کودتای 3 اسفند 1299؛ «رضاخان» چگونه حلقه واسط دو مدل استعمار در ایران شد؟
سرمایهگذاری اصلی بریتانیا بر نیروی قزاق ایران بصورت مستقیم کلید خورد و قزاقهای تحت امر رضاخان حداقل سه سال قبل از کودتای 1299 با نیروهای انگلیسی ارتباط و پیوندهایی داشتند.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم _ پایان جنگ جهانی اول با میلیونها کشته و کشورهای کوچک و بزرگی که از تجزیه امپراتوری عثمانی و مستعمرات شمال آفریقا و یا آسیا باقی مانده بود و رشد تفکرات استقلالخواهانه، دولتهای استعمارگر را برآن داشت تا بهجای مداخله مستقیم و تحت استعمار داشتن کشورها که علاوه بر عواید فراوان، هزینه های زیادی هم داشت، مدل جدیدی را برای تحت تسلط قرار دادن کشورها به اجرا بگذارند.
لذا استعمار کهن جای خود را به استعمار نو داد و بهجای تحت تسلط قرار دادن کشورها به فکر حکومتهای دست نشانده افتادند؛ شاید اولین آزمایش این مدل از استعمار در ایران با کودتای 1299 و روی کارآمدن رضاخان میرپنج رخ داد.
گزارش | شهریور 1320؛ چرا ارتش رضاشاه در برابر متفقین مقاومت نکرد؟«سید امیر مکی» پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی که برای تسنیم ارسال کرد به بررسی نحوه برنامهریزی انگلستان در تدارک کودتای سوم اسفند میپردازد که در در ادامه میخوانید:
تشکیل پلیس جنوب حدود یکسال قبل از انقلاب مشروطه ایران صورت گرفت که سرپرسی سایکس - کنسول بریتانیا در کرمان - پیشنهاد امنیت مالالتجارههای انگلیسی و نیز حفظ امنیت مناطق تحت نفوذ بریتانیا را با نیروهای سوارهای که سربازان آن ایرانی و فرماندهان آن انگلیس باشند را ارائه کرد که سرانجام پلیس جنوب هم نام گرفت.
در این بین و به منظور حفظ وجودی ساختار نفوذی استعمارگران، یکی از مهمترین تشکیلات فراماسونری آن زمان توسط پلیس جنوب صورت پذیرفت که «لژ روشنایی» نام گرفت و حاصل آن نیز دخالت و نقض آشکار حاکمیت ملی ایران در آن هنگام پدیدار گشت که در ادامه نیز پوشش کامل مناسبات داخلی کشور هم رقم خورد.
با این مقدمه سرمایهگذاری اصلی بریتانیا بر نیروی قزاق ایران بصورت مستقیم کلید خورد که در پی آن در اکتبر سال 1917 درست زمانی که انقلاب روسیه به پیروزی خود نزدیک می شد، آتریاد همدان نیز تشکیل شد.
مطابق با فروردین سال 1297 برابر با 1918 آتریاد همدان به فرماندهی رضاخان به مناسبت دومین سالگرد تشکیل آتریاد، در باغی بیرون شهر مهمانی مفصلی برگزار کردند که رقمی معادل دو هزار و پانصد تومان خرج آن جشن شد و همه مخارج مربوطه نیز توسط انگلیسها داده و عهده دار آن مراسم گشتند، مسلما این واقعه یکی از بهترین ادله بر این ادعاست که قزاقهای تحت امر رضاخان حداقل سه سال قبل از کودتا با نیروهای انگلیسی ارتباط و پیوندهایی داشتهاند.
در این بین نخستین کایبنه ائتلافی پس از جنگ جهانی اول در بریتانیا کلید خورد و وینستون چرچیل 45 ساله وزارت جنگ را عهده دار شد که از زمان تشکیل کابینه ائتلافی تا اواخر بهار 1920، گستره فعالیت لرد کرزن نیز در امور خاورمیانه نیز به صورت چشمگیری وسیع بود تا جایی که او توانست قرارداد 9 اوت 1919 را با وثوق الدوله به امضاء برساند و پیش زمینهای برای حفظ جایگاه امپراتوری متبوع خود شود.
