سه‌شنبه 6 آذر 1403

کتاب عجیبی که 100 سال پیش، آینده را دقیق پیش‌بینی کرد

وب‌گاه عرشه آنلاین مشاهده در مرجع
کتاب عجیبی که 100 سال پیش، آینده را دقیق پیش‌بینی کرد

یک قرن پیش و در اواخر سال 1923، ژنتیک‌دانی به نام JBS Haldane کتاب کوچکی را منتشر کرد و در آن جهان آینده را تصور و پیش‌بینی کرد. یک قرن پیش و در اواخر سال 1923، ژنتیک‌دانی به نام JBS Haldane کتاب کوچکی را منتشر کرد و در آن جهان آینده را تصور و پیش‌بینی کرد. کتاب Daedalus (دایدالوس) که کمتر از 100 صفحه دارد، مثل یک تور فوق‌العاده در تمام علوم است که همه چیز از آینده از تولید مثل انسان‌ها...

یک قرن پیش و در اواخر سال 1923، ژنتیک‌دانی به نام JBS Haldane کتاب کوچکی را منتشر کرد و در آن جهان آینده را تصور و پیش‌بینی کرد.

کتاب Daedalus (دایدالوس) که کمتر از 100 صفحه دارد، مثل یک تور فوق‌العاده در تمام علوم است که همه چیز از آینده از تولید مثل انسان‌ها گرفته تا تولید انرژی در آن پیش‌بینی شده است. در آن زمان از این کتاب استقبال زیادی به عمل آمد و طبیعتا یکی از اولین آثار ارتباط علمی بود که توسط خیلی‌ها مطالعه شد و تاثیر فرهنگی گسترده‌ای در بین دانشمندان، نویسندگان، هنرمندان، فعالان و حتی سیاستمداران بزرگی مثل وینستون چرچیل به همراه داشت.

بعد از موفقیت کتاب دایدالوس، کیگان پل، ناشر این کتاب بیش از 100 کتاب دیگر درباره آینده هرچیز و همه چیز را در مجموعه‌ای به نام "امروز و فردا" منتشر کرد. تا اوایل دهه 1930، مجموعه‌ای از نویسندگان، متفکران و روشنفکران، آینده علم و فناوری و برخی از مسائل دیگر از زنان و مذهب و لباس گرفته تا آینده طنز، عدالت، سانسور، اوقات فراغت، خواب، الکل و حتی فحش دادن را تصور می‌کردند؛ هر آنچه که به نظر می‌رسید که جایگاهی در آینده دارد.

حالا و در صدمین سالگرد انتشار کتاب دایدالوس، از کار تاثیرگذار این نویسنده‌ها و ایده‌های جاه‌طلبانه مجموعه کتاب‌های "امروز و فردا" چه چیزهایی را می‌توان آموخت؟

مسیری که با دایدالوس شروع شد

کتاب دایدالوس نوشته هالدن، برپایه مقاله‌ای که او در فوریه سال 1923 در بحث گروهی به نام بدعت‌گذاران در کمبریج مطرح شد و هدف از آن دعوت از سخنرانان مترقی و بزرگی مثل ویرجینیا ولف بود، نوشته شد.

در شرایطی که بحث تئوری نسبیت و اکتشافات درباره ساختار اتم‌ها داغ بود، هالدن فکر می‌کرد که گام‌های نظری بزرگی در فیزیک برداشته شده و دنیای آینده ممکن است به شدت متکی به مهندسی باشد. او می‌دانست که واکنش‌های هسته‌ای می‌تواند منجر به آزاد شدن انرژی زیادی شود. اما ایده واکنش زنجیره‌ای هنوز شکل نگرفته بود و او نمی توانست تصور کند که بشریت چطور می‌تواند واکنش‌ها را کنترل کند و تصورش این بود که ما انسان‌ها احتمالا خودمان را منفجر خواهیم کرد.

