وصیت خاص سرلشکر شهید حسین شهرامفر
در حال پیشروی بودیم که ناگهان در کمین نیروهای ضدانقلاب گرفتار شدیم. باران آتش از اسلحههای دشمن در حال باریدن بود. مشخص بود که دشمن با استقرار در محل کمین، از پوشش کامل برخوردار است. نیروهای خودی نیز با سرعت هرچه تمام تر و با کمک موانع طبیعی جان پناهی برای خود یافتند و درگیری شدت بیشتری پیدا کرد.
به گزارش ایسنا، به مناسبت سالروز شهادت سرلشکر حسین شهرامفر سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم از پژوهشگران دفاع مقدس سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس ارتش در یادداشتی به دلاوریهای این شهید پرداخته است.
حسین شهرامفر، اول شهریور ماه 1326 در مشهد مقدس به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم متوسطه در مشهد، در سال 1345 در آزمون دانشکده افسری پذیرفته شد و در همان سال به تهران عزیمت نموده و مشغول تحصیل علوم نظامی شد.
وی در دانشکده ضمن گذراندن دروس عملی و نظری، به طور حرفهای به ورزشهای رزمی پرداخته و در رشته کاراته و تکواندو به مقام قهرمانی کشور رسید. سه سال بعد در مهر ماه 1348 با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری فارغ التحصیل شد و پس از طی دوره مقدماتی زرهی در شیراز به تیپ «نیروی مخصوص ارتش (کلاه سبزها)» پیوست.
شهرامفر افسری آگاه، توانا و متدین بود چنان که خانواده و همکاران به او «شیخ حسین» میگفتند. همزمان با اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت او نیز در متن وقایع حضوری فعال داشت. به گفته چندین تن از همکارانش، وی در دوران حکومت نظامی بارها خودروی نظامی حامل سربازان نیروی مخصوص را که جهت جلوگیری از تجمعات مردمی اعزام شده بودند هنگام اذان ظهر در وسط میادین شهر نگه میداشت و نماز جماعت برگزار مینمود، نمازهایی که با شکوه خاصی برگزار میشد و موجب تحسین و وشحالی مردم میگشت و نمایانگر وجود و ظهور روحیات دینی و اسلام خواهی در پیکره ارتش مکتبی و آینده دار ایران بود. او در زمان انقلاب، اقدام به تحریک دیگر افسران و پخش اعلامیههای سیاسی در میان آنها کرد که به همین سبب، توبیخ نامهی شدیدی به او ابلاغ شد. شهرامفر در سال 1355 ازدواج نمود. این زندگی مشترک با شهادت ایشان در سال1360، پنج سال بیشتر طول نکشید و حاصل آن دو فرزند دختر بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز آشوب طلبی عوامل ضدانقلاب در سال 1358، از «لشگر 23 تکاور» داوطلبانه به کردستان رفته و با تخصصهای خود در جنگ های چریکی، چتر بازی و کوهنوردی، به مبارزههای شبانه روزی علیه دشمنان استقلال کشور پرداخت. در تیر ماه سال 1360 از سنندج عازم بانه شد و در آنجا به اتفاق هم رزم و یار وفادار خود «امیر دادبین» ضمن سازماندهی یگانهای نظامی، چندین بار در عملیات پاکسازی منطقه شرکت نمود.
شهید شهرامفرپس از چندین تک نیروهای ضد انقلاب و مهاجمان مسلح کوموله، یک گروه رزمی متشکل از رزمندگان ارتش، بسیج و پیشمرگان کرد مسلمان تحت هدایت و فرماندهی شهید شهرامفر جهت پاکسازی جاده سردشت بانه اعزام گردید. پس از طی حدود 6 کیلومتر از جاده و درگیریهای متعدد با ضد انقلاب در ساعت 3 بعد از ظهر روز ششم تیر ماه1360، چندین پایگاه دشمن تصرف گردید.
پیشمرگ مسلمان «کرد»، انور علیزاده از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، داستان پاکسازی روستاهای کندل و گویزله در محور بانه به سردشت و هم چنین نحوه شهادت شهید سرلشکر حسین شهرامفر را اینگونه بازگو میکند:
«مردادماه سال 1360 در حالیکه هوا به شدت گرم بود به همراه همرزمانم در حال پاکسازی محور بانه سردشت بودیم. با کوله پشتیهای سنگین و اسلحه هایی که در دست داشتیم به آرامی به طرف جلو حرکت میکردیم. پاکسازی روستاهای «کندل و گویزله» که در آن روزها محل استقرار نیروهای ضدانقلاب (دموکرات و کومله) بود، جزء اهداف از پیش تعیین شده ما بود. هر آن احتمال داشت از بین بوته ها و لابه لای گیاهان و پشت درختان با کمین نیروهای ضدانقلاب برخورد کنیم. سکوت سنگینی فضا را گرفته بود، گه گاهی صدای پای یکی از نیروهای خودی، سنگینی این سکوت را میشکست. گاهی فکر میکردیم چشم هایی از لابه لای درختان مارا می بینند و ما آن ها را که شبح وار در کمین نشستهاند نمیبینیم.
