داد و از آنها خواست تا به دنبال «آزادی، دموکراسی و اصلاح اقتصادی» در چارچوب «پیمان جدید اتحادیه» گورباچف باشند. بار دوم زمانی بود که کیسینجر نوشت: «اکثریت قریب به اتفاق رهبران روسیه - صرفنظر از باورهای سیاسیشان - فروپاشی شوروی را به رسمیت نمیشناسند و مشروعیت دولتهای جایگزین و بهطور خاص اوکراین را هم نمیپذیرند؛ چراکه این کشور «گهواره ارتدوکسی روسیه» است.» کرالیوک نوشت: «این تز که اوکراین گهواره ارتدوکسی روسیه است نشان میدهد که کیسینجر روسیه و اوکراین را یکچیز میداند (بهمثابه یک روح در دو بدن) و بنابراین موضع سیاستمداران روس را بازگو میکند که استقلال جمهوریهای سابق را نمیپذیرند.» او معتقد است کیسینجر نهتنها در کتاب «دیپلماسی» بلکه در رویکردهای عملی دیپلماسی هم اهمیت چندانی برای اوکراین قائل نبود.
کرالیوک معتقد است که کیسینجر در نگاه خود دچار فرازوفرود نسبت به اوکراین است. در سال2008 مخالف عضویت اوکراین در ناتو بود و موافق ماندن این کشور در مدار یا حوزه نفوذ روسیه بود. در مه2022 در داووس خواستار واگذاری بخشی از سرزمین اوکراین به روسیه شد و در ژوئیه2022 از عضویت اوکراین در ناتو سخن به میان آورد. با این حال، این استاد دانشگاه ملی اوسترو میافزاید که این امر تکامل فکری کیسینجر را نشان میدهد: از «حوزه نفوذ روسیه بودن» تا «عضویت در ناتو». از سخنان کرالیوک چنین برمیآید که اگر آدمی در اندیشههای خود دچار تحول نشود، در جا میزند. او بر این باور است این تحول نهتنها درباره کیسینجر بلکه درباره تمام سیاستمداران و مردمان معمولی هم صادق است.
بههرروی، در تمام دوران حضور پوتین در قدرت، کیسینجر همواره مدافع رویکرد «روابط همکاریجویانه» با مسکو بود. این رویکرد باعث شد برخی به جرگه مخالفان کیسینجر بپیوندند. «یانوش بوگایسکی» یکی از اعضای ارشد بنیاد جیمزتاون در واشنگتن دیسی معتقد است: «کیسینجر به پوزشخواه و مدافع امپریالیسم مسکو تبدیل شد و روسیه را قدرت بزرگی میدانست که حق تسلط بر «حوزه نفوذ» خود را دارد. او در روایت جنگ سرد گیر کرده بود و عمدتا منافع کشورهای کوچکتر یا در حال ظهور را نادیده میگرفت.» در قاموس کیسینجر، کشورهای کوچک تا جایی در رقابت میان قدرتمندان اهمیت داشتند که بتوانند نقشی در این رقابت ایفا کنند. در غیر این صورت، هیچ جایگاهی نداشتند.
کیسینجر در سال2016 به آتلانتیک گفت: «نمیتوان روسیه را از طریق «تبدیل و تغییر» به سیستم بینالمللی وارد کرد. این نیازمند معامله و درک است. روسیه یک جامعه پیچیده و منحصربهفرد است. باید با روسیه بر اساس کنار گذاشتن گزینههای نظامی تعامل کرد؛ اما به شکلی که عزت این کشور و تاریخش حفظ شود.» حتی در سال2014 و الحاق شبهجزیره کریمه به روسیه، کیسینجر معتقد بود که همچنان باید اوکراین را بخشی از حوزه نفوذ روسیه دید. او به واشنگتنپست گفت: «در قاموس روسها، اوکراین هرگز نمیتواند یک کشور خارجی و مستقل باشد.» البته چارلز کوپچان، استاد روابط بینالملل در دانشگاه جیمزتاون هم در این نگاه با کیسینجر شریک است و به نقل از پوتین مینویسد: «روسها و اوکراینیها یک ملت هستند. کییف مادر شهرهای روسیه است.»
