دوشنبه 5 آذر 1403

گفتمان بومی توسعه هیچگاه شکل نگرفت / از قاجار تاکنون مصرف کننده‌ایم

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
گفتمان بومی توسعه هیچگاه شکل نگرفت / از قاجار تاکنون مصرف کننده‌ایم

احمد موثقی اعتقاد دارد که در دوران مهم قاجار که غرب توسعه شتابان صنعتی داشت، حاکمان ایران منطق و گفتمان بومی توسعه نداشتند و این مولفه هیچگاه شکل نگرفت. ایرانیان از آن دوران مصرف کننده شدند.

احمد موثقی اعتقاد دارد که در دوران مهم قاجار که غرب توسعه شتابان صنعتی داشت، حاکمان ایران منطق و گفتمان بومی توسعه نداشتند و این مولفه هیچگاه شکل نگرفت. ایرانیان از آن دوران مصرف کننده شدند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: ایران قرن 19، در حال تجربه «گذار» بود. این تجربه داشت خود را در قالب گذر از یک جامعه روستایی توسعه نیافته به دوره مدرن خود را نشان می‌داد. به همین دلیل نیز این دوره نه تنها مورد توجه مورخان که مورد علاقه محققان و پژوهشگران رشته‌های مختلف دیگر نیز هست و برای تحلیل و ریشه‌یابی مشکلات فعلی این علاقه باید هم باشد و از سوی نظام آکادمیک ترویج شود.

بجز اندیشه‌های اصلاحگرایانه عباس میرزا که صفحات مختصر اما درخشانی در تاریخ را به خود اختصاص داد، این از نیمه دوران ناصری است که اندیشه تغییر میان ایرانیان رسوخ می‌کند. دغدغه‌های وطنپرستان باعث شد تا تحولات این سال‌ها کارسازتر باشد. شیوه‌های تولید تحولاتی را تجربه کرد کاربرد بانک و نظام پولی برای ایرانیان تاحدودی مشخص و تبیین شد و بر مبنای آن نظام مالیاتی و نظام معاملات سنتی متحول شدند. اصلاحاتی که در دوران ناصری صورت گرفت، می‌توانست توسعه پایدار کشور را موجب شود، اما چون ساختار سیاسی و نظام حکومتی مانند قبل بود و دست نخورده باقی ماند، این اصلاحات ناکام ماندند. اینکه چرا وطنپرستان آن دوران در اصلاحات خود که توسعه کشور را موجب می‌شد، ناکام ماندند موضوعی است که آن را در گفت‌وگو با سیداحمد موثقی به بحث گذاشتیم.

موثقی دارای مدرک دکتری علوم سیاسی از دانشگاه نیوساوت ولز استرالیاست و هم‌اکنون به عنوان عضو هیأت علمی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تدریس و پژوهش اشتغال دارد. موثقی در زمینه مطالعات حول مواجهه ایرانیان و جهان اسلام با مساله توسعه و نوسازی دغدغه جدی دارد. «نوسازی و توسعه: در جست‌وجوی قالب‌های فکری بدیل» نوشته شاکونتالا دیوب، «توسعه به مثابه آزادی» نوشته آمارتیا کومار سن، «دموکراتیک‌سازی، توسعه و دولت پدرسالار در عصر جهانی شدن» تألیف اریک بود، «تئوری توسعه و سه جهان» نوشته بیورن هتنه، «جهانی شدن و حقوق بشر: آیا جهانی شدن می‌تواند حقوق بشر را ارتقاء دهد؟» نوشته رودا ای هوارد هاسمن، «اندیشه سیاسی عرب در دوره معاصر» نوشته انور عبدالملک، «بازاندیشی در اسلام» نوشته محمد ارکون، «چالش مدرنیته: جهان عرب در جست‌وجوی اصالت» نوشته لو آی م. صافی، از جمله مهم‌ترین ترجمه‌های منتشر شده اوست.

«اقتصاد سیاسی توسعه و توسعه نیافتگی»، «سید جمال و آموزه‌های اصلاحی او در عصر جهانی شدن»، «استراتژی وحدت در اندیشه اسلام»، «نوسازی و توسعه سیاسی»، «اندیشه اصلاح و راهبرد وحدت و همبستگی در جهان اسلام»، «جنبش‌های اسلامی معاصر»، «سیدجمال‌الدین اسدآبادی: مصلحی متفکر و سیاستمدار»، «علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین»، «نوسازی و اصلاحات در ایران: از اندیشه تا عمل»، «اندیشه و استراتژی وحدت در شبه قاره هند و ایران» و... از جمله مهم‌ترین تالیفات منتشر شده این استاد علوم سیاسی است.

