پایان تحقیر روسیه و سخن با حنجره شوروی / تصویر آمریکا در ذهن پوتین
برخلاف نگرش ما ایرانی ها به آمریکا که آن را ضعیف شده و در حال افول می دانیم پوتین هیبت خارق العاده ای از آمریکا در ذهن دارد و قدرت آن را واقعی میداند.
به گزارش مشرق، یکی از روش های ذهن خوانی یا واکاهی ذهنیت رهبران حکومت ها، تحلیل تخصصی، فنی و روانشناسانه محتوای سخنرانی آنهاست. این امر زمانی بیشتر ارزش مییابدکه کارشناسان و سیستم های امنیتی دشمن یا رقیب امکان دسترسی به اطلاعات طرف مقابل را ندارند. تک تک اسامی، میزان تکرارموضوعات و اسامی (مکانها، افرادو...) می تواند اطلاعات نسبتا متقنی را به دست طرف مقابل بدهند. در روزهای منتهی به جنگ جهانی دوم، انگلستان اعلام کرد آلمان به زودی به لهستان حمله خواهد کرد. آلمانی ها که این خبر را در درون خود تصدیق می کردند در صدد بررسی برآمدند که انگلستان چگونه به این خبر دست یافته است آیا نفوذی یا شنود و... دارد؟ اما بعدا شنیدند که کارشناسانان (متن کاو) و روانشناسان سیاسی و روانکاوان از محتوای چند سخنرانی هیتلر به این مهم پی برده اند.
رییس جمهور روسیه چندی قبل از حمله به اوکراین در تلویزیون دولتی روسیه ظاهر شد و سخنرانی پرحرارتی در قالب 3100 کلمه بیان کرد. بدون تردید این سخنرانی، چینش واژگان آن، به کارگیری کلمات، اولویت ها و... مورد توجه کارشناسان مختلف به صورت ترکیبی قرار گرفته است اما روح کلی متن آن چیزی است که پوتین قبول دارد و با چهارچوب ذهنی و مشی شخصیتی او همسو است. در ادامه این متن را به روش آنالیز اسامی و تکرار آن و واکاوی ذهنیت و مشغولیت اصلی ذهن ولادیمیر پوتین بررسی خواهیم کرد.
فقط 1/4 سخنان پوتین درباره دونباس و اوکراین است. همه صحبت وی با غرب و آمریکا است و جالب اینکه هیچ وکشور غربی جزء آمریکا را نام نمی برد. او تاریخ تحقیر شوروی و روسیه را روایت می کند حال آنکه اوکراین در ترازی نیست که موجب تحقیر تاریخی روسیه شده باشد. پوتین پازل بزرگی را در ذهن دارد و بر این باور است که پس از سال ها از فروپاشی شوروی اکنون روسیه به بلوغ رسیده است و باید از ادامه حقارت خود توسط غرب پیش گیری کند.
حقارت کلافه کننده
هزار کلمه اولیه سخنان پوتین مملو از عباراتی از تحقیر روسیه در دوران پساشوروی است که چگونه غرب آن را به رسمیت نمی شناسد. پوتین با زبان حقارت نقطه عزیمت وضع موجود را شکست شوروی در جنگ سرد می داند و همه گرفتاری های موجود را بعد از آن می داند. او در بدو سخنان خود تهدیدات غرب علیه روسیه را "بی ادبانه و بدون تشریفات" می داند و در ادامه توصیف حقارت روسیه می گوید"در پاسخ به پیشنهادات ما دائما با فریب و دروغ های بدبینانه یا فشار برای باج گیری مواجه هستیم" و در ادامه صراحتا به رفتار تحقیرآمیز غرب اشاره می کند که "نگرش استکباری و تحقیرآمیز نسبت به منافع و خواسته های کاملا مشروع ما از کجا می آید" و سپس علت این امر را به دوران پسا شوروی ارجاع می دهد که "مدتی اعتماد به نفس خود را از دست دادیم و بس، توازن قدرت در جهان به هم خورد". مرحله بعدی تحقیر روسیه را در ماجرای لیبی و عراق می داند"تکرار می کنم آن ها ما را فریب دادند اما به تعبیر رایج آن هابه سادگی ما را دور انداختند".