شاید کمتر به گوش هم رسیده باشد، شخص وثوق الدوله از پانزده سال پیش از آن تاریخ خبرنگار روزنامه تایمز لندن در تهران و مرتبط با دولت و حکومت بریتانیا بوده که از آن هنگام با مقامات بلندپایه انگلیسی روابط محرمانه و حشر و نشر بسیاری برقرار کرده بود که مسلما بنا به حمایت و پوشش همه جانبه ایشان نیز توانست به مقامهایی از قبیل وزارت مالیه، وزارت خارجه و نخست وزیری هم برسد.
در این مدت چرچیل سرگرم جنگ داخلی روسیه و اعزام نیرو به آن کشور بود و تقریبا وضعیت و مسائل خاورمیانه و به خصوص ایران در اولویت دوم خود قرار داشت که در این اثنا توانست یکی از منتخبین خود را که درجه سرتیپی داشت را در سن 38 سالگی به درجه سرلشگری ارتقاء داده و به فرماندهی سپاه سی هزارنفره بریتانیا در شمال روسیه منصوب کرد و با دقت عملیات آنها را زیر نظر داشت.
افسر مزبور که جوانترین سرلشگر ارتش بریتانیا به شمار میرفت کسی نبود جز ژنرال سر ادموند آیرونساید که تاثیر خاصی نیز در جریان تاریخ کودتای سوم اسفند 1299 ایران نیز از خود به جای گذاشت.
ژنرال سر ادموند آیرونساید که تاثیر خاصی در جریان تاریخ کودتای سوم اسفند 1299 ایران نیز از خود به جای گذاشت
از اوایل سال 1920 نیروهای متفقین و گارد سفید متشکل از ژنرال های تزاری پی در پی و بصورت مداوم از بلشویک ها شکست می خوردند و زمانی که قبای سرخ سه جمهوری نوبنیاد قفقاز را بر انداختند، در 18 می 1920 در انزلی در خشکی پیاده شدند که از آنجا بود تا توجه چرچیل به مسئله ایران معطوف و شکل جدی تری به خود گرفت.
در آن هنگام شکست قرارداد وثوق الوله محرز شده و مخالفت دولت های آمریکا و فرانسه با قرارداد، همزمان با لشگرکشی شوروی ها به قفقاز شکل تازه تری به خود گرفت و سیاست اجرائی لردکرزن را بطور کامل به زیر سوال برد، از اینرو چرچیل، ژنرال آیرونساید را به ایران منتقل و او را به فرماندهی نیروی شمال ایران (نورپرفورس - North Persia Force) منصوب کرد.
آیرونساید در 4 اکتبر 1920 وارد قزوین شد و فرماندهی «نورپرفورس» را تحویل گرفت و آماده اجرای دستورات محوله شد. وقت آیرون ساید محدود بود. او شخصا در ایران کسی را نمیشناخت که بتواند عملیات کودتا را برنامه ریزی و اجرایی کند تا که زمام امور کشور را به دست ایشان بسپارد لذا به معاونش سرهنگ اسمایس و اردشیر ریپورتر نماینده اینتلیجنس سرویس متوسل شد تا با نظر وی یک رهبر نظامی منتخب برای کودتای در پیش را در ایران انتخاب و عملیات را به مرحله اجرا در آورند.
بنا به خاطرات اردشیر جی ریپورتر - یادداشت شده در نوامبر 1931 که به فارسی برگردان شده است: "....... در طی ملاقاتی در منزل ارباب جمشید در طهران، رضاخان به من توضیح داد که افسران روسی قزاق در حال جلب همکاری عده ای از قزاق های ایرانی هستند که بموقع مناسب و به بهانه حفظ و حمایت از جان شاه، پایتخت را در تسلط کامل خود درآورند و آن را اشغال کنند. احمد شاه به هیچوجه حاضر نبود که بر علیه فرمانده روسی قزاق عملی انجام دهد و شاید یکی از دلایل اصلی این بود که کلنل استارسلسکی مبالغ قابل ملاحظه ای از بودجه قزاق را برداشته و به شاه رشوه می داد و این جریان بر سفارت انگلیس پوشیده نبود. در این مرحله به دستور وزارت جنگ در لندن و نایب السلطنه هند همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید. من برای نظرات رضاخان درباره نیروی قزاق اعتبار فراوانی قائل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم.
آیرونساید همان خصالی را در رضاخان میدید که من دیده بودم و هردو برای این مرد احترام زیادی قائل بودیم. با تدابیر زیاد، کلنل فرمانده و افسران روس، لشگر قزاق را ترک گفتند و امور لشگر به دست فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال ایران اداره میشد."