پیشرفت‌های آتی از جمله بمب اتمی، راکتورهای هسته‌ای، نظریه‌های سیاه‌چاله‌ها و نظریه ریسمان دقیقا حکم نقاط کور داستان هالدن را داشتند. اما باید این را در نظر داشت که تاریخچه پیش‌بینی مملو از چنین اشتباهاتی است و حتی اگر درست هم باشد، این بدان معنا نیست که ما نمی‌توانیم از نحوه تفکر هالدن درباره آینده درس بگیریم.

از سوی دیگر اعتماد به نفس بالای هالدن چیزی بود که چشم او را به آینده باز می‌کرد. او که یک بیوشیمیست بود، فکر می‌کرد که زیست شناسی جایی است که هیجان‌انگیزترین پیشرفت‌ها در آن رخ می‌دهد و با اتکا به همین ایده‌ها دست به قلم شد.

پیش‌بینی‌های هالدن در کتاب دایدالوس

هالدن با تصور اینکه انسان‌ها مداخله در تکامل را می‌آموزند، دنیایی از تغییرات ژنتیکی که ما در آن زندگی می‌کنیم را پیش‌بینی کرد. اما این حیرت‌انگیزترین پیش‌بینی انجام شده در کتاب دایدالوس نبود. در این کتاب پیش‌بینی‌های اعجاب‌آوری از دنیای امروز ما ارائه شده است: نیروی باد، حمل و نقل و ارتباطات، درمان جایگزینی هورمون و حتی فجایع زیست محیطی؛ گیاهانی که برای احیای بیابان‌ها پرورش داده می‌شوند و به شکلی تصادفی وارد دریاها شده و دریاها را به رنگ بنفش در می‌آورند.

یکی از پیش‌بینی‌هایی که چه در آن زمان و چه در حال حاضر توجه خوانندگان را به خود جلب کرد، چیزی بود که هالدن آن را "اکتوژنز" نامیده بود: حاملگی جنین انسان در خارج از بدن، در دستگاه و یا رحم‌های مصنوعی... این اتفاق در سال 1923 مثل یک داستان علمی تخیلی به شمار می‌رفت و شاید هنوز هم برای خیلی‌ها همین‌گونه باشد. اما در سال 2017 اعلام شد که یک رحم مصنوعی برای پرورش نوزادان نارس طراحی شده که این دستگاه با موفقیت روی نوزادان نارس گوسفند آزمایش شده است. در دایدالوس، اولین نوزاد نارس اکتوژنز در سال 1951 متولد شد. در آن زمان هالدن هم می‌دانست که دیر یا زود شاهد چنین اتفاقاتی خواهیم بود.

ایده هالدن برای انتخاب نام کتابش، بعدا تبدیل به یک علامت تجاری مجموعه کتاب‌های امروز و فردا شد؛ یک نام کلاسیک یا اسطوره‌ای که به شکلی سمبلیک سوژه را مطرح می کند.

خانواده راسل وارد می‌شوند

بعد از آن بود که بدعت‌گذاران کمبریج به سراغ عناوین دیگری رفتند. سازمان‌دهنده این گروه، فردی به نام سی کی اوگدن بود که هالدن را با کیگان پل آشنا کرده بود. او پیشنهاد کرد که دوست فیلسوفش برتراند راسل، پاسخی برای دایدالوس بنویسد.

ایکاروس (یا آینده علم)، شاهکار برتراند راسل بود که در فوریه سال 1924 با دیدگاهی بدبینانه‌تری نسبت به پیشرفت‌های علمی منتشر شد. راسل در این کتاب هشدار داد که از علم نه برای افزایش شادی انسان‌ها، بلکه برای پیشبرد منافع قدرتمندان استفاده خواهد شد.

