13هزار سند برای نوشتن کتاب دارالخلافه؛ پیام مسعود کیمیایی به یک پژوهشگر

نویسنده «بازار، تجار و اصناف دارالخلافه» گفت: از سالی که گردآوری اسناد مربوط به بازار را آغاز کردم تاکنون 13 هزار سند جمعآوری شده که حدود هزار سند از آنها در کتاب آمده است.
نویسنده «بازار، تجار و اصناف دارالخلافه» گفت: از سالی که گردآوری اسناد مربوط به بازار را آغاز کردم تاکنون 13 هزار سند جمعآوری شده که حدود هزار سند از آنها در کتاب آمده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم رونمایی از کتاب دو جلدی «بازار، تجار و اصناف دارالخلافه؛ از گذشته تا امروز» در عمارت بلدیه برگزار شد. این مراسم با حضور جمعیت هیأت امنای بازار تهران، جامعه انجمنهای اسلامی اصناف و بازار، هیئترئیسه اتاق اصناف تهران، شهرداری منطقه 12، رؤسای اتحادیههای بازار و پیشکسوتان و نامداران بازار همراه بود. در این مراسم، بهزاد یعقوبی نویسنده کتاب، خاطراتی از روند تدوین و گردآوری اسناد و تجربههای خود در بازار بیان کرد. همچنین اسماعیل کاظمی نایبرئیس اتاق اصناف و دکتر فیاض زاهد، استاد دانشگاه و جامعهشناس سخنرانی کردند.
جواد امانی دبیرکل جامعه انجمنهای اسلامی اصناف و بازار، علی توسطی ریاست اسبق اتاق اصناف تهران، حسین علیاکبری عضو هیئترئیسه اتاق اصناف تهران، اسماعیل کاظمی نایبرئیس اتاق اصناف تهران، حسین مصطفیزاده عضو هیئترئیسه اتاق اصناف تهران، وحیدرضا انارکی مدیرعامل شرکت املاک شهرداری تهران، محمد آئینی شهردار منطقه 12 تهران، دکتر عمرانی رئیس اتحادیه ساعت و مشاور مدیرعامل مناطق آزاد، عبدالرضا مانیان فرزند زندهیاد محمود مانیان عضو هیئت مدیره آسایشگاه کهریزک، سرکار خانم مژده مهدوی و دکتر صفری از خانواده امین ضرب از تجار سرشناس دوران قاجار بههمراه جمعی از رؤسای اتحادیهها، نامداران و پیشکسوتان بازار تهران از جمله چهرههای برجستهای بودند که در آئین فرهنگی رونمایی از اثر دو جلدی «بازار، تجار و اصناف دارالخلافه؛ از گذشته تا امروز» حضور داشتند.
فرهنگ ایرانی یک فرهنگ شفاهی است
در آغاز این آئین فرهنگی، علی توسطی رئیس اسبق اتاق اصناف ضمن اعلام خوشحالی از حضور در آئین رونمایی از کتاب بازار، تجار و اصناف دارالخلافه گفت: فرهنگ ایرانی یک فرهنگ شفاهی است، در تاریخ ما بیش از 150 هزار شاعر وجود داشته است اما کسانی که شعر را به نگارش درآوردهاند و باعث ساخت پیشینه کشورمان شدهاند کم هستند.
وی افزود: ایکاش فرهنگ نگارش بیشتر بشود، نوشتن سختتر از سخن گفتن است، مسئولیتی که نگارش برای صاحب قلم به وجود میآورد بیشتر از مسئولیت سخن گفتن برای صاحب سخن است. و افراد جسارت نوشتن را ندارند.
توسطی در ادامه با تشکر از یعقوبی گفت: بهزاد یعقوبی اقدام بزرگی کرده است که توانستند این کتاب فاخر را که حاصل از سالها جمع آوری اطلاعات و تلاش است به نگارش درآورد. البته چیزی که کتاب را ارزشمند میکند صرفاً جمع آوری اطلاعات نیست بلکه چیزی که کتاب را ارزشمند کرده است. راستیآزمایی است که در این کتاب انجام شده است. این مسئله کار بهزاد یعقوبی را به یک کار کارشناسی تبدیل کرده است.