اردشیر ریپورتر در خاطراتش مینویسد آیرونساید همان خصالی را در رضاخان میدید که من دیده بودم!
قسمتهایی از یادداشتهای آیرونساید در دومین ملاقات خود با رضاخان چنین است: "... امروز باز هم برای سرکشی به اردوی قزاق ایرانی رفتم و وضعیتشان را از نزدیک دیدم. اوضاع نسبت به دفعه پیش خیلی تغییر کرده و روحیه سربازان در نتیجه دقت و توجه اسمایس خیلی بهتر شده است. حقوقشان اکنون مرتب میرسد و سر و وضع و لباسهایشان تمیز است... لباسهای جدید به تن داشتند و از حیث منزل و خوابگاه نیز راحت بودند... عقیده شخصی من این است که نباید این سربازان و افسران آنها را عاطل و باطل در اینجا نگهداشت، بلکه باید راهشان را بسوی تهران، پیش از آنکه من از صحنه خارج شوم باز گذاشت... به حقیقت یک دیکتاتور نظامی در ایران تمام مشکلات کنونی ما را حل خواهد کرد و به قوای انگلیس مجال خواهد داد که بی هیچ زحمت و خطری، خاک این کشور را ترک کنند".
در آخرین ملاقات آیرونساید با رضاخان در 12 فوریه 1921 (23 دیماه 1299) در گراند هتل قزوین اینگونه صورت گرفت که: "... پس از مصاحبهای که امروز با رضاخان داشتم اداره امور قزاقان ایرانی را بطور قطع به او واگذار کردم...... برایش توضیح دادم که خیال دارم بتدریج از قید نظارت خودم آزادش کنم و او هم از همین حالا باید ترتیبات و تدارکات لازم را با سرهنگ اسمایس بدهد که اگر شورشیان گیلان پس از رفتن ما از منجیل، خواستند به قزوین یا تهران حمله کنند، جلوی ایشان را بگیرد. در حضور اسمایس یک فقره مذاکره طولانی با رضاخان داشتم... مع الوصف دو مطلب را برایش روشن کردم:
- یکی اینکه مبادا به این خیال بیفتد که همین اسلحهها و مهماتی که در اختیارش میگذاریم، خود ما را از پشت سر مورد حمله قرار دهد که چنین عملی منجر به اضمحلال کاملش خواهد بود.
- دوم اینکه باید قول دهد که پس از ورود به تهران، شاه را به هیچ عنوان از سلطنت برندارد.
رضا خان هردو درخواست من را با خوشرویی و میل آشکار پذیرفت. پس از ختم مصاحبه با هم دست دادیم و او رفت. به اسمایس گفتم که جلوی اقدامات این مرد را نگیرد و بگذارد که او قوای خود را به تهران ببرد...".
زمانی که در نیمه ماه فوریه 1921 وینستون چرچیل از وزارت جنگ به وزارت مستعمرات منتقل شد و سرپرستی وزارت هواپیمائی را نیز برعهده گرفت، کفه ترازوی قدرت برای شخص چرچیل سنگین تر شد تا جایی که او بطور مستقیم درگیر مستقیم مسائل خاورمیانه شد.
در شانزدهم فوریه 1921 ژنرال به تهران وارد شد و طی جلسه ای طولانی با احمد شاه در تهران، صحبتهایی درباره قول و قرارهائی که با رضاخان در قزوین به اطلاع ایشان رساند و شاه را در جریان مذاکراتش قرارداد و حتی گفت، واقعا حیف است که اعلیحضرت از افسری چنین لایق که وجودش در قزوین عاطل و باطل افتاده استفاده بهتر و موثری نکند.
سرانجام روز بعد که ژنرال برای خداحافظی پیش نرمان - وزیر مختار انگلیس رفت، جریان نقشه کودتا و قول و قرارهائی را که با سرتیپ رضاخان گذاشته بود را بطور کامل به اطلاع وی رساند، که در مقابل عکس العمل وزیر مختار را در خاطرات آیرونساید اینچنین میخوانیم: "... به او گفتم در وضع کنونی ایران، کودتا از هر درمان دیگری بهتر است... او بی نهایت وحشت زده شد و گفت: این مرد پس از ورود به تهران شاه را حتما از تخت سلطنت پایین خواهد کشید. گفتم اینطور نیست و من به رضا اعتقاد دارم بالاخره دیر یا زود میبایست تکلیف قزاقها را معلوم کنیم و برای همیشه که نمیشود آنها را در قزوین نگهداشت."