از دوران ناصری با فعالیت‌های شخصیت‌های برجسته مختلف نهضت بیداری ایرانیان آغاز شد و کشور که ابتدا در جنگ‌های ایران و روس نقش مغلوب را در مواجه با مدرنیته داشت، می‌رفت که با آن از مقام یک قدرت برابر آشتی کند. بنابراین اصلاحات برای نوسازی از این دوران آغاز شد، شاید مدت‌ها جلوتر از برخی کشورهای پیشرفته امروز. بفرمایید که چرا پروژه اصلاحات دوران قاجار شکست خورد؟

پیش از هرچی باید بگویم که توسعه اقتصادی به یک وجه معنای صنعتی شدن کشور را می‌دهد و این با رشد اقتصادی تفاوت دارد. نوسازی کشور حاصل تغییراتی اجتماعی در کشور بود تا جامعه از وضعیت سنتی به معنای منفی کلمه خارج شود. آن دوران کشاورزی صرفا گرفتار تولید معیشتی بود و کالاهای مصرفی بسیار محدود تولید می‌شدند. ضمن اینکه کشور دچار صادرات منابع طبیعی بود.

در مباحث توسعه جوامع را به سه دسته تقسیم می‌کنند: جامعه سنتی با اقتصاد کشاورزی، که مقابل آن جامعه صنعتی مدرن است. حالت بینابینی نیز جوامع در حال گذار هستند. دوره قاجار از ابتدای قرن 19 آغاز می‌شود و تقریبا کل این قرن را تحت پوشش قرار می‌دهد. از ابتدای حضور آنها تا انقلاب مشروطه تقریبا یک قرن زمان می‌برد. در ابتدای این قرن ما با ورود و نفوذ سرمایه داری غربی به کشور مواجه هستیم. زمانی که تمدن اسلامی و مشرق زمین در اوج پیشرفت قرار داشت، گرفتار قرون وسطی، فئودالیته، خرافات و کلیسا بودند. اما با دوران رنسانس از رکود درآمدند. با رنسانس ساخت غرب عوض شد و نظام سرمایه‌داری شکل گرفت.

حمله افغان‌ها در دوران شاه سلطان حسین تخریب تمدنی ایران را باعث شد و تاثیر آن مانند حمله مغول‌ها بود. نادر توانست تا حدودی اوضاع را به حالت قبل بازگرداند و کمی از حجم تخریب‌ها بکاهد، اما پس از او دوبار ویرانی است تا آغاز دوران قاجاریه از قرن 16 که دوران مدرن اروپاییان آغاز می‌شود، چند قدرت اسلامی پا گرفتند، اما مشکلات ساختاری‌شان باعث شد تا نتوانند با غرب جدید رویارویی کنند. ما (شاید یعنی شرق) مدام عقب نشینی کردیم تا کاملا تحت سلطه غرب قرار گرفتیم.

1501 سال تاسیس صفویه است، یعنی ابتدای قرن 16 و زمانی که اروپا تازه برای پیشرفته شدن و انقلاب صنعتی استارت زده است. صفویه تا 1722 میلادی دوام آورد و در این دوران ایران و غرب همطراز بودند. ما آن زمان مزاحمی از جانب غرب یا نیروهای سرمایه داری نداشتیم و اروپایی‌ها صرفا به این دلیل خواهان برقراری ارتباط با ایران بودند که ما را برای مقابله با عثمانی تحریک کنند. اما مساله حمله افغان‌ها به ایران پیش آمد. این حمله تخریب تمدنی ایران را باعث شد و تاثیر آن مانند حمله مغول‌ها بود. نادر توانست تا حدودی اوضاع را به حالت قبل بازگرداند و کمی از حجم تخریب‌ها بکاهد، اما پس از او دوبار ویرانی است تا آغاز دوران قاجاریه.