پیش‌بینی‌هایی که اکثرا درست از آب درآمدند

دایدالوس و ایکاریوس، برای مورخان علم شناخته شده باقی ماندند؛ در غیر این‌صورت مجموعه کتاب‌های امروز و فردا، می‌بایست تا قبل از آنکه در سال 2008 دوباره منتشر شدند، به دست فراموشی سپرده می‌شد. حالا ما در آن زمان آینده توصیف شده قرار داریم، و این داستان‌ها برایمان به مراتب جذاب‌تر هستند. جایی که قرار بود جدیدترین ابزارها، زندگی ما را متحول کنند، به ندرت وارد خانه‌های ما شده‌اند.

داستان‌های امروز و فردا، برروی ابزارها متمرکز نبوده است. باید در نظر داشت که تعداد محدودی از پیش‌بینی‌های درج شده در این کتاب اشتباه از آب درآمده‌اند. الیور استورات، نویسنده کتاب آئولوس (درسال 1927) پیش‌بینی کرده بود که از هلیکوپترها تنها برای پروازهای کوتاه بهره‌برداری خواهد شد و این درحالی بود که نمونه‌های ابتدایی هلیکوپترها در دهه 1920 چندان کاربردی به نظر نمی‌آمدند.

در این مجموعه کتاب‌ها بیشتر به تفاوت‌هایی که فناوری‌های جدید و پیکربندی‌های اجتماعی جدید ممکن است در زندگی روزمره انسانها ایجاد کند پرداخته شده و هدفش چندان انجام پیش‌بینی نیست. البته گاهی در این کتابها نوآوری‌های خاص با تاریخ‌های خاص مرتبط شده، مثل ماجرای اکتوژنز که توسط هالدن ذکر شده بود. اما نکته مهم این است که یک احتمال را در نظر گرفته و به آن بپردازید.

فلسفه این داستان‌ها بر این پایه است که اگر جامعه بخواهد پیشرفت کند، باید ایده‌های خوبی برای آینده ترسیم شود و بهترین راه برای آزمایش خوب بودن یا نبودن یک ایده، انجام یک آزمایش فکری است: تصور دنیایی که ایده در آن پیاده شده و تاثیرات و پیامدهای احتمالی آن را کشف می‌کند.

نویسنده‌ای به نام HG Wells پیشگام این موضوع بود که در کتاب‌هایی غیر داستانی، به پیش‌بینی آینده بپردازد و البته او داستان‌هایی علمی تخیلی نیز می‌نوشت. او اینها را خیالپردازی‌های احتمالی می‌نامید و ایده‌اش این بود که یک فناوری و گرایش اجتماعی نوظهور را مدنظر گرفته و نحوه توسعه آن را تصور کنیم.

دیگر کتاب‌های مجموعه "امروز و فردا"

کتاب امروز و فردا، نسخه جدیدی برای نسل بعد از جنگ و یک تلاش جمعی بزرگ بود که آینده را برای همه تبدیل به یک پروژه می‌کرد. یکی از نسخه‌های مجموعه کتاب‌های امروز و فردا که احتمالات آینده را به تصویر می‌کشید، دنیا، گوشت و شیطان نام داشت که در سال 1929 توسط جی دی برنال نوشته شد که خود او این کتاب را "احتمالات" نامیده بود.

در آن زمان، اتومبیل و دیگر ماشین‌ها، به شکل تولید انبوه وارد بازار شده بودند و بسیاری از نویسندگان این مجموعه کتاب‌ها تصور می‌کردند که بشریت با ترکیب بدن و فناوری در حال پیشرفت است؛ هرچند که برنال بسیار دورتر از اینها را می‌دید. او در هریک از سه بخش کتابش، سعی می‌کرد تا پیشرفت‌های احتمالی را تصور کند که به بشریت اجازه می‌دهند تا از محدودیت‌هاش فراتر برود.