در آخر روز هفدهم فوریه آیرونساید عازم بغداد شد که در آنجا با سرپرسی کاکس ملاقات کرد و متفقا به قاهره رفتند تا وینستون چرچیل وزیر مستعمرات را نیز ببینند و راجع به مسئله بین النهرین و ایران هم مذاکره کنند؛ سرپرسی کاکس کمیسر عالی بریتانیا در عراق بهمراه ژنرال آیرونساید و خانم گروترو دبل، وابسته فرهنگی کمیساریای عالی در بغداد که در واقع مامور اینتلیجنس سرویس بود و همان نقشی را داشت که بعدها "میس آن لمبتون" در تهران ایفا کرد - به قاهره آمده بود و ضمن نشست مشترک فرصتی دست داد که آیرونساید نیز گزارش اقدامات خود را ارائه به اطلاع ایشان رساند.
سید ضیاء طباطبایی انگلوفیل مشهوری که سرسپردگیاش به انگلیسیها شهره آفاق و انفس بود
درمورد رهبر سیاسی کودتا در ایران، سید ضیاء الدین طباطبائی بهترین گزینه بود؛ سید ضیاء ویژگیهای خاص و منحصر بفردی داشت که وی را از هر حیث برای انجام کودتا ممتاز میکرد! انگلوفیل مشهوری که سرسپردگیاش به انگلیسیها شهره آفاق و انفس بود. فردی که در روزنامه معروف خود «رعد» در زمان جنگ جهانی اول به نفع انگلیسیها و متفقین مقالههای متعددی مینوشت. مدافع سرسخت قرارداد ننگین 1919 بود و در دفاع از آن با همکاری کلنل هیک انگلیسی، کمیته آهن را نیز تشکیل داد.
سید ضیاء خاستگاه اشرافی نداشت و به خوبی میتوانست نقش یک رهبر انقلابی و پوپولیست را ایفا کند؛ ضمن اینکه چیره دستی او در روزنامه نگاری به وی امکان نوشتن و صدور بیانیههای انقلابی و عوامفریبانه را میداد.
سید ضیاء برای اجنبی قلم و در رکاب ایشان قدم میزد. نورمن - وزیر مختار انگلیس در تلگرامی از تهران که پس از کودتا به لندن مخابره شد به وضوح بیان داشت: "... سید ضیاء درباره سیاستی که پس از تشکیل کابینهاش اتخاذ کرده، اطلاعات محرمانه زیر را در اختیار من قرار داده است:... طبق اطمینانی که سید ضیاء به من داد، قدمهای لازمی بی درنگ برداشته خواهد شد تا عدهای از افسران و مستشاران انگلیسی در وزارتخانههای جنگ و دارائی مشغول کار شوند... سید ضیاء مطمئن بود که اگر ما نصایح و پیشنهادهای او را به کار ببندیم، چنین سیاستی در مرحله آخر به نفع کامل بریتانیا تمام خواهد شد و اغلب آن مزایایی را که دولت ما تحت قرارداد 1919 به دست آورده بود، بعد از الغای قرارداد هم کماکان در پشت پرده حفظ خواهد کرد."
همچنین خواندن گزارش وابسته نظامی سفارت فرانسه در تهران در خصوص شرح کودتا خالی از لطف نیست:
"... روز نوزدهم فوریه در تهران مسافرانی که از راه میرسیدند میگفتند قزاقان از قزوین به سوی پایتخت در حرکت هستند... روز بیست فوریه به تدریج شایعات و خبرها به حقیقت نزدیکتر شد و دوهزار و پانصد قزاق با توپ و مسلسل به جانب تهران پیشروی کردند و می گفتند می خواهند شهر را تصرف کنند. ایشان شکایت داشتند که به آنها جیره و مواجب داده نشده است. در راس قزاقها رضاخان میرپنج قرار داشت، همان افسری که کمک کرده بود تا سرهنگ استاروسلسکی در 1917 به فرماندهی دیویزیون قزاق برسد. بنابراین شورشیان عبارت بودند از سربازان بی نظم و یاغی و آشوبگر که از آنها هرکاری حتی چپاول و غارت شهر ساخته بود.
با این همه در محافل رسمی احساس ناامنی و ناآرامی نمی شد.
