چهارشنبه 7 آذر 1403

چین، روسیه و ایران رو به سوی نظم جدید جهانی

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
چین، روسیه و ایران رو به سوی نظم جدید جهانی

آیا جهان وارد عصر جدیدی از بی‌نظمی جهانی می‌شود؟ این پرسشی است که موسسه جهانی تایوان آن را موضوع محوری گزارش خود قرار داده و به کنش چین، روسیه و ایران به همراه سایر بازیگران ضد نظم موجود برای در انداختن یک نظم جدید جهانی پرداخته است. نظمی که به اعتقاد موسسه مذکور نشانه‌ها حاکی از وقوع آن است. مایکل مازا عضو ارشد غیرمقیم در موسسه جهانی تایوان و همزمان عضو غیرمقیم در موسسه امریکن اینترپرایز...

این درگیری های به ظاهر مجزا در واقع نه فقط با یک لحظه تصادفی در زمان، بلکه توسط بازیگران درگیر غیردولتی، آشوب را در قلمرویی از اوکراین تا آذربایجان و یمن به راه افتاده اند. پشت سر همه آنها جمهوری خلق چین ایستاده است. پکن به دنبال این بوده که ظاهری صلح جو و مستقل را نشان دهد. اما حجابی که برپا کرده ماهیتش شفاف است. این کشور بیش از آنکه به دنبال صلح، ثبات و عدالت باشد، به دنبال تقویت وجهه جهانی خود برای پیشبرد اهدافش است. در حال حاضر، بی‌نظمی، مطلوب شی جین پینگ است.

تعریف بی‌نظمی

آیا این دوره رو به رشد تاریخ جهانی واقعا با آنچه قبل از آن بود متفاوت است؟ از این گذشته، هیچ دوره‌ای در خاطره و یاد زندگان وجود ندارد که بتوان گفت که جهان واقعا در آرامش بوده است. از زمان پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده در شرق آسیا، اروپای جنوب شرقی، خاورمیانه، آفریقا، دریای کارائیب و آمریکای لاتین جنگ کرده یا درگیر مداخلات نظامی بوده است.

شورش‌ها و جنگ‌های داخلی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه ویژگی‌های منظمی بوده است. تروریسم از دهه 1970 نگرانی همیشگی بوده است. نسل کشی روآندا در جریان چیزی که می‌توان به عنوان نشانه ای از نظم جهانی در دهه 1990 در نظر گرفت، رخ داد و نسل کشی در دارفور تنها یک دهه بعد به وقوع پیوست. با این حال، هر دو دوره جنگ سرد و دوران پس از جنگ سرد دارای نوعی از نظم بوده‌اند، حتی اگر آن نظم در برخی مواقع کاملا خونین بوده باشد. هنری کیسینجر به صورت مفید نظم جهانی را اینگونه تعریف کرد: «مفهومی که یک منطقه یا تمدن در مورد ماهیت ترتیبات عادلانه و توزیع قدرت در اختیار دارد و تصور می‌شود برای کل جهان قابل اجراست.» هر نظمی که باشد، دوام آن بستگی به پذیرش عمومی یا مشروعیت آن و توازن قوا دارد که بتواند آن را حفظ کند. در بیشتر تاریخ، نظم‌ها ماهیت منطقه‌ای داشته‌اند، نه جهانی. این از قرن نوزدهم، زمانی که نظم وستفالیایی اروپا جهانی شد، تغییر کرد.

دستور وستفالی چیست؟ به گفته کیسینجر، «وستفالی متکی به سیستمی از کشورهای مستقل بود که از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری می کردند و جاه طلبی های یکدیگر را از طریق تعادل عمومی قدرت بررسی می کردند.» آن ویژگی‌های اساسی حتی با تکامل سیستم باقی می‌مانند: سیستم معاصر وستفالیایی که اکنون جهانی است، با شبکه گسترده‌ای از ساختارهای حقوقی و سازمانی بین‌المللی که برای تقویت تجارت باز و سیستم مالی بین‌المللی باثبات طراحی شده‌اند، و ایجاد اصول پذیرفته شده برای حل و فصل اختلافات بین‌المللی، تلاش کرده است تا ماهیت آنارشیک جهان را محدود و در زمان وقوع جنگ‌ها محدودیت‌هایی را برای انجام جنگ‌ها تعیین کند. این ساختارهای امروزی مسلما شامل هنجارهایی چون حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات بین‌المللی، قانون درگیری مسلحانه، آزادی دریاها، سیستم سازمان ملل متحد و سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول می‌شود. مسلما، هر یک از این موارد به مشروعیت فرمان کمک می‌کند و توازن قوای لازم برای تضمین بقای آن را ممکن می‌سازد.