وی ادامه داد: زمانی که من بیست سال پیش رئیس اتحادیه شدم، دوست داشتم راجع به فرهنگ و اشخاص و فضای بازار بدانم، تحقیق کردم و خواندم، کتابی پیدا کردم به اسم تهران قدیم که از ورود مدرنیته به تهران و دیگر موارد نوشته بود، بخشی از این کتاب، مربوط به بازار و اصناف بود همچنین چگونگی رشد و گسترش صنوف را عنوان کرده بود، البته این کتاب پایه علمی نداشت و براساس نقل قول بود.
رئیس اسبق اتاق اصناف گفت: هرکدام از ما دهها سال است که در تهران زندگی میکنیم اگر این کتاب را نخواندیم، هنوز تهران را نمیشناسیم اما بعد از خواندن این کتاب سپس وارد آزمون و خطا شدم و از قدیمیهای بازار سوال پرسیدم.
توسطی گفت: قبلاً چیزی مستند نبود همت و پایمردی بهزاد یعقوبی این موارد را مستند کرد. جا دارد از بهزاد یعقوبی تشکر بکنم چرا که کار سختی است که بین کسب و کار و کتاب خواندن، بیش از هفت سال نگارش و کسب اطلاعات، نشان دهنده انگیزه بهزاد یعقوبی بوده است. نگارش ارزشمند است و توصیه میکنم این کتاب را بخوانید، هیچ چیزی باعث باز شدن فکر آدمها نمیشود بجز کتاب، چیزی که باعث میشود یاد بگیریم و متفاوت بشویم کتاب است.
وقتی کاسب، مؤمن باشد «دوست خدا» است
سپس اسماعیل کاظمی نایبرئیس اتاق اصناف ایران در جمع مدعوین گفت: همانطور که از نام دارالخلافه پیداست، این عنوان به جایگاهی اشاره دارد که پادشاهان در آن حضور داشتند و اصناف و تجار بهعنوان ویترین کشور در آن دوره نقشآفرینی میکردند.
وی با اشاره به اهمیت پرداختن به تاریخ اصناف افزود: چه زیباست که در یک کتاب ارزشمند به همت دکتر یعقوبی به تاریخ و جایگاه اصناف پرداخته شده است؛ اثری که خواندن و آموختن از آن میتواند برای جامعه امروز نیز آموزنده باشد.
کاظمی گفت: در این کتاب علاوه بر معرفی بزرگان و چهرههای شاخص اصناف همچون مرحوم لاجوردی و امانی، به معرفی دیگر فعالان اصناف نیز پرداخته شده است تا نقش تاریخی بازاریان در تحولات اجتماعی و اقتصادی بیش از پیش روشن شود.
نایبرئیس اتاق اصناف ایران تأکید کرد: وقتی کاسب، مؤمن باشد به تعبیر روایت «دوست خدا» محسوب میشود. در بازار ما افرادی وجود دارند که از چنان توانمندی و هوش بالایی برخوردارند که میتوانند حتی اداره یک وزارتخانه را بر عهده بگیرند، هرچند فرصت چنین مسئولیتی برایشان فراهم نیست.
از شش سالگی وارد بازار شدم
در بخش دیگری از این آئین، محمدرضا طالقانی، چهره نام آشنای عرصه کشتی کشور سخنرانی کرد. وی گفت: بازار حدود سی، چهل، پنجاه سال است که مرا از خود دور کرده؛ چون بهقول بازاریها شاگرد خوبی برای آنها نبودم. و برای این سخن، شاهد هم دارم. دلیلش این است که من از کودکی در کنار بازار به دنیا آمدم؛ در محله «درخونگاه» که در میان چهار گذر قرار داشت، گذر مستوفی، گذر کردی، گذر ساله، گذر باشی و گذر وزیر دفتر و غیره که امروز دیگر نه آن گذرها هستند و نه مردمانش وجود دارند.
وی ادامه داد: وقتی در شش سالگی وارد بازار شدم، خدا پدر و مادر همه بزرگان را رحمت کند؛ همانها که دست ما را گرفتند و به جایی رساندند که امروز، الحمدلله، زیر سایه همان یک کلمه «الحمدلله» آرامش داریم. بازار برای من معنایی فراتر از کسب و کار داشت؛ از هیأت سینهزنی و مجالس بنیفاطمه در کنار بازار جان گرفت و برایم خاطره ساخت.