همزمان با قاجاریه غرب قدرت صنعتی و استعماری پیدا می‌کند و روسیه و انگلستان از بالای و پایین پاپیچ ایران می‌شوند. نکته مهم این است که سرمایه‌داری به صورت قراردادهای استعماری وارد ایران می‌شود. به دلیل آنکه این دو کشور صنعتی بودند، هدفشان این بود که کنترل منابع طبیعی و معدنی ایران را دست خود بگیرند. این ورود سرمایه داری و افکار جدیدی برای کشور همسایه ایران یعنی ترکیه نیز مطرح است و من در کتاب جدیدم فصلی را به این کشور و تحولات آن از آتاتورک تا اردوغان اختصاص داده‌ام. ترکیه هم همزمان با ایران (زمان رضاشاه) صنعتی شد، اما در نهایت ما از ترکیه جا ماندیم.

دلیل اینجا ماندن چه بود؟ آیا به نفت ارتباطی داشت؟

دلیل مهم جا ماندن ایران این بود که ایران منابع معدنی و طبیعی داشت، بنابراین قدرت‌های استعماری نخواستند ایران صنعتی شود، اما این همه دلیل نیست. ببینید نفت می‌تواند بهترین منبع باشد برای داشتن و انباشت سرمایه، اما حاکمان باید منطق توسعه و افکار پیشرفته را داشته باشند. رهبران باید گفتمان توسعه را نصب العین خود قرار دهند، اما حاکمان ایران این گفتمان را نداشتند. آنها باید به جای اینکه پول نفت را هدر بدهند، باید با نفت انباشت سرمایه را موجب شده و کشور را صنعتی می‌کردند. در دوره پهلوی این امر به صورت ناقص انجام شد، اما نگاه توسعه محور در حاکمان دوره قاجار وجود نداشت.

ببینید در دوره قاجار ایرانیان تحت تاثیر تحولات غرب قرار گرفتند. ورود مدرنیته و سرمایه داری، مسافرت و حضور تجار، روشنفکران و شاه به غرب و روسیه و عثمانی و مشاهده پیشرفت‌های آنها باعث شد تا جامعه سنتی و سیستم اقتصادی بر پایه کشاورزی تکانی بخورد. به طور کل تغییرات اجتماعی در هر دوره‌ای گریزناپذیر است، مهم این است که توانایی مدیریت این تغییرات را داشته باشیم.

اصلاحاتی که در دوران قاجار شکل گرفت، مشتمل بر پارادایم فکری مشخصی بود؟

در دوران قاجار تعییرات آغاز شد که اسم آن را می‌توان امروزه نوسازی گذاشت. ما در آن دوران خواستیم که از کشاورزی گذر کرده و به توسعه صنعتی برسیم. آری نباید کتمان کرد که این اصطلاحات از دوران قاجار آغاز و ادبیات و گفتمان توسعه در ایران مطرح شد. اما رجال و شخصیت‌هایی که ندای این اصلاحات را سر دارند، محدود بودند. ضمن اینکه به قول شما اصلاحات چارچوبی تئوریک و یک پارادایم فکری می‌خواهد. بدون برنامه و ناگهانی نمی‌توان از غرب تقلید یا پای کمپانی‌های‌شان را به کشور باز کرد. بدون هیچ تامل و تفکری هم نمی‌توان به آنها گفت که نیایند. در کتاب «اقتصاد سیاسی توسعه و توسعه نیافتگی» به تفصیل به این مساله پرداخته‌ام.

نفت می‌تواند بهترین منبع باشد برای داشتن و انباشت سرمایه، اما حاکمان باید منطق توسعه و افکار پیشرفته را داشته باشند. رهبران باید گفتمان توسعه را نصب العین خود قرار دهند، اما حاکمان ایران این گفتمان را نداشتند شروع اصلاحات ما از دوران عباس میرزای ولیعهد است. او در تبریز متوجه می‌شود که روس‌ها بسیار قوی شده‌اند و ارتش مستحکمی دارند. ما ارتش مدرن نداشتیم. او و برخی صدراعظم‌های وطنپرست به دنبال اصلاحات بودند تا کشور پیشرفته و مستقل شود، اما اصلاحات عباس میرزا با مخالفت درباری‌ها مواجه شد. در رژیم‌های استبدادی و پدرسالار گروه‌های حاکم نمی‌گذارند اصلاحات حاکم شود. به همین دلیل است که کسانی چون قائم مقام‌ها در ایران کشته می‌شوند.