مشخص است که میدان ندادن به روسیه در قضایای لیبی و عراق تبدیل به عقده حقارت شده است که پوتین در صدد برآمده آن را در سوریه جبران کند و کرد. در جمع سخنان پوتین پیرامون احساس حقارت روسیه، دو موضوع برجسته است. اول سرکار گذاشتن روسیه در توافقات امنیتی پیرامون شرق اروپا و دوم بازی ندادن روسیه در ماجرای صربستان، لیبی و عراق اما زمینه این دو را در شکست شوروی در جنگ سرد جستجو می کند. پوتین نقش غرب در جهان از جمله در صربستان، عراق، لیبی و سوریه را غیر قانونی و لگد زدن به شورای امنیت می داند و از اینکه روسیه متحدانی ندارد که با این بی قانونی مبارزه کند عصبانی است.
بعد دیگر تحقیر روسیه را در بی توجهی غرب به نظرات روسیه می داند "آن ها مذاکره با روسیه را در این موضوع کلیدی (امنیت اروپا) برای ما ضروری نمی دانند و اهداف خود را دنبال می کنند" این نشان می دهد که غرب در ترتیبات امنیتی شرق اروپا روسیه را بازی نمی دهد و در عین حال گسترش ناتو به مرزهای روسیه روز به روز پر رنگ تر می شود.
تصویر آمریکا در ذهن پوتین
برخلاف نگرش ما ایرانی ها به آمریکا که آن را ضعیف شده و در حال افول می دانیم پوتین هیبت خارق العاده ای از آمریکا در ذهن دارد و قدرت آن را واقعی می داند اما از اینکه غرب با محوریت آمریکا"امپریاتوری دروغ" با جمهوری اسلامی هم نظر است. تصویر پوتین از آمریکا - که خود اصرار دارد واقعی است - بسیار قدرتمند، سازمان دهنده و به کارگیرنده دیگران است.
پوتین اصرار دارد مرتب شوروی سابق را یادآوری کند گویی شوروی سابق هنوز پتانسیل تحقیر غرب را دارد
"ایالات متحده یک کشور بزرگ و یک قدرت سیستم ساز است. همه وابستگان او نه تنها با اطلاعات و وظیفه شناسی با آمریکا موافقت می کننده، به هر دلیلی به همراه او آواز می خوانند، بلکه از رفتار او نیز کپی می کنند و با اشتیاق قوانین پیشنهادی او را می پذیرند. بنابراین به دلیل موجه می توانیم با اطمینان بگوییم که کل بلوک غرب که توسط ایالات متحده به شکل و شمایل خودش تشکیل شده است، همه آن همان امپریاتوری دروغ است" پوتین در سال های اولیه قدرت دنبال روابط خوب با غرب بود و حتی تلاش نمود عضو ناتو شود. اما اینجا از صداقت خود و ضربات غرب از طریق جدایی طلبی و باندهای ترور در جنوب روسیه پرده بر می دارد." پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، با همه گشودگی بی سابقه روسیه مدرن جدید، آمادگی برای همکاری صادقانه با ایالات متحده و سایر شرکای غربی و در شرایط خلع سلاح عملا یک جانبه، بلافاصله تلاش کردند تا به ما فشار وارد کنند و مارا کاملا نابود کنند. این دقیقا همان چیزی است که در دهه 90 در اوایل دهه2000 اتفاق افتاد، زمانی که غرب فعالانه از جدایی طلبی و باندهای مزدور در جنوب روسیه حمایت کرد".
پوتین معتقد است آمریکا و هم پیمانان چون دنبال تسلط بر جهان هستند"بدون دلیل روسیه را دشمن خود معرفی می کنند" تا بتوانند انسجام خود را در مقابل دشمن مشترک حفظ کنند. پوتین توطئه غرب علیه روسیه را مستمر می داند و هرگونه تلاش روسیه برابی بهبود در این زمینه را بی فایده می داند که حسن نیتی ندیده است. این دیدگاه پوتین به دیدگاه مسئولین جمهوری اسلامی نزدیک است که امام می فرمود"ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در تعقیبمان خواهند بود". وجوه مشترک مواجهه غرب با ایران و روسیه نشان می دهد که بنا و سرشت غرب به گونه ای است که باید دیگران حقیر باشند یا به تعبیر امام آنان آقا باشند ما نوکر، آنان شناسنامه مارا صادر کنند و... و پوتین با یادآوری داستان لیبی و عراق و چرایی حمله به آنان در صدد تبیین امپراتوری دروغ است که ثابت کند با دروغ دشمن تراشی می کنند تا بتوانند اقدامات بعدی را برای حفظ هژمون خود انجام دهند.