طالقانی شرح داد: ما خانوادهای پرجمعیت بودیم؛ شش برادر و شش خواهر به همین دلیل، از محله «دفنگاه» به محله «پادشاه» آمدیم، جایی که نزدیکتر به بازار بود. همانجا بود که با بسیاری از دوستان و فرزندان بزرگان انس گرفتم و روزگارم رنگ دیگری یافت.
وی ادامه داد: پدرم در بازار فرش شریکی داشت به نام آقای جلالی، اما به دلایلی، روزگار بر او سخت گرفت، زمین خورد و ورشکست شد. من وارد بازار شدم و شاگردی بازار را از همان زمان تا امروز بر دوش کشیدم و تحمل کردم. دلیل ماندنم ساده اما عمیق بود، از بازار درسی بزرگ آموختم. یکی از اساتیدم، مرحوم عباس جوهری، مردی شریف و اهل فرشسوزانی بود. به یاد دارم که در دهسالگی، شصت سال پیش، او را دیدم که هنگام ظهر جلوی دکانش اذان میگفت. برای نخستین بار در زندگی، غیر از مسجد، جایی دیگر اذان شنیدم. همان لحظه دل به بازار بستم.
طالقانی گفت: در همان روزگار، حدود شصتوپنج سال پیش، «سرای مهدیه» روبهروی مغازه حاج آقا کسایی ساخته شد. پدرم میگفت: بازار عوض شده. میگفت دو نفر در بازار نزول میدهند، تو اگر آنها را دیدی با آنها دست نده، اما من شاگردی را ادامه دادم و دل از بازار نبریدم.
بازار، خاستگاه کارهای خیر
وی ادامه داد: بازار همیشه خاستگاه خیر بود؛ همه وجوهات، زکاتها و کارهای نیک از همینجا جاری میشد. البته در کنار آن، کسانی هم بودند که ثروت خود را در شبهای تهران و مجالس آنچنانی خرج میکردند. من با صدای ضرب زورخانه حاج کاظم جباری بزرگ شدم؛ صدای خوشآهنگش و ذکر نام مولا علی مرا شیفته بازار کرد و ماندگار ساخت.
این پیشکسوت عرصه کشتی گفت: بازار همیشه با دین و دانش پیوند داشت. کاسبان، نخست مکاسب میخواندند، سپس وارد بازار میشدند. اما امروز، متأسفانه اوضاع دگرگون شده است. چندی پیش مرا برای سینهزنی صدا کردند. گفتند، ما مغازههایمان را برای هیئت نمیبندیم، ما صد میلیون اجازه مغازه میدهیم و نمیخواهیم مغازه را ببندیم. در حالی که در گذشته همهچیز با عشق و اخلاص بود، نه با پول. این سخنان را گفتم چون بازار برای من تنها محل کسب نبود؛ مدرسهای بود که شاگردیاش را با هیچچیز عوض نکردم و تا امروز به آن وفادار ماندهام.
این پیشکسوت عرصه کشتی گفت: آنها رفتند و مغازهها را بستند، چون چک داشتند، سفره داشتند و گرفتاریهای خودشان را داشتند. اما امام حسین (ع) آنقدر بزرگ است، آنقدر قوی است و آنقدر در دنیا بینالمللی است که همه بازارهای دنیا را فتح کرده است. همین باعث شد که من، هر زمان در بازار آمدم و نشستم، دیدم که منتفع از محبت دوستانی هستم که اکنون نیز در اینجا حضور دارند. خدا خیر بدهد بهزاد یعقوبی را که در کتابهایش این مطالب را آورده است. من بهتازگی کتاب بسیار نفیسی از آقای دکتر دیدم که پس از همه کتابهایی که همچون «تهران قدیم» تجدید چاپ شده، نگاهی نو به بازار انداخته بود و چه نکات زیبایی از آن بیرون کشیده بود.
آتش به مال حرام نمیافتد!
