کتاب «حاج قاسم فرزند روح الله» منتشر شد
کتاب «حاج قاسم فرزند روحالله» نوشته محمدمهدی عبدالهی و سیده فاطمه موسوی توسط نشر عروج منتشر و همزمان با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی رونمایی شد.
کتاب «حاج قاسم فرزند روحالله» نوشته محمدمهدی عبدالهی و سیده فاطمه موسوی توسط نشر عروج منتشر و همزمان با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی رونمایی شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «حاج قاسم، فرزند روح الله» توسط محمد مهدی عبدالهی، سیده فاطمه موسوی و جمعی از شاعران و پژوهشگران ادبی کشور در 190 صفحه توسط انتشارات عروج وارد بازار نشر شده است.
این کتاب شامل 72 شعر سروده شده در وصف سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی است که در شب پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و با حضور فاطمه طباطبایی، همسر مرحوم حاج سید احمد خمینی؛ حجت الاسلام علی کمساری، استاد محمدعلی مجاهدی، پدر شعر آئینی کشور؛ علی رضا قزوه، مدیر شورای شعر و موسیقی صداسیما و جمعی از شاعران برجسته شعر انقلاب در حسینیه جماران رونمایی شد.
حجت الاسلام علی کمساری برای این کتاب مقدمهای نوشته است که در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است:
«از برامدگان و سرامدان مکتب فکری_عملی امام خمینی (ره) سربازی است که به عنایت اندیشه الهی مراد خود، به مرتبت «سرداری دلها» رسید. زیست سبز مومنانه قاسم سلیمانی و شهادت سرخ عارفانه اش، سیری بود که نقش ان را خمینی کبیر، برای شاگرد دلباخته خویش ترسیم کرده بود و چه شوکت و هیبتی والاتر ازاینکه جوهر امضای این قبولی، خون شهید باشد.»
در میان اشعار این کتاب، اشعار شاعرانی مانند سید علی موسوی گرمارودی، علی معلم، یوسفعلی میرشکاک، محمدعلی مجاهدی، محمد جواد غفورزاده (شفق)، غلامعلی حداد عادل، زکریا اخلاقی، حسین اسرافیلی، رضا اسماعیلی، محسن حسن زاده لیله کوهی، علی رضا قزوه، سیدعبدالله حسینی، محمود اکرامی فر، علی محمد مؤدب، محمدسعید میرزایی، سعید یوسف نیا، میلاد عرفان پور، محمدمهدی سیار، مرتضی حیدری آل کثیر، محمدمهدی عبدالهی، سیده فاطمه موسوی، مریم سقلاطونی، اعظم سعادتمند و... به چشم میخورد.
اشعار این کتاب در قالبهای غزل، مثنوی، چهارپاره، سپید و... سروده شده و نام این کتاب از بخشی از بیانات شعر انقلاب در وصف سردار دلها حاج قاسم سلیمانی گرفته شده است.
شعر سیده فاطمه موسوی (فرزند شهید سید قربانعلی موسوی)، یکی از مؤلفین کتاب را در ادامه میخوانید:
چه بلایی سر انسان معاصر آمد
که غم جنگ سراغ من شاعر آمد
قلم انگار تفنگ است بدستم چه کنم
من روایتگر یک فاجعه هستم چه کنم
آن طرف چادری افتاده، میان خون است
این طرف از دل آوار سری بیرون است
این طرف تر پدری مات سری بی بدن است
این صدایی که شنیدید صدای یمن است
چشم وا کن یمن امروز همان کرب و بلاست
دور تا دور پراز خیمهی وهابی هاست
جای گل بر تن این خاک کفن افتاده
شمر این بار گذارش به یمن افتاده
رسم کودک کشی از کرب وبلا ماند بجا
نطفه هاشان همه از آل زیاد است اینها
یک به یک حرمله و شمر و سنانند اینها
لکهی ننگ به دامان جهانند اینها
آری این قوم همان است که در میشکند
شیعه این بار ولی آمده سر میشکند
شک نکن بار گرانیست به تن سرهامان
زنده باشیم و بمیریم برادرهامان
ای شما که همه از نسل ابوسفیانید
ما شهادت طلبان را ز چه میترسانید
آنکه میترسد از این جنگ شمایید نه ما
آنکه شد قافیه اش تنگ شمایید نه ما
ماکه انگشترمان نیز عقیق یمن است
ما که پیراهن مهمانی مان هم کفن است
ما که باروضه ی عباس علم ساختهایم
بیخ گوش خودتان سنگر کم ساختهایم
ما که از روز ازل میل شهادت داریم
شاعرانه به گل سرخ ارادت داریم
بین وهابیت و داعش اگر عهدی هست
ما زخونخواهی سردار نخواهیم نشست
از کسی باک نداریم که قاآنی هست
روی انگشترمان نقش سلیمانی هست
رهبری امر کند غرش ایرانی هاست
تازه این چشمهای از خون سلیمانی هاست
ماشهیدیم در این غائله عشق است گواه
به همین زودی ها قدسیم ان شاء الله