پنج‌شنبه 8 آذر 1403

کدام اصلاحات؛ حجاریان یا نبوی؟

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
کدام اصلاحات؛ حجاریان یا نبوی؟

شاید شاخص‌ترین نظری که در چندوقت اخیر به گوش رسید، پیشنهاد سعید حجاریان پیش از انتخابات مجلس در سال 98 بود. او چند ماه قبل از انتخابات گفت که حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات باید مشروط باشد؛ به این معنی که اگر شروط اصلاح‌طلبان تأمین نشود، آنها از حضور در انتخابات کناره‌گیری می‌کنند.

اصلاح‌طلبان نه امروز بلکه چندوقتی است در دوگانه‌ای سیاسی قرار گرفته‌اند؛ بازگشت به جامعه یا حضور در قدرت. همین دوگانه باعث به‌وجودآمدن صف‌بندی‌های جدیدی شده است.

به گزارش شرق، نیروهای حزب کارگزاران در گفت‌وگوهای مختلف بارها اعلام کرده‌اند که استمرار اصلاح‌طلبی بدون حضور در قدرت سیاسی معنی ندارد و اگر اصلاح‌طلبان درپی به‌دست‌آوردن مسئولیت‌های سیاسی نباشند، لاجرم جریان اصلاحات حذف خواهد شد. برای مثال غلامحسین کرباسچی، دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی، چندی پیش گفته بود: «من به دوستان اصلاح‌طلب خودمان می‌گویم، شما که مدام می‌گویید باید جامعه‌محور باشیم و روی به جامعه بیاوریم و فقط به فکر این نباشیم که در قدرت باشیم، خب این الان جامعه! آقایان و خانم‌های اصلاح‌طلب، چه طرح و چه همبستگی‌ای برای خدمت به این مردم و رفع مشکلات آنها در مسئله کرونا ارائه دادید؟». یا حسین مرعشی، سخنگوی این حزب، گفته بود: «احیای سرمایه اجتماعی و حضور در قدرت هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند و نمی‌توان اصلاح‌طلبان را در دو‌راهی انتخاب یکی از اینها قرار داد. چون اصلاح‌طلبان قدرت را برای خودشان نمی‌خواهند، بلکه قدرت را برای اصلاح امور کشور و حل مشکلات مردم می‌خواهند. البته قدرت مثل همه خوبی‌های دیگر دنیا می‌تواند شر هم باشد. خیروشربودن قدرت به این بستگی دارد که شما با چه هدفی دنبال کسب قدرت باشید».

طیف مقابل اما باور دارند که اصرار بر حضور در قدرت سیاسی به هر قیمتی باعث شد تا سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان مخدوش شود و نیروهای اصلاح‌طلب مانند سابق مورد اعتماد قاطبه جامعه نباشند؛ به همین دلیل در شرایطی که امکان حضور در قدرت وجود ندارد نباید به هر قیمتی و با هر شرایطی خود را تطبیق دهیم و لازم است که قدری دوران فطرت را تجربه کنیم و به جامعه بازگردیم تا دوباره بتوانیم اعتماد عمومی را به دست بیاوریم. محمدرضا تاجیک یکی از شخصیت‌هایی است که همواره به نقد اصرار برخی اصلاح‌طلبان به حضور در قدرت پرداخته است. خواندن این سخنان تاجیک در شناخت نوع نگاه این طیف از اصلاح‌طلبان خالی از لطف نیست: «در فردای پیروزی جریان اصلاح‌طلبی و تبدیل آن به گفتمان مسلط، اصلاح‌طلبان چندان به رخداد اصلاح‌طلبی و نظام آکسیومی آن وفادار نماندند. بی‌تردید، نفوذ و رخنه خودآگاه و ناخودآگاه عشق به قدرت در این بی‌وفایی تأثیری شگرف داشت. در فردای تبدیل پادگفتمان اصلاح‌طلبی به گفتمان مسلط و مستقر، سوبژکتیویته قدرت و بقا در قدرت جای سوبژکتیویته نقد و اصلاح مستمر قدرت را گرفت... دیری نپایید که گفتمان اصلاح‌طلبی نیز به‌نوعی آپاراتوس و دیسپوزیتیف قدرت تبدیل و در پای قدرت و منفعت ذبح شد... نخست بگویم که روایت اصلاح‌طلبان، روایت واحد و یگانه‌ای نیست و در ساحت فراخ جریان اصلاح‌طلبی، رقص تفاوت‌ها و تمایزها و تکثرها (بازی‌های زبانی و گفتمانی گونه‌گون) برپاست. چون نیک بنگریم بسیاری از اصلاح‌طلبان امروز را در هیچ‌کجا و هرکجای نظری و عملی می‌بینیم. اینان، اصلاح‌طلبی را دقیقا در همان موقف و موضعی تعریف می‌کنند که قدرت و منفعت‌شان اقتضا می‌کند. این عده، برای رسیدن به قدرت آرام و قرار ندارند. کک قدرت افتاده در تن و جان‌شان و آرامش و قرار را از آنان ربوده است».