طالقانی ادامه داد: یادم هست کسی در بازار، همین حوالی بوعلی، وقتی شب به او گفتند مغازهات آتش گرفته، پاسخ داد، بگذار بخوابم. پول حرام وارد زندگی من نشده، اگر مغازهام آتش گرفته باشد، برای دکان من هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و واقعاً هم مغازهاش آسیبی ندید. چنین بازاریانی بودند. پدر بزرگوار من، پدربزرگم، این مرد را به خانه آورد و او مستأجر ما بود، از آن روز به بعد هر صبح ما با صدای اذان این مرد بزرگوار بیدار میشدیم. چهار گوشه خانه ما، بالای پشتبام، چهار نفر اذان میگفتند که سه نفرشان بازاری بودند. آنان نماز صبح میخواندند و مستقیم به بازار میآمدند.
وی افزود: خودم به یاد دارم روزی زیر گذر وزیر دفتر با مادرم بودم. مادرم گفت برو دو ریال پنیر بگیر. رفتم، وارد مغازه شدم و دیدم آن بازاری بزرگ بر بام خانهاش نماز میخواند. همینها بودند که از صبح تا ساعت هشت یا نه در بازار بودند و زندگیشان را با ایمان پیوند میزدند. پسرانشان نیز بعدها هرکدام اهل کسب و اهل معنویت شدند. من خودم دیدم در همان تیمچه کنار مغازه حاج آقای زریباف، یکی از این بزرگان به من گفت، فلانی، برو از دکان روبهرویی خرید کن. بعدها فهمیدم اینها اهل سلوک بودند؛ سالکان واقعی که روی خودشان کار کرده بودند.
سلوک اهالی بازار
طالقانی ادامه داد: در بازار وقتی صبحهای زود میرفتیم کوه، من تازه میفهمیدم که آنان اهل چه سلوکی هستند. بعدها وقتی ساعت نه و نیم یا ده میشد و هیئت میخواست به بازار بیاید، میگفتم: آقا، بازار ما میخواهد هیئت داشته باشد، چرا زودتر باز نکردید؟ میگفتند: بازار از ده باز میشود. امروز آن حاج آقا رضا و امثال او دیگر کجا هستند؟ این مردان بزرگ که کلام و اثرشان هنوز در کتاب آقای یعقوبی ثبت است.
این پیشکسوت عرصه کشتی ادامه داد: امروز هم من احساس میکنم منتفع از محبت دوستانی چون آقای محسن اسلامی هستم که هنوز هم در دکانشان به من لطف دارند و حتی پول غذا از من نمیگیرند. اینها همان درسهایی است که از پیشینیان، از بزرگان و مرشدان فهمیدیم.
وی ادامه داد: روزی همسرم گفت من دیگر به بازار نمیآیم. پرسیدم چرا؟ گفت: «هرجا رفتم دیدم صاحب مغازه رفیق خودت است و مغازه لباس زیرفروشی را با چهارتا خانم میچرخواند، قبلاً روی این مغازهها پرده میانداختند، اما حالا بعضیها در لواسان کاخی دارند و مغازهشان را اجاره داده اند. آن فضای معنوی بازار دیگر نیست. بازار ما که خانه حسین (ع) بود، چرا امروز چنین شده است؟ چرا باید چنین تغییراتی در سیوسه سال اخیر به وجود بیاید؟
طالقانی گفت: بهیاد دارم در سفر حج، وقتی طواف خانه خدا را انجام میدادیم، دیدم کسانی که بالا بودند نیز طواف میکنند. فهمیدم که طواف، تنها چرخیدن نیست؛ حقیقت طواف چیز دیگری است. بازار امروز تغییر کرده است. من اکنون هم در همین فضا هستم، هرچند زبانم بسیار گشاده است، اما امروز میخواهم بگویم بازاریان عزیز و بزرگوار که از ابتدا تا انتهای این مسیر حضور داشتند، بزرگترهای من بودند و هستند و من برای همهشان احترام قائلم.