ایالات متحده در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دنبال تغییر نظم جهانی بود. به‌ویژه، هدف آن تضعیف هنجار در برابر مداخله در امور داخلی دیگران بود - نه به این دلیل که مشتاق مداخله در فرآیندهای سیاسی خارجی بود، بلکه به این دلیل که لحظه تک قطبی را لحظه‌ای می‌دید که می‌توانست در نهایت، تسلیم انگیزه‌های بشارتی آن شود. در اینجا فرصتی بود برای تحقق سرنوشتی که توماس جفرسون برای ایالات متحده پیش‌بینی کرده بود: تبدیل شدن به یک «امپراتوری برای آزادی» و گسترش دموکراسی به دورترین نقاط جهان. با این حال، ماهیت اصلی نظم وستفالی - سیستمی از دولت های مستقل که از نظر موقعیت نه به لحاظ قدرت، یکسان بود - به‌رغم استقبال کامل تر آمریکا از انترناسیونالیسم لیبرال و به‌رغم حرکت هایی که در برخی مناطق، به ویژه اروپا، به سمت سازمان‌های فرامنطقه ای انجام می شد، باقی ماند.

نظم وستفالی و به‌ویژه ساختارهای مدرن آن اکنون در معرض تهدید است. ادعاهای امپراتوری‌های مسکو و پکن، هر چند متمایز است، اما هر دو به دوره های قبلی مربوط می‌شود که در آن نیاکان روسی و چینی آنها هنوز نتوانسته بودند رویکرد وستفالیایی را نسبت به سازمان بین‌المللی قبول کنند. حمله سایبری روسیه به استونی در سال 2007، حمله به گرجستان در سال 2008، الحاق غیرقانونی کریمه در سال 2014، و حمله تمام عیار به اوکراین در سال 2022، همگی لفاظی‌های پوتینیستی را آشکار کردند: جهان بینی‌ای که در آن همسایگان روسیه دولت‌های مستقلی نیستند. روسیه اکنون در پرتگاه بازگشت به رویکرد تزاری توسعه بی‌وقفه ایستاده است. اینکه روسیه از لبه سرنگون شود تا حد زیادی به آنچه در اوکراین اتفاق می‌افتد، بستگی دارد.

در همین حال، چین مدت هاست که به نظم جهانی‌ای دست می یابد که در آن قرار است به قوانینی که ننوشته است پایبند باشد و در آن این کشور صرفا یک کشور در میان چند کشور برابر چه در آسیا و چه در سطح جهانی است. پکن تصمیم گرفته است تا یک نظم چین محور را حداقل در همسایگی خود - و شاید فراتر از آن - برقرار کند. سیاست های اقتصادی داخلی و بین‌المللی و ابتکار یک کمربند و یک جاده برای اطمینان از اینکه همه جاده های اقتصادی به پکن منتهی می شوند، طراحی شده اند. سرمایه‌گذاری در قدرت نظامی و استفاده روزافزون از این قدرت به این منظور است که اطمینان حاصل شود که پکن می‌تواند با ارعاب و زور آنچه را که منافع اقتصادی خارجی به تنهایی تضمین نمی‌کند، تضمین کند: چین به تنهایی در صدر سلسله مراتب جدید آسیایی قرار می‌گیرد که در آن قدرت مشروع است و حزب کمونیست چین می‌تواند بر چیزی شبیه به یک سیستم خراج امروزی حکومت کند.

ایران و متحدان منطقه‌ای آن، از جمله حماس و حزب الله، ایده بسیار متفاوتی از نظم بین‌المللی دارند و مخالفت خود را با روسیه و چین به اشتراک می‌گذارند. اهداف تهران از برخی جهات اروپای ماقبل وستفالی را به یاد می‌آورد که در آن اختلافات فرقه‌ای منجر به درگیری بین دولتی شد. نویسنده گزارش مدعی است که ایران همچنان متعهد به صدور انقلاب است و هدف آن گسترش تشیع و ارائه ابزارهای ایدئولوژیک، نظامی و اقتصادی برای شکست «امپریالیست‌ها» است.