در بخش "جهان"به این موضوع پرداخته شد که مردم چطور ممکن است در فضا به سیارات دیگر سفر کنند؛ به ویژه در زمانی که منابع زمین به اتمام می‌رسد. برنال می‌دانست که بدون ترفندهای علمی تخیلی، طی کردن مسافت‌های بسیار زیاد فضایی، سال‌ها و حتی برای نسل‌ها بعد محقق نخواهد شد. "کره‌ها و سیارات" برنال، از آن زمان، الهام‌بخش نویسندگان داستانهای علمی تخیلی شدند. بخش "گوشت" کتابش، رویایی‌تر و ناراحت‌کننده‌تر است. محدودیت‌های موجود در اینجا، توانایی‌ها و مدت طول عمر ما هستند. در شرایطی که هالدن مسئولیت دوران بارداری را برعهده دستگاه‌ها قرار داد، آزمایشگاه فکری برنال، انسان بالغ را در درون یک ماشین قرار داده و بدن را با ماشینی جایگزین کرد که می‌تواند مغز را برای مدت زمان طولانی‌تری زنده نگاه دارد.

این بدن‌های مکانیکی، قدرت و سرعت ما انسان‌ها را افزایش داده و درعین حال، امکاناتی هم برای گسترش حواس ما به همراه دارند. مثلا اگر بتوان مغز را به چشم‌ها یا گوش‌های مصنوعی متصل کرد، احتمالا بتوان صداهایی خارج از محدوده فرکانس شنیداری‌مان را شنید یا نور مادون قرمز و فرابنفش را دید.

او در یکی از این لحظات رویایی خیره‌کننده با استانداردهای بالای خودش، پیشنهاد کرد که می‌توان مستقیما به رادیو متصل شد. آن زمان در سال 1929، تلویزیون یک پدیده جدید بود. شاید فکر کنید که برنال یک ارتباط مستقیم به شکل وایرلس را تصور می‌کرده ولی او به این فکر می کرد که انسان‌های آینده مستقمیا با هم ارتباط برقرار خواهند کرد. او بیش از یک دهه قبل از ساخته شدن اولین کامپیوتر الکترونیکی، چیزی شبیه اینترنت را در ذهن داشت؛ آن هم نه اینترنت اشیا، بلکه اینترنت ذهن ها.

شاید بتوان گفت که ایده‌های معاصر برای کاشت تراشه‌های کامپیوتری در مغز، به نوعی بدین معناست که تکنولوژی در تلاش برای رسیدن به ایده‌های پیشگامانه دهه 1920 می‌کوشد. البته برنال به این ایده‌ها علاقه داشت و در فکر تجاری‌سازی‌های احتمالی نبود.

در کنار تمام این دیدگاه‌های جالب‌توجه، مجموعه کتاب‌های امروز و فردا، گنجینه‌ای از نوشته‌هایی فوق العاده در مورد طیف متنوعی از موضوعات است. در باب معماری، کیهان‌شناسی، پرواز، فیزیک و دنیای بی سیم و... که هریک حیرت‌انگیزند. مثل Que Vadimus که در سال 1925 توسط فیزیکدانی به نام EE Fournier DAlbe نوشته شد و در آن سیر حرکتی تمدنی که به شکلی حیرت‌انگیزی از نظر تکنولوژیک و ارتباطات پیشرفته است، پرداخته می‌شود. در کتاب Euterpe که در سال 1926 توسط کتابداری به نام لیونل مک کالوین نوشته شد، او به اینکه بازتولید مکانیکی (به ویژه ضبط موسیقی)، چه تاثیری بر تعامل ما با هنر خواهد داشت پرداخته است.

امروزه وقتی ما به آینده نگاه می‌کنیم، دیدگاه محدودی از آینده تکنولوژی، آب و هوا و مشاغل داریم ولی آنچه این مجموعه کتاب‌ها را جالب و هیجان‌انگیز کرده این است که گستردگی، جاه‌طلبی و تمایلشان برای تصور آینده و دور از ذهن‌ترین احتمالات تا چه حد جالب بوده.

هم اکنون دیگران می خوانند -->

بیشتر بخوانید

کتاب عجیبی که 100 سال پیش، آینده را دقیق پیش‌بینی کرد 2