پزشک شاه میگفت که کمترین تشویشی ندارد، رئیس دولت از سران نظامی مانند سرهنگ " گلروپ" و ژنرال "وستدال" خواسته بود که آماده دفاع از شهر بشوند ولی سرهنگ "گلروپ" فرمانده ژاندارمری در حدود ساعت شش بعدازظهر 20 فوریه تصمیم گرفت هیچ نوع دفاعی بعمل نیاورد و به ژاندارم ها دستور داد در سربازخانه هایشان بمانند، اگرچه به بریگاد مرکزی دستور داده شد به سوی جاده قزوین حرکت کند ولی هیچگاه به آنان فرمان مقابله و نبرد داده نشد...
در حدود ساعت 7 شب کلنل "هادلستون" وابسته نظامی سفارت انگلیس، کلنل "هیگ " مشاور کنسولگری انگلیس و یکی از منش های مخصوص شاه با اتومبیل به جلوی شورشیان رفتند تا با آنان گفت و شنود کنند. در ساعت یک صبح، قزاقان از دروازه های قزوین و (حضرت) عبدالعظیم وارد شهر شدند. پانصد تن سواره نظامی که برای مقابله با قزاقها اعزام شده بودند در نخستین برخورد با آنان گریختند و یاغیانی که میگفتند بی انضباط هستند با نظم کامل و سرود خوانان طبق تعلیماتی که دریافت داشته بودند نقاط پراهمیت و استراتژیک شهر را تصرف کردند.
دروازههای شهر بلافاصله بسته شد و قزاقها پیرامون کنسولگریها و سفارتخانههای بیگانه به مراقبت پرداختند تا کسی در آن اماکن متحصن نشود.
ماژور کاظم خان خود را حاکم نظامی شهر معرفی کرد و مجموع عملیات درنهایت نظم و سرعت انجام گرفت. ماژور مسعود خان که خود یکی از عاملان اصلی کودتا به شمار میرفت برای آخرین مراقبتها و بررسی اجرای نقشه از نوزدهم فوریه در تهران به سر میبرد."
سرانجام توقیفها از روز 21 فوریه (سوم اسفند) شروع و دو دسته از مردم را دستگیر کردند و به قزاقخانه بردند: یک دسته از آنها تعلق به خانواده های مهم و برجسته داشتند مثل نخست وزیران سابق، وزیران سابق، شخصیت های عالیرتبه یا ثروتمردان.
دسته دیگر عبارت بودند از سران گروهای مخالف قرارداد ایران و انگلیس، رهبران حزب دموکرات، آشوبگران خلقی یا عوامل بلشویکها.
از قراری که در اسناد سیاسی وزارت خارجه انگلیس ذکر شده است، روز سوم اوت، نورمن - وزیر مختار انگلیس در تهران با احمد شاه ملاقات کرد و شرح آن را به کرزن - وزیر خارجه انگلیس چنین تلگراف کرد:
"... اعلیحضرت از من کسب تکلیف فرمودند که حالا چه باید بکنند؛ اعلیحضرت فوق العاده مشوش و ناراحت به نظر میرسید، ولی تشویش و نگرانیش کمتر از روز قبل بو، زیرا روز پیش در حضور اسمارت نتوانست از ابراز نگرانی و تشویش خودداری کنند؛ دلیل آنهم این بود که در ورود قزاقها به تهران صدمهای به شاه نرسیده بود و دیگر کلمهای راجع به ترک تهران بر زبان نیاوردند.
در جواب سوال ملوکانه، قبلا فکر شاه را از مقاصد رهبران کودتا نسبت به شخص اعلیحضرت راحت و سفارش کرده بودم که فورا با رهبران آنها ارتباط بگیرند و از نیات درونی و خواسته های آنها آگاه شوند و هر تقاضایی که داشته باشند، همه را بی چون و چرا و بیدرنگ بر آورند. زیرا در وضع کنونی پایتخت، قزاقها حاکم مطلق بر اوضاع شده اند. تنها رویه عملی که مقام سلطنت میتوانند اتخاذ نمایند، همین است و لاغیر! اعلیحضرت موافقت کردند که توصیه مرا بپذیرند...."
وزیر مختار انگلیس در تهران با احمد شاه ملاقات کرد و فکر شاه را از مقاصد رهبران کودتا نسبت به شخص شاه راحت کرد
در روز چهارم اوت نزدیک به غروب آفتاب، سرهنگ باقرخان با ماموریتی که از طرف سید ضیاء و رضاخان میرپنج داشت، به کاخ فرح آباد میرود و تقاضای تشرف به حضور شاه میکند که شاه او را می پذیرد.