برنامه‌های اصلاحی امیرکبیر از نظام فکری مشخصی پیروی می‌کرد؟

امیرکبیر سمبل صنعتی شدن ایران است. در کتاب «اقتصاد سیاسی توسعه» بحث کرده‌ام که مدل اصلاحی او «آلمانی» است. امیرکبیر این اصلاحات را از 1848 آغاز کرد. به یاد داشته باشید که اصلاحات از بالا به پایین ژاپن برای صنعتی شدن از سال 1868 آغاز شد. به عبارتی ما 20 سال زودتر از ژاپن آغاز کردیم و اگر می‌گذاشتند امیر به راه خود ادامه دهد، ما اکنون وضعیتی به مراتب بهتر از ژاپن داشتیم.

مدل و نظام فکری امیر برای صنعتی شدن، مدل آلمان بود. یعنی اصلاحات از بالا در پیوند با دولت آغاز شود. دولت امیرکبیر نیز کارخانه راه اندازی کرد و شخص امیر توانست جلوی فساد مالی را بگیرد. او پس از این مراحل قصد داشت بخش خصوصی را وارد کار کند اما درباره قاجار تمام منابع درآمدی کشور را حیف و میل می‌کرد. پیش از امیرکبیر تنها شاه عباس اول این روند توسعه را پیش گرفته بود. حکومت شاه عباس اول به تعریف دولت توسعه نزدیک است. غربی‌هایی که آن دوران به ایران آمدند، از امنیت و همچنین تولید بالای ایران تعجب کرده بودند. پس از آن مقدار کمی هم کریمخان زند این خصوصیات را داشت و مدام به تولید توصیه می‌کرد و موانع را از سر راه تولید برمی‌داشت.

پس صنعتی شدن ایران در دوران قاجار و با امیرکبیر آغاز می‌شود و همانطور که اشاره کردم مدل توسعه او، مدل آلمانی است، هرچند که گویا خود او خبری از آلمان و دستاوردهایش نداشته است.

مهم‌ترین موانع و مشکلات سر راه برنامه‌های توسعه امیرکبیر را در چه مواردی می‌دانید؟ چرا پروژه امیر شکست خورد؟

نخستین مانع فرهنگی بود و مشکلاتی که گروه‌های سنتی در راستای توسعه کشور ایجاد می‌کردند. طرز فکر گروه‌های سنتی با توسعه در تضاد کامل بود. آنها نیروهای گریز از مرکز بودند و هیچ تصور و ذهنیتی از دولت ملی، اقتصاد و غرب نداشتند.

در دوران قاجار فی المثل ملا علی کنی با تاسیس راه آهن مخالفت‌های جدی کرد و ادله‌اش این بود که راه آهن پای کفار را به کشور باز می‌کند. این در صورتی است که راه آهن به همه چیز کشور رونق می‌داد و گام مهمی در راستای توسعه بود.

عامل دیگر خود مولفه دولت بود. دولت یکپارچه نبود. برای توسعه نیاز است که دولت مرکزی، قوی و منسجم باشد. ما در آن دوران تعدد مراجع قدرت را داشتیم که از توسعه جلوگیری می‌کرد. دولت مرکزی ضعیف و در عین حال فاسد بود. بنابراین یکی دیگر از موانع توسعه ماهیت پدرسالار و فاسد حکومت قاجار بود. ذیل شاه درباریان منابع را بدون داشتن هیچ نقشی در تولید، غارت می‌کردند و هیچ پیش زمینه فکری از توسعه نداشتند.

به عبارتی آن دوران حکومت قانون وجود نداشت و حکومت در اشخاص خلاصه می‌شد؟

حکومت اشخاص حرف اول را می‌زد و خبری از قانون نبود. ناصرالدین شاه، مادرش، حرمسرایش و شاهزاده‌ها هرکدام در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی، اهرم‌های قدرت را در دست داشتند و امیرکبیر تنها بود. بحث نفوذ استعمار هم جدی بود. پس از شکست ایران از روس، کشور پاره پاره شد. از آن زمان ایران به صورت غیرمستقیم استعمار شد. روس و انگلیس نفوذ زیادی داشته و درباریان و تجار را تحت کنترل خود داشتند. آنها ایران مستقل و صنعتی را نمی‌خواستند. برای آنها ایران مصرف کننده مهم بود. می‌خواستند منابع را تحت کنترل خود بگیرند. بنابراین آنها بازار را دست خود گرفته و نهادهای تولیدی را نابود کردند.

