یک شب با اخبار ما و اخبار آنها
اگر بخواهم قضاوت کنم شوربختانه خبر صداوسیما و این بیمبالاتی و مسئولیتناشناسی مستمر، باعث گسیل مخاطب به سمت شبکههای خارجی شده و مرجعیت خبری را از کف داخل ربوده است.
روزنامه شرق - قادر باستانی (مدرس و پژوهشگر ارتباطات و رسانه)
چند روز پیش بعدازظهر، در خیابان حافظ تهران، وسط شلوغیها گیر افتادم. ترافیک شدیدی بود و یک مسیر 10دقیقهای را یک ساعت و ربع معطل شدم و به قراری که داشتم، خیلی دیر رسیدم. دختران و پسران بسیاری بودند که پراکنده و سراسیمه به کوچهپسکوچهها میگریختند. همه سطل آشغالهای مسیر را وسط خیابان گذاشته و آتش زده بودند. مغازهها کرکرهها را پایین کشیده و گاهگاهی از پایین کرکره، نگاهی به خیابان ملتهب میانداختند و سرشان را میدزدیدند. در خیابان جمهوری، نزدیک چهارراه استانبول، جوانان بیشتری جمع بودند. سنگهای ولوشده در کف خیابان نزدیک حسنآباد، حکایت از برخورد و درگیری داشت. بوی گاز اشکآور در همه خیابان پیچیده بود و چشمها را آزار میداد.
من هیچوقت درگیریها را چنین از نزدیک ندیده بودم و اولین بار بود که چنین صحنههایی را میدیدم. اول ناآرامیها، در سفر اربعین کربلا بودم و بعد هم فقط در تلویزیون بخشی از اتفاقات را مشاهده کرده بودم. شب که به خانه آمدم، به عنوان یک کار پژوهشی، بخشهای خبری را از شبکههای مختلف خبری داخلی و خارجی تا ساعت 12 شب، رصد کردم تا ببینم آنچه در تلویزیون میگویند، با آنچه که با چشمان خودم از نزدیک شاهدش بودم، چه نسبتی دارد؟
ساعت هشتونیم، شبکه دو تلویزیون خودمان، برنامه خبری داشت. به لحاظ اصول خبرنویسی بر اساس ارزشهای خبری، خیابانهای اصلی پایتخت چند ساعتی درگیر این موضوع بود و قاعدتا این خبر، به عنوان مهمترین رویداد روز، باید در صدر اخبار بوده باشد، مگر آنکه خبر داغتری در دست باشد که بر صدر اخبار بنشیند. اخبار 20:30، مثل یک روز عادی پخش شد. خبرها، به لحاظ حرفهای، خبر نبود. صحنههایی از شروع سال تحصیلی و مصاحبه با دانشجویان در مورد حسوحالشان از آغاز کلاسهای درس پخش شد که بیشتر مناسب یک برنامه غیرخبری روز بود تا یک بخش خبری که باید مخاطب را پای تلویزیون میخکوب کند.
ساعت 9 شب، شبکه یک، اخبار مفصلی پخش کرد و نسبت آن با واقعیتی که به چشم خود دیدم، ناچیز بود. چند بخش خبری دیگر هم عموما تکرار همان مطالب پیشگفته بود. خبر چندانی از تحلیل و تفسیر نبود. مخاطب، تشنه اطلاعات است که بداند چرا ماجرایی که فروکش کرده بود، دوباره اوج گرفته؟ حادثه زاهدان چه ارتباطی با وقایع این روزها دارد؟ شایعاتی که از وضع شهرهای دیگر حکایت دارد، آیا درست است؟ آیا تظاهرات در چندین شهر دنیا برای مهسا امینی واقعیت دارد؟ اخبار تلویزیون ناتوان از پاسخگویی به این سؤالات ضروری بود. مگر میشود از مخاطب امروزی انتظار داشت به همین چیزی که گفته و پخش شد، اکتفا کند و جای دیگری سر نزند؟
مرجعیت خبری، آن است که مخاطب اقناع شود آنچه میخواسته دریافت کرده و به سؤالات ذهنش پاسخ داده شده است.
بخشهای خبری بخش فارسی تلویزیون بیبیسی، صدای آمریکا، ایراناینترنشنال و منوتو را رصد کردم. همه انگار اتاق جنگ تشکیل دادند و گزارش لحظهبهلحظه از خیابانها میدهند. انگار در ایران انقلاب شده و ما خبر نداریم. ایراناینترنشنال که بیشترین مخاطب فارسی را جذب کرده، تندتر از بقیه اخبار را پخش میکرد.
تحلیلگران و مفسران مرتب حرف میزدند و تحلیل میکردند و جانبداری آشکاری علیه جمهوری اسلامی داشتند و عموما جانب انصاف و بیطرفی را رعایت نمیکردند. اصولا باید طیف مختلفی از موافقان و مخالفان تفسیر کنند تا مخاطب بتواند خود قضاوت کند. بیبیسی سعی میکرد به این هدف نزدیک شود اما موفق نبود و غالبا برنامههای خبری این شبکهها، شبیه میتینگ سیاسی یا برنامههای حزبی میشد.
با وجود اینکه اینترنت محدود و سیستم تبادل خبر به کلی مختل شده اما این شبکههای خبری فارسیزبان، بدون اختلال جدی به کار خبررسانی مشغول هستند. بخش مهمی از داغماندن آتش التهابات را میتوان متاثر از فعالیت جدی همین شبکهها فرض کرد. اینکه در شرایط بیاینترنتی، چطور میتوانند تصاویر و اخبار ناآرامی را از داخل به دست بیاورند، خودش موضوع جذابی برای تحقیق است.
اگر بخواهم قضاوت کنم شوربختانه خبر صداوسیما و این بیمبالاتی و مسئولیتناشناسی مستمر، باعث گسیل مخاطب به سمت شبکههای خارجی شده و مرجعیت خبری را از کف داخل ربوده است.
پیشنهاد میکنم مسئولان صداوسیما، فقط یک بخش خبری تلویزیون را چند هفته به یکی از روزنامههای مستقل داخلی واگذار کنند و ببینند با کار درست، حرفهای و چارچوبمند، چه حجمی از مخاطبان اقناع خبری میشوند. رسانه ملی این روزها کمککار دولت نیست. من معتقدم پیمان جبلی کار را خوب بلد است اما اگر بگذارند و اجازه دهند اخبار را حرفهای کند.
تماشاخانه