راهکارهای کیسینجر برای اوکراین
اما سناریوهای «پیرمرد رئال پالیتیک» برای اوکراین چیست؟ او معتقد بود که طرفین باید به «وضع قبل از جنگ» بازگردند؛ زیرا تداوم این وضعیت به معنای آزادی اوکراین نیست، بلکه بهنوعی شروع جنگ با خود روسیه است. کیسینجر در اولین سناریو بر این باور است که اگر روسیه در جایی که الان هست بماند، 20درصد اوکراین و بیشتر دونباس - منطقه اصلی صنعتی و کشاورزی - و نواری از زمین در امتداد دریای سیاه را فتح خواهد کرد. اگر در آنجا بماند، با وجود همه شکستهایی که در ابتدا روسها متحمل شدند، این یک پیروزی است و نقش ناتو بهاندازه تصور قبلی تعیینکننده نخواهد بود. دوم، تلاش شود روسیه را از سرزمینی که قبل از این جنگ بهدست آورده بود، بیرون برانند و در صورت ادامه جنگ، موضوع جنگ با خود روسیه مطرح خواهد شد.
سومین نتیجه این است که اگر مردم آزاد [غرب] بتوانند روسیه را از دستیابی به هرگونه فتوحات نظامی بازدارند و اگر خط نبرد به موقعیتی که جنگ آغاز شده است برگردد، آن گاه تجاوز فعلی بهوضوح شکست خواهد خورد. اوکراین به شکلی که در زمان شروع جنگ بود، بازسازی خواهد شد. این کشور دوباره مسلح خواهد شد و ارتباط تنگاتنگی با ناتو خواهد داشت (اگر نگوییم عضوی از آن خواهد شد). کیسینجر معتقد بود که مسائل باقیمانده را میتوان به مذاکرات آتی واگذار کرد. کیسینجر در زمان حیات معتقد بود که «آزمون سیاست همانا چگونگی پایان دادن به جنگ است نه چگونگی آغاز آن.» کیسینجر برای اینکه اوکراین بتواند از زیر یوغ روسیه بگریزد راهکاری ارائه داد. او معتقد بود که اگر اوکراین بخواهد بقا داشته باشد و به رفاه دست یابد، نباید به هیچ اردوگاهی بپیوندد، بلکه باید بهمثابه پلی میان غرب و روسیه عمل کند. او معتقد بود روسیه باید بپذیرد که نباید اوکراین را بهزور وارد مدار خود کند و مرزهای روسیه را جلوتر ببرد؛ زیرا تاریخ تکرار میشود و در این صورت مسکو محکوم به چرخه فشارهای متقابل میشود؛ یعنی زیر فشار دو لبه قیچی اروپا - آمریکا قرار میگیرد.
کیسینجر البته راهکاری هم به کشورهای غربی داد. او بر این باور بود که غرب باید درک کند که برای روسیه، اوکراین نمیتواند یک کشور خارجی باشد. تاریخ روسیه با چیزی آغاز میشود که به آن «روس - کییف» میگویند. مذهب و تاریخ روسیه با اوکراین هم تنیده است و میتوان آنها را یک روح در دو بدن نامید. او از تاریخ پیچیده اوکراین هم غافل نیست و این کشور را دارای دو بخش شرقی و غربی با تاریخ و زبانها و رویکردهای متفاوت میداند. کیسینجر معتقد است رهبران اوکراین هنوز هنر مصالحه و آشتیجویی را نیاموختهاند. او در کسوت «پیرمرد رئال پالیتیک» گوش رهبران اوکراین را میپیچاند و خطاب به آنها یادآور میشود: «رهبران عاقل اوکراین گزینه سیاست مصالحهجویانه را بین بخشهای مختلف کشور در پیش میگیرد.»
کیسینجر رویکرد فنلاند را برای اوکراین تجویز میکند و میگوید فنلاند در تمام حوزهها با غرب همکاری گسترده دارد؛ اما از رویکرد نهادین خصومت با مسکو حذر میکند. بنابراین کیسینجر بر این راهکار تاکید میکند که 1- اوکراین باید در انتخاب روابط سیاسی و اقتصادی خود با جهان آزاد باشد. روسیه باید بپذیرد که تحمیل گزینه نظامی با انزوای خودش همراه است. غرب هم باید از اهریمنی جلوه دادن پوتین احتراز کند. 2- در پیش گرفتن رویکرد فنلاندی برای اوکراین و تاکید بر اینکه اوکراین نباید به اردوگاه غرب یا شرق وصل شود، بلکه بهتر این است که بهمثابه پلی میان غرب و شرق عمل کند.
--> اخبار مرتبط