شاه از او پرسید چرا به تهران آمدهاید؟
او گفت: بهمنظور تقویت حکومت مرکزی و اجرای اوامر اعلیحضرت همایونی.
شاه پرسید: این رضا خان میرپنج کیست و چطور آدمی است؟
سرهنگ باقرخان گفت: شخصی است کاملا شاه دوست و وطن پرست.
او به شاه اظهار داشت: برای اینکه خاطر مبارک آسوده گردد بایستی دولتی تشکیل تا جبران گذشته شود و تشکیل دولت را بنام سید ضیاء و نیز دریافت لقب سردار سپهی را برای رضاخان میرپنج درخواست کرد و در آخر هم کودتا گران آنچه را که خواستند حاصل کردند.
روز پنجشنبه ششم اسفند 1299، روزنامه اومانیته (Humanite) چاپ پاریس با انتشار مطلبی نوشت: "... منشاء بحران بوجود آمده را انگلستان معرفی کرده که آنها نیز تلاش میکنند به هر شکل از انعقاد قرارداد و عهدنامه مابین ایران و روسیه جلوگیری کنند!"
این روزنامه در ادامه اشاره میکند دیویزیون قزاق که مجری کودتا بوده از ماه نوامبر بطور کامل تحت کنترل و نظارت انگلستان قرارداشت، همچنین درباره سید ضیاءالدین طباطبائی رئیس الوزرای جدیدایران نوشته او یک روزنامه نگار است که سابقا از عمال (مزدوران) حکومت پاریس بوده و اخیراً هم از طرف دولت انگلستان مقرری دریافت میکرد.
«بارون آیرونساید دوم» فرزند ژنرال آیرونساید می نویسد: "... چرچیل با رضایتی که از اقدامات پدرم داشت او را برای فرماندهی نظامی عراق در نظر گرفته بود چون از تجربه او در نیروی هوایی سلطنتی اطلاع داشت و از همدلی او با اهداف نیروی هوائی آگاه بود."
در واقع بنا بود آیرونساید فرماندهی عراق را در سپتامبر 1921 از ژنرال هالدوین تحویل بگیرد اما پیش از آنکه به مقر فرماندهی اش در بغداد برسد، در پروازی که با هواپیمای DH9 از شعیبه به بغداد داشت گرفتار طوفان شن شد و سقوط کرد. این دومین حادثه هوایی برای او در طول چند هفته بود و باعث شکستگی استخوان ساق پایش شد وا ین اتفاق سبب شد که به انگلستان بازگردانده شود و در ژوئن 1921 از سوی ستادکل امپراتوری به ریاست دانشکده فرماندهی و ستاد کل منصوب شد که پاداشی بس بزرگ برای آیرونساید به شمار میرفت.
پس از کودتا تحولاتی در ایران به وقوع پیوست که نظام سیاسی مستقر را به چالشی عمیق و بزرگ واداشت. در راس این وقایع رضاخان میرپنج قرارداشت، سردار سپه به محض ورود به صحنه سیاسی ایران که با حمایت کامل همه جانبه انگلستان انجام گرفت، درصدد کسب قدرت بیشتر و پا نهادن بر بالاترین و بلندترین پلکان قدرت سیاسی کشور بود که اندکی پس از کودتا، وزیر جنگ و مرد قدرتمند کابینه سید ضیاء شد و در تمامی کابینههای پس از کودتا، مقام و موقعیت خود را حفظ و رفته رفته ارتقاء داد تا اینکه سرانجام به نخست وزیری و در غایت آن به پادشاهی رسید و قدرت اول ایران را کسب کرد.
دولت بریتانیا از رضاخان رضایت کامل داشت و تلاشهای وی که تامین کننده مطلق منافع بریتانیا بود را می ستود، چنانچه ترجیح بسیاری از سیاستمداران انگلیسی به ویژه سر پرسی لورن - وزیر مختار بریتانیا در ایران این بود که رضاخان در راس هیئت پادشاهی، بعنوان یک شاه مستبد و مطلق العنان برای مردم ایران و یک شاه فرمانبردار برای بریتانیا بر تخت حکومت تکیه زند و مجری تمام و کمال فرمایشات آنها شود.