بازار مهمترین جای این مملکت است
این پیشکسوت عرصه کشتی گفت: بازار جایی است استراتژیک و بسیار سطحبالا. به همین دلیل بود که بلافاصله پس از انقلاب، خدا رحمت کند امام خمینی (ره) را، ایشان وقتی جلو مسجد سخنرانی میکرد، مرا صدا زد و فرمود: «برو کمیته بازار را راه بینداز.» من گفتم بلد نیستم چه کنم. ایشان فرمود: «بازار مهمترین جای این مملکت است.» خدا رحمت کند حاج آقای مهدوی کنی و حاج آقای رستمی را. سالها همانجا بودیم و بعدها در مسجد شاه و مدرسهاش کار را ادامه دادیم.
وی تصریح کرد: بازار برای من پر از خاطرات زیباست؛ خاطراتی که داشتم، دارم و خواهم داشت. به همین دلیل همیشه سعی میکنم همه وقت خود را در بازار بگذرانم. من خوب میدانم که واژه «لات» در فرهنگ ما معنای خاصی دارد. لات یعنی پهلوان، لات یعنی جوانمرد، لات یعنی مشتی. لاتهای امام حسینی کسانی بودند که زندگیشان با عشق به امام حسین (ع) گره خورده بود. من خود شاهد بودم کنار بازار، احمد آقای بابایی و بزرگان دیگر هیئتها چگونه به عشق امام حسین (ع) زندگی و فعالیت میکردند.
این پیشکسوت عرصه کشتی در پایان سخنرانیاش بیان کرد: روزی از زبانم پرید و گفتم «ارتشبد لاتهای ایران» و این تعبیر را برای همین مردان بهکار بردم؛ مردانی که مظلوم عالم، امام حسین (ع)، را یاری کردند و هیئتهای ما را به دست گرفتند.
پیوند عمیق بازار با جامعه مذهبی
در بخش دیگری از این آئین دکتر فیاض زاهد، استاد دانشگاه و جامعهشناس گفت: من کتابی دارم که در سال گذشته جزو آثار کاندیدای سال شد اما موفق به دریافت جایزه نشد و در جایگاه سوم قرار گرفت. اگر نام من در میان داوران نبود، احتمالاً آن کتاب رتبه نخست را کسب میکرد. تمرکز آن اثر بر دوره قاجار و ناصرالدین شاه بود.
وی با اشاره به نفوذ نگاههای مارکسیستی در تاریخ معاصر بازار ایران افزود: از دهه 30 تا 50، نفوذ مارکسیستها در کشور به اوج رسید. حتی روزی فردی از من پرسید چرا تصویر شخصی را در ابتدای کتاب آوردهام، در حالی که او گرایش مارکسیستی داشته است. در پاسخ گفتم در آن دوره بسیاری از افراد چنین گرایشی داشتند و او نیز جایگاه اجتماعی برجستهای داشت.
این جامعهشناس درباره ریشههای مذهبی بازار تصریح کرد: در کتاب خود توضیح دادهام که چرا بسیاری از مساجد در دل بازار قرار دارند. بازار ایران همواره پیوندی عمیق با جامعه مذهبی داشته و نمونههای عرفانی آن را میتوان در رفتار بازاریان گذشته دید؛ بهگونهای که برخی از آنان حتی در پشت مغازه خود قبری حفر میکردند تا همواره به یاد مرگ باشند.
وی با بیان اینکه جامعه ایران به سرعت در حال تغییر است، گفت: انتقال تجربیات گذشته به نسل جدید دشوار است و در این مسیر افرادی مانند دکتر یعقوبی نقش مهمی دارند. چهبسا اگر جامعه دچار تغییر نمیشد، بازار نیز همچنان به همان شکل گذشته باقی میماند.
فیاض زاهد در پایان سخنرانیاش یعقوبی را «سرمایهای ملی» توصیف کرد و بر ضرورت بهرهگیری از اندیشههای او در انتقال نسلها تأکید داشت.
تاریخ بازار همیشه با سیاست و عقیده همراه بوده
در بخش دیگری از این مراسم فرهنگی، با اعلام مجری نوبت به بخش پیام صوتی مسعود کیمیایی، کارگردان پیشکسوت سینمای ایران رسید.
مسعود کیمیایی خطاب به یعقوبی گفت: واقعاً دستمریزاد به شما که تاریخ این سرزمین را گردآوری کردید و به بازار رسیدید. بازار تفکر و وجودی متفاوت دارد؛ اتفاقات بسیاری در آن رخ داده است.