یا مصطفی تاجزاده در میزگرد با احمد زیدآبادی درباره این موضوع گفته بود: «مسئله این است که با حضور در قدرت توانسته‌ایم به اهداف خود برسیم؟ از انقلاب مشروطه به این طرف همواره نیروهای تحول‌خواه کشور چشم به حضور در قدرت داشته‌اند، همین که امروز معتقدیم کشور در توسعه موفق نبوده است، نمی‌تواند نگاه به قدرت را مشکل دانست؟... راه اصلاح جامعه تقویت جامعه مدنی برابر دولت است و حضور در قدرت بدون داشتن جامعه مدنی قوی اشتباه است. در مورد مصدق هم معتقدم نباید نهضت ملی نفت را با نخست‌وزیرشدنش گره می‌زد؛ چراکه مناسبات بین‌المللی مانع انجام هدفش بود یا زمانی که در قدرت متوجه موانع شد، در 30 تیر به نحوی با قوام بر سر ادامه حیات نهضت ملی‌شدن به تعامل می‌رسید تا این جنبش اجتماعی بتواند هدف خود را همچنان ادامه دهد».

اما شاید شاخص‌ترین نظری که در چندوقت اخیر به گوش رسید، پیشنهاد سعید حجاریان پیش از انتخابات مجلس در سال 98 بود. او چند ماه قبل از انتخابات گفت که حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات باید مشروط باشد؛ به این معنی که اگر شروط اصلاح‌طلبان تأمین نشود، آنها از حضور در انتخابات کناره‌گیری می‌کنند. او در یاداشتی نوشته بود: «اصلاح‌طلبی به‌لحاظ تئوریک پیشتاز محسوب می‌شود و همواره باید به‌عنوان پیش‌قراول در صحنه سیاست و جامعه حضور داشته باشد و دنبال‌روی رقیب از هر جریان کوتاه‌مدتی پاشنه آشیل این جریان است. دنباله‌روی به تعلیق وجه تئوری اصلاح‌طلبی و قلبی افق‌های یک‌روزه منجر می‌شود، از این گذشته به لحاظ منطقی و با توجه به پیشینه تاریخی چنانچه اصلاح‌طلبان (دارای پروژه سیاسی مشخص) و معترضان به وضع معیشت یک‌صدا شوند نخستین گزینه برخورد قهری اصلاح‌طلبان خواهد بود نه توده مردم حاضر در خیابان.... این مدل درباره انتخابات نیز کاراست. اصلاحات باید موضع خود در برابر انتخابات را به‌صراحت اعلام کند. در مباحث پیشین ازجمله میزگرد سیاست‌ورزی انتخاباتی، چند رویکرد پیش‌روی اصلاح‌طلبان ترسیم شده است، اما در کوتاه‌مدت شاید عقلانی‌ترین راهبرد خود را بتوان در مشارکت مشروط جست».

این سخن حجاریان در مقطع پیش از انتخابات بسیار مورد نقد قرار گرفت که شاید بتوان قطب مخالف حجاریان در این موضوع را بهزاد نبوی بدانیم. او درباره این موضوع به‌صراحت گفته بود که بدون هیچ قید و شرطی باید در انتخابات شرکت کرد: «من جزء افرادی هستم که به حضور بی‌قیدوشرط و پرشور در انتخابات معتقدم. کسانی که می‌گویند شرکت نمی‌کنیم اصلاح‌طلبی را جوری دیگر می‌فهمند و معتقدان به مشارکت مشروط این شرط را برای چه کسی می‌گذارند؟ مخالفان اصلاحات در ظاهر از حضور گسترده استقبال می‌کنند اما از حضورنیافتن ما خیلی خوشحال می‌شوند چون در این صورت امکان پیروزی دارند، درحالی‌که حضور پرشور موجب پیروزی طیف اصلاحات می‌شود... حداقل مشارکت در انتخابات مجلس 50درصد، حداکثر هم 70درصد و حدود 30درصد هم در انتخابات شرکت نمی‌کنند بنابراین 20درصدی که مخاطب شما هستند طبقات متوسط شهری است که نتیجه انتخابات را تعیین می‌کنند؛ بنابراین شرط‌گذاشتن برای طرف مقابل نتیجه‌بخش نخواهد بود... با این اوصاف پیشنهادم این است که حضور بی‌قیدوشرط در مجلس داشته باشیم».

