چرا بذر نفرت از تیم ملی فوتبال را می کارید؟
میگویند تیمی که به قطر رفته تیم ملی نیست، اما هست. ملی بودن تیم ورزشی یعنی وجود فرصت برابر برای عضویت همه کسانی که واجد استانداردهای فنی مدنظر سرمربی هستند؛ این یعنی بیتاثیری قومیت، زبان، دین، محل سکونت و گرایش سیاسی در انتخاب شدن.
به گزارش اقتصادنیوز روزنامه اعتماد نوشت:
به جایی رسیدهایم که نوشتن از هواداری تیم ملی فوتبال شجاعت میخواهد. کسانی که کم شمار هم نیستند جوری رفتار میکنند که انگار آرزوی موفقیت و سربلندی در جام جهانی خبط و خیانت به خیابان و خنیای اعتراضی مردم است.
میگویند تیمی که به قطر رفته تیم ملی نیست، اما هست. ملی بودن تیم ورزشی یعنی وجود فرصت برابر برای عضویت همه کسانی که واجد استانداردهای فنی مدنظر سرمربی هستند؛ این یعنی بیتاثیری قومیت، زبان، دین، محل سکونت و گرایش سیاسی در انتخاب شدن.
مگر نه اینکه سردار آزمون و مهدی طارمی معترض را با خود بردهاند، همچنانکه مهدی ترابی و وحید امیری حامی هم همراه تیم هستند. سامان قدوس خارجنشین و مارکار آقاجانیان مسیحی هم با تیم رفتهاند.
درست است که همه میبینند و میدانند و عصبانی هستند که حاکمیت هنوز به صورت رضایتبخش صدای جنبش اجتماعی 1401 را نشنیده است، یا اگر شنیده گامی عملیاتی برای تغییر و اصلاح سیاستها برنداشته است، اما مگر مطالبه اساسی این جنبش پذیریش تکثر فرهنگی ایرانیان توسط حاکمیت و زندگی بهتر و روادارانه مردم در کنار یکدیگر نیست؟ اگر پاسخ بلی است، عصبانیت و ناامیدی از اصلاح امور، بهانه خوبی برای صادرکننده مجوز تخطئه و آرزوی ناکامی برای تیمی که تکثر جامعه را به نمایش گذاشته، نیست. چه اینکه اگر بپذیریم که فضای سیاستگذاری و اجرایی ایران امروز در تمام سطوح سرشار از تنش و صحنه هماورد نیروهای معارض است، در ارتباط با تیم ملی، تا اینجای کار مطالبهگرانِ تغییر، پیروز میدان هستند، چراکه تیمی که به قطر رفته معرف جامعه متکثر ایران است و در فرآیند انتخاب نفرات آن هیچ جریانی قدرت حذف دیگری را نداشته است.
آنان که بذر نفرت از تیم ملی میکارند، نمیدانند یا بدتر از آن خود را به ندانستن زدهاند که فوتبال همان ورزشی است که در سال 1914 برای ساعاتی جنگ جهانی اول را متوقف کرد. آنجایی که برای جشن کریسمس در جبهه بلژیک سربازان آلمانی و سربازان متفقین برای یکدیگر دست تکان دادند، به یکدیگر هدیه دادند و فوتبال بازی کردند. آنها ملتهایی دشمن و صفآرایی شده در برابر یکدیگر بودند.
ما که مدعی هستیم یک ملتیم و در خیابان و دانشگاه شعار از کردستان تا زاهدان و تهران و... سر میدهیم و جان را فدای ایران میخواهیم؛ پس چرا نباید تیممان که از قضا نمایشگر تکثر اجتماعی و اختلافهای مردم و نیروهای سیاسی است را به جای شماتت به نماد وحدت برای نیل به زندگی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر تبدیل کنیم؟ چرا در شکاف دولت و ملت فوتبالیستهای برجسته خود را به دامان دولت روانه میکنید؟
بحث بر سر فراموشی غم و عادیسازی آنچه بین دولت و ملت میگذرد، نیست. نمیگویم تیم ملی را مسکن و پلی برای ترمیم این شکاف بخواهید! حرف بر سر این است که به جای برساخت غیرواقعی ملی نبودنِ تیمی که به قطر رفته، میتوان ویژگی شمولیتآن را به رخ کشید و یکپارچه برای موفقیتش آرزو کرد و فریاد شوق سر داد که اگر این تیم موفق شود خاکی بلند خواهد کرد بر چشم آن سیاستگذارانی که تصویری فرمایشی و یکدست از جامعه میخواهند.
با موفقیت این تیم همه با هم میتوانیم فریاد برآوریم که اگر ایران برای همه ایرانیان شود، سربلندی در هیچ عرصهای دست نیافتنی نخواهد بود.
در شرایط کنونی حمایت ملی از این تیم میتواند راهکارهای کارآمد پیش روی سیاستگذاران قرار دهد؛ اینکه با به رسمیت شناختن تکثر اجتماعی و فرهنگی و ایجاد فرصت برابر برای همه مردم ایران، در همه عرصهها، ترمیم شکاف دولت و ملت ممکن است؛ ترمیمی که مسوولیت گام برداشتن به سوی آن فقط و فقط متوجه جبهه دولت (حاکمیت) است.
همچنین بخوانید