تکرار اسامی دغدغه ذهنی پوتین را لو می دهد
واژه های پرتکرار پوتین نشانگر دغدغه ذهنی او نسبت به سی سال گذشته است. داستان اوکراین و دونباس در 800کلمه آخر پوتین آمده است و نشان می دهد مساله اصلی پوتین، غرب با خوانش ناتو و محوریت آمریکاست. او غرب بعد از شوروی را تبیین می کند اما از اوکراین تصویری ارائه نمی کند صرفا به عنوان اذیت کننده روس های شرقی اوکراین به آن می پردازد اما 70 درصد صحبت او به تنش غرب با روسیه در سال های گذشته بر می گردد. حال احساس می کند به قدرتی دست یافته است که باید در صدد جبران برآید. او در طول سخنرانی 3100 کلمه ای 10 بار آمریکا، 10 بار غرب، 9 بار شوروی، 10 بار اوکراین و10 بار ناتو،23 بار روسیه و 3 بار"امپریاتوری دروغ"را تکرار می کند. اما منطقه دونباس که به ظاهر محل مناقشه است فقط 5 بار در کلام او تکرار می شود.
جزیره کریمه نیز 3 بار تکرار می شود و پوتین ناخودآگاه لو می دهد که اگر اقدام جدی صورت نگیرد غرب کریمه را دوباره باز پس می گیرد. دغدغه کریمه و عدم تضمین پیوستگی دائمی آن به روسیه کاملا در کلام پوتین مشهود است. پوتین از هیچ کشور اروپایی به خاطر عملکرد سی سال گذشته اش نام نمی برد. صرفا دوبار نام آلمان را در بازخوانی جنگ دوم جهانی می برد اما هیچ کشوری از غرب را ذکر نمی کند که احتمالا تدبیری برای تحقیر آنان و ریز دیدنشان در ذیل چتر آمریکاست.
از عبارت "کشورهای عضو ناتو" به جای فرانسه، آلمان، انگلیس و... نام می برد. اما وقتی به آنجاهایی که روسیه را میدان نداده اند و غیرقانونی عمل کرده اند می رسد دوباره به غرب می پردازد. او عملکرد غرب را با 5 بار نام بردن از عراق، 4 بار لیبی و 3 بار سوریه و دوبار صربستان برجسته می کند که با امپریاتوری دروغ شروع و به نابودی زیر ساخت های آنان منجر شد. شاید شرق و غرب مساله صربستان را فراموش کرده اند اما پوتین آن را به عنوان عمل غیر قانونی غرب در شرق اروپا یاآور می شود. گویی در پس زمینه ذهنی پوتین نهفته است که لیبی، سوریه، عراق و صربستان به علت ناهمسویی با غرب یا نزدیکی به روسیه یا شوروی سابق تنبیه شده اند. پوتین هوشیار است که متهم به ناسیونالیسم و ملی گرایی روسی است بنابراین در این زمینه به ندرت وارد می شود. حتی واژه "ملت" که اساس ملی گرایی است را صرفا دوبار به کار می برد اما چندبار "ملی گراهای اوکراینی" را سرزنش و متهم به نقض حقوق بشر می کند.
داغ دار شکوه شوروی
با اینکه بیش از سی سال از فروپاشی شوروی گذشته است و مسئله امروز، روابط روسیه و غرب است اما پوتین اصرار دارد مرتب شوروی سابق را یادآوری کند. گویی شوروی سابق هنوز پتانسیل تحقیر غرب را دارد. حتی ضربه و سرکوب نازی ها در جنگ دوم جهانی را یادآور می شود که به دست شوروی انجام شد. شوروی را 9 بار تکرار می کند حال آنکه مسئله ربطی به آن زمان ندارد. پوتین داغدار شوروی است و درصدد احیای شوروی نه با ایدئولوژی کمونیسم که با ناسیونالیسم روسی است. ایدئولوژی بسیج گر پوتین از این پس ملی گرایی و بازخوانی افتخارات روسیه در دو قرن اخیر است. پوتین ریشه "فلج شدن"،"انحطاط"،"از دست دادن اعتماد به نفس"،"به هم خوردن توازن" روسیه موجود را به فروپاشی شوروی ارجاع می کرد که گویی غرب با فروپاشی شوروی ما را تخقیر کرد و در ادامه حیات روسیه نیز این برخوردهای حقارت آمیز به دلیل به هم خوردن توازن ادامه یافت. خصوصا او می داند که آمریکایی ها از خود پوتین چه تصویری ساخته است تا او را از دموکراسی دور کنند.
هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا در تیرماه 1393 به روزنامه آلمانی زبان"بیلد آم سون تاگ" می گوید:
"پوتین آدم خطرناکی است و مرتب دنبال بخش قدرت دیگران است". سوءظن به پوتین در این قضاوت موج می زند و طبیعی است که پوتین این قضاوت را وقاحتی بداند که بعداز فروپاشی شوروی به وجود آمد. پوتین زمینه یکه تازی غرب و بهم خوردن توازن را اینگونه توضیح می دهد حال آنکه ظاهر بحران فعلی به 17 درصد روس تبارهای اوکراین مرتبط است:"اتحاد جماهیر شوروی در اوخر دهه 80 قرن گذشته تضعیف شد و سپس کاملا فروپاشید. کل وقایعی که در آن زمان رخ داد و امروز نیز برای ما درسی خوب است. به نحو قانع کننده ای نشان داد که فلج شدن قدرت و اراده، اولین گام در جهت انحطاط و فراموشی کامل است. به محض اینکه برای مدتی اعتماد به نفس خود را از دست دادیم و بس، توازن قدرت در جهان به هم خورد".
پوتین معتقد است بعداز فروپاشی شوروی ما را رها نکردند و آمریکا و شرکای غربی درصدد نابودی ما برآمدند. اما بر این باور است که از شوروی سابق فقط یک کشور قدرتمند هسته ای مانده است که مانع نابودی ماست. پوتین اعتراف می کند که پذیرش ژئوپولوتیک جدید پس از فروپاشی شوروی اشتباهی بوده است که هزینه های بعدی را تولید کرد "پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه واقعیت های ژئوپولوتیک جدید را پذیرفت. ما به همه کشورهای تازه تشکیل شده در فضای پس از شوروی احترام می گذاریم و با احترام رفتار خواهیم کرد... اما روسیه با تهدید دائمی که از قلمرو اوکراین مدرن سرچشمه نمی گیرد نمی تواند احساس امنیت کند".
پوتین یادآور می شود که در قبال احترام ما به کشورهای نوظهور، غرب از جغرافیای اوکراین ما را تهدید می کند و صراحتا خود اوکراین را تبرئه و هیچ کاره می داند. لذا می توان گفت جنگ روسیه علیه غرب است که فقط زایشگاه آن در اوکراین اتفاق افتاده است و می خواهد بگوید پس از سی سال از فروپاشی شوروی همه تان هم جمع بشوید دیگر قادر به مقابله و تحقیر ما نیستید.
واضح است که اوکراین یا روس تبارهای اوکراین برای روسیه صرفا بهانه ای برای عقب راندن غرب از سیاست و حکومت و جغرافیای اوکراین است که روی دیگر سکه آن القای بازگشت شوروی سابق به شرق اروپاست. بنابراین آرمان پوتین که در این سخنرانی موج می زند احیاء شوروی سابق از جهت قدرت و وسعت است اما نه با ایدئولوژی کمونیست بلکه با ملی گرایی مدرن.
پایان تحقیر روسیه و سخن با حنجره شوروی
پوتین زمان را طوری تفسیر می کند که نشان دهد سالها خون دل خوردیم تا خود را پیدا کنیم و بتوانیم با تکیه بر قدرت خویش از تحقیر خود جلوگیری کنیم. اینکه آینده مانند گذشته نخواهد بود چندبار در سخنرانی وی تکرار می شود که نشان می دهد در سی سال گذشته پوتین مسیری را طی می کرده است که برای چنین روزهایی آماده شود. او موفق شده است زیر ساختی را برای روسیه فراهم کند که با حنجره شوروی با غرب سخن بگوید: "ما دیگر نمی توانیم فقط به مشاهده آنچه در حال رخ دادن است ادامه دهیم. این کاملا غیر مسئولانه از طرف ما خواهد بود". عبارت " ما دیگر نمی توانیم فقط مشاهدهدکنیم" بدین معناست که تاکنون مجبور بودیم مشاهده کنیم اما اکنون از جهت تولید قدرت به جایی رسیده ایم که می توانیم از مرحله"مشاهده" عبور نماییم.