البته که سخن حجاریان در این موضوع به واقعیت نزدیک‌تر بود، زیرا با ردصلاحیت‌های گسترده شورای نگهبان و حذف نامزدهای اصلاح‌طلب از کارزار انتخابات لحظه آخر عموم اصلاح‌طلبان به این نتیجه رسیدند که در نبود نامزدهای مطرح نباید لیست واحد ارائه داد؛ تقریبا همان نتیجه‌ای که پیش از اینها سعید حجاریان پیشنهاد داده بود. از سوی دیگر پیش‌بینی نبوی هم درباره جامعه مخاطب سخن حجاریان دقیق نبود، زیرا مشارکت عمومی بسیار کمتر از 50درصد بود و طبیعتا جامعه مخاطبان ایده حجاریان بیش از 20درصد مذکور در سخنان نبوی بود.

بعد از ردصلاحیت‌های شورای نگهبان برخی اصلاح‌طلبان بیش از پیش به این نتیجه رسیدند که عملا امکان حضور در قدرت سیاسی فراهم نیست و به‌دلیل ریزش سرمایه اجتماعی که متعاقب حمایت اصلاح‌طلبان از روحانی و نوع عملکرد دولت خاصه از سال96 تاکنون به وجود آمد باید به جامعه بازگشت اما برخی همچنان بر موضع پیشین خود اصرار کردند که حضور در قدرت سیاسی برای اصلاح‌طلبان یک اصل است که بازهم کارگزارانی‌ها را می‌توان در این دسته فرض کرد. از طرفی برخی هم چه پیش از انتخابات مجلس و چه پس از آن، بنای خود را ادامه حمایت از دولت گذاشتند و به‌هیچ‌وجه ریزش سرمایه اجتماعی را متوجه نوع عملکرد دولت و حمایت اصلاح‌طلبان از دولت ندانستند؛ چنانکه چندی پیش بهزاد نبوی گفته بود: «معتقدم مشکلات موجود کشور در حدی است که قوی‌ترین دولت‌ها نیز به‌سادگی از عهده حل آنها برنمی‌آیند. بسیاری از مشکلات کشور معلول عملکرد کلیه ارکان نظام و بعضا خارج از کنترل نظام است که طبعا نمی‌توان آنها را به حساب دولت گذاشت. همه می‌دانند که در مواضع سیاست خارجی، داخلی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی جمهوری اسلامی سهم دولت محدود است. مع‌الوصف عملکرد دولت حداقل در زمینه سیاست خارجی، چنانچه با کارشکنی‌های برخی مواجه نمی‌شد، می‌توانست به سرمایه‌گذاری گسترده خارجی و حل مشکلات اقتصادی منجر شود و این عملکرد را می‌توان افتخارآمیز دانست. البته عملکرد دولت ترامپ را هم در به بن‌بست‌کشاندن این عملکرد در مراحل بعد نباید فراموش کرد». در واقع نبوی حتی مشکلات پیش‌آمده در دولت را نه‌تنها متوجه دولت نمی‌داند بلکه از سر کارشکنی‌های داخلی و خارجی می‌داند. او حتی به‌صراحت اعلام کرد: «من سینه‌چاک آقای روحانی نیستم ولی باید از او دفاع کرد».

بنابراین اصلاح‌طلبان در دو زمینه دچار اختلاف شدند؛ نخست حمایت از دولت روحانی که برخی سعی کردند تا همین حالا به‌صورت همه‌جانبه از دولت حمایت کنند و از حمایت در سال92 تخطی نکنند و برخی دیگر سعی کردند از جایی به بعد حساب خود را از دولت جدا کنند تا به تعبیر خودشان عملکرد دولت به حساب اصلاح‌طلبان نوشته نشود.

برای مثال وقتی سعید حجاریان گفت که دیگر نمی‌شود جنس بنجل به مردم داد، محمد عطریانفر در گفت‌وگو با «شرق» به این سخن واکنش نشان داد و گفت: «جمع‌بندی آقای حجاریان امر واقع و مقبولی نیست و پذیرش چندانی ندارد. وقتی سخن از جنس بنجل می‌شود، باید مشخص شود منظور چیست؟ آقای روحانی اگرچه در ساختار تشکیلاتی اصلاح‌طلب نبود اما رویکردش اصلاح‌طلبانه بود. آقای روحانی به‌لحاظ عملکرد در دولت اول اگر بالاتر از آقای خاتمی عمل نکرده باشد، پایین‌تر هم نیست. پس اگر آقای خاتمی فاخرترین شخصیتی است که اصلاح‌طلبان به عرصه آوردند و پیروز شدند، روحانی هم از این جنس است. ما همیشه اتفاقا جنس مرغوب به مردم ارائه دادیم و هنوز هم در سطح کلان از اقداماتی که از سال92 تاکنون صورت گرفته است، دفاع می‌کنیم».