بنابراین نگذاشتند که امیرکبیر بیش از سه سال بر مصدر قدرت بماند. پس از امیر عناصری آمدند که به دنبال پیشرفت ایران بودند. بحث حکومت قانون و افکار جدید اینجا مطرح شد، اما متاسفانه روشنفکران ما مرعوب غرب شدند. روشنفکران اندیشه‌های اقتصادی نداشتند و هنوز هم متاسفانه در دوران حیرت به سر می‌بریم.

طرز فکر گروه‌های سنتی و روحانیون با توسعه در تضاد کامل بود. آنها نیروهای گریز از مرکز بودند و هیچ تصور و ذهنیتی از دولت ملی، اقتصاد و غرب نداشتند اما این میان مورد سیدجمال الدین اسدآبادی بسیار مهم است. او رویکرد جالبی داشت. سیدجمال با حاج امین الضرب که نماینده و سمبل بورژوازی ملی بود، رفاقت داشت. امین الضرب به دنبال این بود که ثروت خود را در راه صنعتی شدن ایران صرف کند و انصافا هم در این راه تلاش بسیاری از خود به خرج داد. ایده داشتن بانک ملی را نیز او ابتدا پیشنهاد کرد تا کشور در جریانات مالی خود از سیطره روس و انگلیس خلاصی یابد. اما خوب متاسفانه دولت فاسد نگذاشت که این برنامه‌های اصلاحی از سوی وطنپرستان به نتیجه برسد و همه آنها توسط دولتمردان فاسد قلع و قمع شدند.

نکته جالب اینجاست که روشنفکران و بزرگان نهضت بیداری ایرانیان در مکتوباتی که از خود برجای گذاشتند به ضرورت داشتن نظامی فکری برای اقتصاد و توسعه اشاره کرده‌اند که میرزا عبدالرحیم طالبوف یکی از آنهاست. اما متاسفانه این نظام فکری برای توسعه هیچگاه شکل نگرفت.

طالبوف خیلی خوب می‌فهمید که درد ایران در صنعتی نشدنش است. او می‌دانست که کشور باید تعرفه گمرکات بگذارد تا مدام و بی حساب و کتاب کالا به کشور وارد نشود که تولید داخلی از نفس بیفتد. او هشدار می‌داد که نباید بگذاریم که کمپانی‌ها ما را غارت کنند.

بنابراین طالبوف پارادایم منطق توسعه را داشت و یا بهتر اینکه در فکر پردازش آن بود. برنامه اصلاحی سیدجمال الدین اسدآبادی و امین الضرب هم همین بود، اما متاسفانه تاجران صرفا وارد کننده در راه این برنامه‌ها سنگ اندازی کردند. درباریان و واردکننده‌ها نمی‌گذاشتند که بخش خصوصی رفدار صنعتی شدن روی کار بیاید. دربار مانع رشد این خط می‌شد. نمی‌گذاشتند کارخانه‌ها تاسیس شوند. شاید منشا شکل گیری فرهنگ دلالی را در آن دوران باید جست.

هم اکنون هم این مشکل را در کشور به شکلی دیگر داریم. در دوران معاصر هم اگر کسی بخواهد کار تولیدی کند، سرخورده میشود. اکنون هم باید برای کار تولید به هزار جا باج داد. اما دلالان هیچ مشکلی ندارند و کار آنها سراسر سود است. بنابراین دوران امروز هم تفاوت چندانی از نظر تولید با دوران قاجاریه ندارد.

پس آن دوران نگذاشتند که بورژوازی ملی رشد کند. خطش را کور کردند که کشور دچار بحران مالی شود. این مسائل مقدمات جنبش مشروطیت را فراهم کرد که البته مشروطه هم شکست خورد. پس از آن اما رضا شاه با تعدادی از نخبه‌هایی که در آلمان درس خوانده بودند، برنامه‌های اصلاحی امیرکبیر را دوباره عملیاتی کردند. مدل آلمانی توسعه در ایران و ترکیه بسیار زودتر از آمریکای لاتین عملیاتی شد. اما به هر حال به دلیل ماهیت خودکامه پهلوی اول و پهلوی دوم و عدم وجود قانون، صنعتی شدن این دوران هم مشکلاتی داشت و یک طرفه بود و همین باعث شد تا طبقه متوسط و پایین از دولت ناراضی شود.