در حال پیشروی بودیم که ناگهان در کمین نیروهای ضدانقلاب گرفتار شدیم. باران آتش از اسلحههای دشمن در حال باریدن بود. مشخص بود که دشمن با استقرار در محل کمین، از پوشش کامل برخوردار است. نیروهای خودی نیز با سرعت هرچه تمام تر و با کمک موانع طبیعی جان پناهی برای خود یافتند و درگیری شدت بیشتری پیدا کرد.
در همین حین یکی از پیشمرگان مسلمان کرد به نام محمدامین نیزه رودی که یک تنه به طرف دشمن پیشروی کرده بود، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در اثر شدت برخورد گلوله به سینهاش چند متر به عقب پرتاب شد. نیروهای خودی ابتدا فکر کردند او از نیروهای ضدانقلاب است و خواستند به طرفش شلیک کنند، ولی در همین لحظه شهید شهرامفر که فرمانده گروه ضربت و مسئولیت پاکسازی را بر عهده داشت، از موضع خود بیرون رفت و خود را به سمت محمد امین پرتاب کرد و او را در حالیکه باران گلوله ضدانقلاب از هر طرف به سمت ما می بارید، با حرکات چریکی خود به عقب و به طرف نیروهای خودی آورد. همه نیروها از عکسالعمل برق آسای شهید شهرامفر مات و مبهوت مانده بودند.
این حرکت شهید شهرامفر، آتش غیرت و شجاعت را در درون نیروهای سپاه اسلام شعله ورتر کرد و رزمندگان سپاه اسلام هم چون انبار باروتی که منتظر جرقهای باشد، به خروش آمدند.
شهید شهرامفر با قامتی استوار دستور حمله را صادر کرد. نیروهای سپاه اسلام که تحت تأثیر دلاور مردی وی قرار گرفته بودند، به دنبال فرمانده شجاع خود به طرف سنگرهای دشمن حمله ور شدند. عکسالعملی که رزمندگان سپاه اسلام بعد از رشادت شهید شهرامفر از خود نشان دادند، نیروهای ضدانقلاب را تحت تأثیر قرار داد و آنها را که در محل کمین و سنگرهای خود جا خوش کرده بودند، دچار ترس و اضطراب کرد و آن ها برای حفظ جان خود سنگرها را رها کردند و عقب نشستند.
بالاخره نیروهای سپاه اسلام توانستند با فرماندهی این فرمانده شجاع، مقرهای دشمن را یکی از پس از دیگری تصرف کنند. شهید شهرامفر با شجاعتی که از خود نشان داد به همه ثابت کرد که وضوی خون گرفته است و پرواز معراج گونهاش را بر نشست ذلت بار رجحان داده و برای شهادت پای به میدان نبرد نهاده است.
مزدوران مسلح خبر سقوط پایگاههای خود را به ارتش عراق مخابره نموده و درخواست اعزام هواپیمای جنگی کردند. یک ساعت پس از شکست ضد انقلاب، چندین فروند هواپیمای میگ عراقی پایگاه ها را بمباران کردند و تعداد زیادی از رزمندگان اسلام را به شهادت رساندند.
متعاقب حملات شدید هوایی عراق، ضدانقلاب وارد عمل شده و موفق گردید پایگاههای خود را مجددا اشغال نماید. در این موقعیت که عقب نشینی و صرف جویی قوا ضرورت محض بود، شهید شهرامفر و سه نفر از پرسنل ارتش، نیروهای مهاجم را به خود مشغول نمودند که سایر نفرات بتوانند به عقب برگردند. در حین مبارزهای شجاعانه و متهورانه مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفته، به سختی مجروح گردید و پس از 5 کیلومتر پیاده روی سرسختانه در حالی که گردان را از نابودی کامل نجات داده بود، در اثر خونریزی فراوان به فیض شهادت نائل آمد.»
تاریخ 6-5-1360 حسین شهرامفر در ارتفاعات «گرزلی»، ده کیلومتری بانه - سردشت، پس از نبردی شجاعانه به شهادت رسید. پیکر مطهر این فرماندهی شجاع ارتش اسلام، اینک در قطعهی 24 بهشت زهرای تهران آرمیده است.
آن افسر مؤمن و قهرمان در آخرین دیدار با خانواده، یک جلد قرآن به همسرش هدیه میکند و روی آن این مضمون را مرقوم مینماید: «اهدا مینمایم به همسرم تا فرزندانمان و فرزندان اسلام را با این کتاب آسمانی آشنا و طبق موازین و اصول آن تعلیم و تربیت کند و معلم اسلام باشد و این تنها وصیت من است.»
یاد گرامی و راهش پر روهرو باد.
انتهای پیام