با چنین گزاره‌هایی شاید بازهم همان «بین‌العباسین» معروف اصلاح‌طلبان که از عباس عبدی تا عباس دوزدوزانی می‌توانند اصلاح‌طلب محسوب شوند، به ذهن متبادر می‌شود؛ این پرسش‌ها که معیارهای دقیق شناسایی یک اصلاح‌طلب از غیراصلاح‌طلب چیست؟ و چگونه می‌توان گفت یک اصلاح‌طلب در یک بزنگاه سیاسی چه تصمیمی باید بگیرد؟ برای مثال وقتی بهزاد نبوی در سخنانی تلویحا حتی مجلس یازدهم را که یکسره اصولگراست، معتدل قلمداد می‌کند و راضی به این می‌شود که از مجلس هفتم پخته‌تر است و به نوعی می‌گوید که می‌شود روی آن حساب کرد و طرفداران قالیباف در مجلس را معتدل می‌داند، چگونه می‌توان گفت که اصلاح‌طلبان چه خط سیاسی دقیقی دارند و برایشان چه فرقی دارد که مجلس در اختیار اصولگرایان باشد یا اصلاح‌طلبان؟

شاید همین پرسش‌هاست که اخیرا سعید حجاریان را وادار به سخن کرد تا در گفت‌وگو با روزنامه همشهری بگوید: «واقعیت این است که اصلاح‌طلبی چارچوب مشخصی دارد؛ اگر از آنها عدول کنیم دیگر اصلاح‌طلب نیستیم و من توصیه می‌کنم این قبیل دوستان، به پارادایم‌های گذشته‌شان بازگردند یا لااقل به احزاب همسو بپیوندند تا هزینه اصلاح‌طلبان تندرو بر آنها بار نشود! مثلا شما به نمونه سازمان مجاهدین انقلاب توجه کنید. طیفی از دوستان مانند آقایان قدیانی، آقاجری و با کمی اختلاف تاج‌زاده رویکرد انتقادی‌تر پیش گرفته‌اند و طیفی دیگر مانند آقای نبوی معتدل هستند و حتی به سمت حزب کارگزاران سازندگی گرایش پیدا کرده‌اند. خب، این اختلاف‌نظر از جنس انشعاب - که پیش‌تر در این حزب رخ داد - نیست، اما از نوعی مرزبندی حکایت دارد. حالا شاخص تندروی و کندروی چه کسی و کدام رویکرد است؟ قدیانی، آقاجری و تاج‌زاده به‌زعم برخی تندرو هستند چون انتقادات مبنایی مطرح می‌کنند و نبوی تندرو نیست چون حتی از دولت روحانی هم انتقاد نمی‌کند. من معتقدم باید هر دو صدا را به‌رسمیت شناخت اما ضروری است که مرزها شفاف شود. در نیروهای حزب مشارکت هم، چنین الگویی صادق است. افرادی رویکرد انتقادی دارند و به‌دنبال اصلاحات عمیق‌تر هستند، اما عده‌ای همچنان گرایش انجمن اسلامی دارند؛ چه در اعلام موضع و چه در الگوی فعالیت جمعی. مع‌الوصف، ضرورت دارد هرکس جایگاه خودش را مشخص کند. نمی‌شود از عنوان و سابقه اصلاح‌طلبی خرج کنید، در مناسبت‌ها و دیدارهای رسمی خود را نماینده طیف پیشروی این جریان معرفی کنید و نهایتا مانند اصولگرایان موضع بگیرید».

گزاره‌ای که سعید حجاریان مطرح می‌کند ناظر به تعیین یک خط روشن میان اصلاح‌طلبی با غیراصلاح‌طلبی است؛ شاید همان‌چیزی که بسیاری از اصلاح‌طلبان در عمل به آن باور دارند؛ چنانکه به نظر می‌رسد که تکیه شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان و بسیاری از نیروهای اصلاح‌طلب بر استفاده از یک نامزد کاملا اصلاح‌طلب و نه دیگر یک نامزد اصولگرا حتی اصولگرای میانه‌رو بر همین تعیین خطر اصلاح‌طلبی باشد. هرچند این موضوع را می‌توان در حوزه سیاست انتخاباتی تعریف کرد اما شاید لازم است که در حوزه تئوریک هم با ارائه یک مانیفست دقیق برای نخبگان سیاسی و البته مردم تعیین شود که چه کسی اصلاح‌طلب است و چه کسی اصلاح‌طلب نیست.

کدام اصلاحات؛ حجاریان یا نبوی؟ 2