به‌رغم نقش حماس در اداره غزه، اهداف آن ماهیت مذهبی دارند: «مبارزه با باطل و شکست دادن آن تا عدالت پیروز شود، اراضی اشغالی بازپس گرفته شوند و از مساجد صدای اذان برآید تا برپایی حکومت اسلام را اعلام کند.» پس روسیه، چین، ایران و حماس همه تجدیدنظرطلبان هستند. آنها ممکن است در مورد اینکه نظم جهانی در نهایت چگونه باید باشد - یا اینکه حتی باید یک نظم جهانی وجود داشته باشد - به توافق نرسند، اما آنها در مخالفت با نظم کنونی، آنگونه که هست متحد و در حال پیشرفت هستند. جهان در حال حاضر ممکن است به لحظه‌ای نزدیک شود که در آن، برای استفاده از چارچوب کیسینجر، هیچ مفهوم واحدی از نظم، از مشروعیت گسترده برخوردار نباشد و موازنه قدرتی که مدت‌ها برقرار بوده، دیگر پاسخگو نیست. ریچارد هاس، رئیس سابق شورای روابط خارجی و دیپلمات قدیمی ایالات متحده، درست می‌گوید که اصطلاح «نظم» به طور ضمنی نشان‌دهنده درجه بی‌نظمی است که به طور اجتناب‌ناپذیر وجود دارد. اما چه اتفاقی می افتد وقتی بی نظمی - یا فقدان چارچوب مورد توافق برای سازمان دهی جهان - حاکم باشد؟

چین برای حمله آماده می‌شود

نویسنده گزارش همچنین ادعا می‌کند که در حال حاضر روسیه، ایران و ماهواره های دولتی و غیردولتی ایران مخالفان اصلی نظم کنونی جهانی هستند. همه در تلاشند تا کشورهای مستقل دیگر را از روی نقشه محو کنند و علیه «ساختارهای حقوقی و سازمانی بین‌المللی» که کیسینجر به آن اشاره می‌کند، با هدف محدود کردن «طبیعت آنارشیک دنیا» دست به اقدام زنند. پکن تصمیم گرفته است که سد راه آنها قرار نگیرد. در واقع، چین از تلاش های آنها حمایت متوسط اما مهمی کرده است. شی جین پینگ، شاید ارزیابی می‌کند که وقتی دیگران کار سخت از بین بردن نظم جهانی را انجام دهند، چین می‌تواند برای بازسازی نظم مورد نظر خود وارد عمل شود.

در همین حال، شی احتمالا در حال ارزیابی این است که در این عصر اولیه بی‌نظمی جهانی، چه چیزی می‌تواند از دستش برود. او ممکن است در حال حاضر تلاش کند از مزیتش به‌ویژه در دریای چین جنوبی استفاده کند. این وضعیت در سال گذشته با فشار تقریبا بی‌امان بر فیلیپین مشخص شده است. هدف قرار دادن فیلیپین به عنوان تنها متحد هم‌پیمان آمریکا تصادفی نیست. پکن به وضوح در حال آزمایش دولت بایدن در زمانی است که با درگیری‌های دیگری دست و پنجه نرم می‌کند و نشان می‌دهد که مشتاق است روابط ایالات متحده و چین را تثبیت کند.

به عبارت دیگر، او هم مشروعیت نظمی را که قرار است در آن اختلافات بین‌المللی از راه مسالمت‌آمیز حل شود و هم اینکه آیا قدرت آمریکا (و متحدانش) قادر به حفظ آن است یا خیر، آزمایش می‌کند. آنچه شی در دریای چین جنوبی و از مشاهده رویکردهای آمریکا برای مقابله با روسیه و ایران می آموزد، می‌تواند برای تایوان، ژاپن و دیگر همسایگان چین در آسیا شوم باشد. ایالات متحده هم در اروپا و هم در خاورمیانه دارای منافع حیاتی و منطقه‌ای «در وضعیت خطر» است، اما همچنین علاقه انتزاعی‌تری به دفاع از نظم جهانی‌ای دارد که در آن رشد کرده است و تحت آن از تکرار نفرت انگیزترین اسپاسم‌های خون‌ریزی قرن بیستم تا حد زیادی اجتناب شده است. اگر واشنگتن نتواند این کار را انجام دهد، خطر حمله چین به مراتب شدیدتر خواهد شد.

نکته اصلی: ایالات متحده منافعی در دفاع از نظم جهانی‌ای دارد که در آن پیشرفت کرده است. اگر واشنگتن نتواند این کار را انجام دهد، احتمال روی آوردن چین به تجاوز بسیار بیشتر خواهد شد.

--> اخبار مرتبط