اقدام پیشدستانه
پوتین علت تحرکات نظامی خود در شرق اروپا را به نوعی پیش دستانه می داند. بر این باور است که غرب کمر به تغییر ژئوپولوتیک روسیه بسته است و اگر در موضع هجوم قرار نگیریم آنان کار خود را خواهند کرد."کل روند و رویدادها و تحلیل اطلاعات دریافتی نشان می دهد که درگیری روسیه با این نیروها اجتناب ناپذیر است. فقط مسئله زمان است. آنها در حال آماده شدن هستند. منتظر زمان مناسب هستند". پس می توان حمله پوتین به اوکراین را حمله پیش دستانه به غرب دانست که برای بهم زدن بازی ناتو و غرب مجبور به این کار شده است. پوتین در تفسیر زمان، خود را در تنگنا می بیند که فرصت دیگری جزء اکنون وجود ندارد و اگر امروز اقدام نکند مدیریت زمان به دست دشمن خواهد افتاد و ابتکار عمل را از دست خواهد داد." برای من و شما هیچ فرصت دیگری برای محافظت از روسیه و مردم خود نمانده به جز فرصتی که امروز مجبور خواهیم شد از آن استفاده کنیم. شرایط مارا ملتزم به اقدام قاطع و فوری می کند". ممکن است از منظری دیگر چنین برداشت شود که غرب شرایطی را فراهم کرده است تا پوتین با اقدام پیش دستانه در تور نابودی قرار گیرد - که برای قضاوت زود است - اما پوتین متوجه هست و پذیرفته است که عنصر زمان اقدام امروزی را تجویز می کند.
آرمان های بزرگ، هدف کوچک
بنابر آنچه گفته شده پوتین مدعی است که با فروپاشی شوروی تحقیر شدیم و غرب دنبال تغییر ژئوپولوتیک روسیه است و اصرار دارد زمان صبر کردن نداریم. اما وقتی به "گام عملی"سخنان خود می رسد دچار تناقض می شود و در پایان سخنان هدفی را ترسیم می کند که آن راهبردها و آرمان های کلان دیده نمی شود. به نوعی پوتین اهداف و ذهنیت اصلی خود را پشت "دونباس" مخفی می کند. نمی توان سی سال تحقیر روسیه را با هدفی نازل جابجا کرد. اما پوتین به دنبال پنهان کردن آرمان اصلی در اقدام عملی است و هدفی را ترسیم می کند که در عرف جهانی و در مقابل چشم ملت ها موجه بوده و نامتعارف جلوه نکند. آن همه رجز خوانی را اینگونه از دریچه یک قیف کوچک عبور می دهد "هدف آن (هدف اقدام) محافظت از افرادی است که به مدت هشت سال مورد قلدری و نسل کشی رژیم کییف قرار گرفته اند و به همین منظور ما برای غیر نظامی کردن و غیرنظامی سازی اوکراین و همچنین محاکمه کسانی که مرتکب جنایات خونین متعدد علیه غیر نظامیان از جمله شهروندان فدراسیون روسیه شدند، تلاش خواهیم کرد". همانگونه گفته شده توجیه عملیاتی پوتین بسیار کوچک است اما آنچه در 2200 کلمه اولیه سخنان می گوید عقب راندن غرب و ناتو، احیاء شوروی و پایان دادن به تحقیر روسیه است این با دفاع از مردم دونباس که احتمالا بخشی از آنها شرایط خوبی ندارند متفاوت است.
نتیجه گیری
از واکاوی سخنان پوتین می توان فهمید که او از تحقیر روسیه در دوران بعد از فروپاشی شوروی به شدت آزرده است، از اخراج روسیه در مسائل صربستان، لیبی و عراق ناراحت است و ورود به سوریه را نمونه ای از جلوگیری از یک جانبه گرایی می داند. بدون تردید 10 بار عبارت آمریکا، 10 بار غرب، 10بار ناتو، 9 بار تکرار شوروی سابق، 23 بار روسیه و 3 بار امپریاتوری دروغ در یک سخنرانی نشان می دهد که اوکراین و دونباس فرع ماجرا هستند و اوکراین صرفا جغرافیای فیزیکی مواجهه با غرب است و روسیه به این باور رسیده است که غرب در صدد تغییر ژئوپولوتیک شرق اروپا و مرزهای غربی روسیه است و حمایت از تروریست ها در جنوب این کشور را نیز به عنوان سند یادآوری می شود.
بنابراین پوتین درصدد هجوم به ژئوپولوتیک شرق اروپاست که با اوکراین آغاز کرده است در کوتاه مدت می توان دو مسیر را از رفتار روسیه در اوکراین دید. اگر منطقه شرق اوکراین را جدا کرد به دنبال تحقیر ناتو و ایجاد منطقه حائل بین خود و ناتو است اما اگر در کل اوکراین ماند به دنبال احیای شوروی، تغییر ژئوپولوتیک اروپا و تضمین های امنیتی حداکثری از غرب است. غیر نظامی شدن محیط کشورهای اروپای شرقی (همسایگان روسیه) کف خواسته های پوتین است که چون با دیپلماسی موفق نبوده است اکنون که قدرت عرض اندام نظامی یافته است از این روش استفاده می کند.
نویسنده: عبدالله گنجی