این کارگردان در پیام صوتیاش تصریح کرد: من میدانم شما چه کردهاید، کاری اساسی که در آن تاریخ، اقتصاد، روابط انسانی و سیاست را میتوان یافت. تاریخ بازار همیشه با سیاست و عقیده همراه بوده و در بطن جامعه حضور داشته است.
کیمیایی در ادامه پیامش اضافه کرد: به شما تبریک میگویم؛ کاری بسیار بنیادی انجام دادهاید. سالها، هفتیا هشت سال، در جستوجوی مطالبی بودید که گم شده بود و دوباره در فضای بازار پیدا شد.
وی در بخش پایانی گفت: یکی از شاخصترین مواردی که در این تاریخ داشتیم، درست است که به تهران اشاره میکند، اما در واقع با تهران، تمام تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را تا امروز موبهمو دنبال میکند، و امروز هم تاریخ، محتاج آن است. از شما صمیمانه تشکر میکنم و از ته دل بابت این کار اساسی تبریک میگویم و قدردان زحمات شما هستم.
13 هزار سند از نظمیه تا ساواک
در پایان بهزاد یعقوبی، نویسنده و پژوهشگر نیز در آئین رونمایی از کتابش گفت: بسیار خوشحالم که دعوت ما را پذیرفتید. قرار بود درباره کتاب صحبت کنم اما دوست دارم چند خاطره را هم بازگو کنم.
وی بازار را «یک خانواده» توصیف کرد و افزود: زمانی که دیدم این خانواده داستانهای فراوانی دارد، تصمیم گرفتم به گفتوگو با بزرگانی بپردازم که امروز دیگر در میان ما نیستند، مانند مرحوم توحیدی و هاشم امانی.
این پژوهشگر درباره روند نگارش کتاب گفت: از سال 1397 گردآوری اسناد مربوط به بازار را آغاز کردم و تاکنون 13 هزار سند جمعآوری شده است که حدود هزار سند از آنها در این کتاب مورد استفاده قرار گرفته است؛ اسنادی از نظمیه تا ساواک.
یعقوبی با بیان اینکه بازار برای او یک دانشگاه بوده است، خاطرهای نقل کرد: 16 سال پیش در مغازه نایب بودم، غذایی باقی نمانده بود. به آقای بهاری گفتم عکس این آقا کیست؟ گفت پدربزرگ من است. همانجا با مردی آشنا شدم که واردکننده پارچه بود. صاحبکارش به او گفته بود از نایب غذا بگیرد. وقتی فهمید من غذا ندارم، سهم خود را به من داد. از اینجا یاد گرفتم که باید سفرهات همیشه پهن باشد.
وی در ادامه به سختیهای آغاز مسیر خود اشاره کرد و گفت: در سال 1377 ترک تحصیل کردم و تکتک مغازهها را رفتم اما کسی حاضر نشد مرا به شاگردی بپذیرد. تا اینکه به مغازهای رفتم و از من پرسیدند ضامن داری؟ گفتم اول خدا و بعد پدرم. همان فرد که سید محمد تقوی بود، چیزهای ارزشمندی به من یاد داد. بعدها شبانه ادامه تحصیل دادم و وارد دانشگاه شدم.
در پایان مراسم، با اهدای لوح تقدیر و هدایایی از سوی برخی از رؤسای اتحادیهها، دبیرکل جامعه انجمنهای اسلامی اصناف و بازار و اعضای جمعیت هیأت امنای بازار تهران، از دکتر بهزاد یعقوبی نویسنده اثر به پاس تلاشهای ارزشمند ایشان در ثبت تاریخ شفاهی بازار قدردانی شد.
همچنین یعقوبی از پیشکسوتان حاضر در مراسم قدردانی کرد و بزرگانی چون عبدالرضا مانیان، عباس رعیت، امیرهوشنگ فتوحی، اصغر محمدی، منوچهر عبدالخالقی، عبدالله کسایی، محمدعلی حیدری و کربلایی قدیر به روی صحنه دعوت شدند و با اهدای لوح یادبود و هدایایی از سالها تلاش و خدمات آنان در بازار تهران تجلیل شد.
